با قرآن در سرزمين وحى

مشخصات كتاب

سرشناسه : قرائتي، محسن، 1324 -

عنوان و نام پديدآور : با قرآن در سرزمين وحي/ محسن قرائتي؛ [براي] حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت.

مشخصات نشر : تهران : مشعر، 1383.

مشخصات ظاهري : 216 ص.؛ 5/9×5/21 س م.

شابك : 8000 ريال 964-7635-68-0:

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : كتابنامه: ص. 208 - 216.

موضوع : حج -- جنبه هاي قرآني.

شناسه افزوده : حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت.

رده بندي كنگره : BP104/ح3ق4 1383

رده بندي ديويي : 297/159

شماره كتابشناسي ملي : م 83-40607

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

المقدمة

ص: 5

بسم الله الرحمن الرحيم

يكى از فرصت هاى استثنايى زمانى و مكانى فرصتى است كه زائران خانه خدا در مكه و مدينه به سر مى برند.

مدينه شهرى كه بيشترين معصوم را در بردارد و صدها آيه قرآن و هزاران حديث از آنجا منتشر شد.

مكّه اى كه بهترين نقطه زمين و فرودگاه جبرئيل و نقطه معراج رسول خدا صلى الله عليه و آله و قربانگاه اسماعيل و هجرت گاه ابراهيم و شكنجه گاه مسلمين صدر اسلام است. انصاف آن است كه در جلساتى كه مكه و مدينه تشكيل مى شود، همراه با آشنا نمودن زائران با احكام و آداب حج به تفسير و تدبّر آياتى كه لااقل وظيفه زائران در آن مطرح است، نيز پرداخته شود.

بر اين اساس از «تفسير نور» بعضى از آيات را براى زائران بخصوص همكاران روحانى انتخاب و هديه مى كنم و از همه عزيزان التماس دعا دارم و اگر لغزشى در نوشته ام بود از خداوند و پيامبرش عذرخواهى و از خوانندگان تكميل آن را خواهانم.

محسن قرائتى

ص: 6

پيشگفتار

در سرزمين وحى، خود را در برابر آينه قرآن قرار دهيم و زشتى و زيبايى خود را بنگريم كه استناد به قرآن دقيق تر، سريع تر، مؤثّرتر و مورد اتفاق همه مسلمانان مى باشد.

قرآن مى فرمايد: «انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» (1)

ولى نماز ما، نه خود و نه جامعه ما را از فحشا و منكر باز نداشت. مشكل چيست؟

در مكه، سنگ ها مرمر، آب زمزم، قبله بدون انحراف، جمعيت ميليونى، زير پا نفت، قرائت امام جماعت عالى است، پس چرا اين نماز جلو بزرگ ترين منكرات را كه تجاوز دشمنان به كشورهاى اسلامى و قتل عام مسلمانان است نمى گيرد.

مشكل در اين است كه به شرايط و امورى كه بازدارنده انسان ها از فساد و منكر است توجّه نمى شود.


1- عنكبوت، 45.

ص: 7

قرآن از ما خواست به هنگام نماز روى خود را از بيت المقدس به سمت مسجد الحرام بگردانيم تا يهوديان بر ما منّتى نداشته باشند. «لئلا يكون للناس عليكم حجّة» (1)

ولى امروز ما با دست خود، خود را وابسته مى كنيم تا بر ما حجّت داشته باشند.

قرآن فرمود: «لَن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا» (2)

و امروز كفار بر ما همه نوع سلطه اى دارند.

قرآن فرمود: «لا تؤتوا السفهاء اموالكم» (3)

و امروز سرمايه كشورهاى اسلامى به دست چه كسانى است؟

قرآن مى فرمايد: «لا تَظلمون و لا تُظلمون» (4)

و در جامعه ما گروهى ظالم و گروهى مظلوم و بعضى نسبت به زيردستان ظالم و نسبت به ابرقدرت ها مظلوم هستند.

قرآن مى فرمايد: «تؤدّوا الامانات الى اهلها» (5)

آيا امروز مسئوليت ها و بودجه ها و امكانات به دست كيست؟

قرآن مى فرمايد: «لا تطع منهم آثما او كفوراً» (6)

، «لا تطيعوا امر المسرفين» (7)

، «لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتّبع هواه و كان امره فُرطا» (8)

و در آيات متعدّد مى خوانيم: «لا تتّبعوا اهواء قوم قد ضلّوا من قبل» (9)

، «لا تتّبع سبيل المفسدين» (10)، «لا تتّبع اهوائهم» (11)

، «لا تتّبعان سبيل الذين لا يعلمون» (12)

و امثال اين آيات كه ما را از پيروى گنهكاران، كفار، اسراف كاران، غافلان، هواپرستان، غير معتدلان، بدسابقه ها، فسادگران و جاهلان نهى مى كند.

آيا براستى در جوامع اسلامى، آيات فوق مورد توجه قرار گرفته و به آن عمل مى شود؟


1- بقره، 150.
2- نساء، 141.
3- نساء، 5.
4- بقره، 279.
5- نساء، 58.
6- دهر، 24.
7- شعراء، 151.
8- كهف، 28.
9- مائده، 77.
10- اعراف، 142.
11- شورى، 15.
12- يونس، 89.

ص: 8

بار ديگر خود را در آينه قرآن ببينيم. قرآن با فريادِ «ما كنتَ متّخذ المضلّين عضدا» (1)

فرمود: منحرفان را ياور خود نگيريد! ولى متأسفانه ما گرفتيم.

قرآن با فريادِ «فلن اكون ظهيراً للمجرمين» (2)

فرمود:

هرگز ياور مجرمان نباشيد! ولى ما در برخى موارد ياور مجرمان شديم.

قرآن با فريادِ «انّ العزّة للّه جميعا» (3)

و «انّ القوّة للّه جميعاً» (4)

و فريادِ «لن يخلقوا ذُبابا» (5)

و فريادِ «كمثل العنكبوت» (6)

به ما گفت، تمام عزت و قدرت براى خداست. قدرت هاى غير الهى مثل تار عنكبوت سست و ضعيف هستند و توان آفريدن يك مگس را هم ندارند، ولى بسيارى از مسلمانان در برابر اين فريادها مثل پسر نوح كه مى گفت: «سآوى الى جبل يعصمنى» خود را به ابرقدرت ها وابسته كردند. در آن زمان پسر نوح گمان مى كرد كوه او را نجات مى دهد و در اين زمان آنها گمان مى كنند قدرت ها آنها را نجات مى دهند. (آيا با مشاهده فرار شاه ايران و آوارگى منافقان و ذلّت صدام با آن همه وابستگى به اين و آن، كافى نيست كه باور كنيم كه خدا مى فرمايد: «أيبتغون عندهم العزّة» و باور كنيم كلام خدا را كه مى فرمايد: «هم للكفر أقرب منهم للايمان»

بار ديگر خود را در آينه قرآن ببينيم.

قرآن درباره بنى اسرائيل مى فرمايد: «فضّلتكم على العالمين» (7)

ولى در آيه 61 سوره بقره مى فرمايد: «باؤوا بغضبٍ» راستى چرا امت برتر و داراى فضيلت به غضب و قهر


1- كهف، 51.
2- قصص، 17.
3- يونس، 65.
4- بقره، 165.
5- حج، 72.
6- عنكبوت، 41.
7- بقره، 47.

ص: 9

الهى گرفتار شد.

خود قرآن مى فرمايد: دليل آن كفر و ظلم و معصيت است، «ذلك بانّهم كانوا يكفرون ... و يقتلون و ... ذلك بما عصوا» چه معصيتى مى تواند جامعه را سرنگون كند.

قرآن مى فرمايد: سه گروه از يهوديان سه نوع گناه كردند، خداوند آنها را سرنگون كرد:

دانشمندانشان قانون آسمانى را عوض كردند. «يحرّفون الكلم» (1)

بازرگانانشان سراغ ربا رفتند. «و اخذهم الربا و قد نهوا عنه» (2)

و توده مردم بى حال و سست و رفاه طلب شدند. به پيامبرشان گفتند: ما اهل مبارزه نيستيم و همين جا نشسته ايم. «انّا هيهنا قاعدون»

زمانى از مسجد النبى كه ده ستون از تنه درخت خرما داشت، اسلام به بخش عظيمى از دنيا صادر شد ولى امروز ...

ما گمان مى كنيم با يك سرى كارها مى توانيم ديگران را از خود راضى كنيم در حالى كه قرآن مى فرمايد: «لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملّتهم» (3)

ما گمان مى كنيم طبق شعر معروف كه مى گويد: «خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو» بايد همرنگ ديگران شويم، در حالى كه قرآن مى فرمايد: «ان تطع اكثر مَن فى الارض يضلّوك عن سبيل الله» (4)

ما گمان مى كنيم تبليغات دشمن بايد ما را تحت تأثير قرار دهد، در حالى كه قرآن مى فرمايد: مؤمنان واقعى كسانى


1- نساء، 46.
2- نساء، 161.
3- بقره، 120.
4- انعام، 116.

ص: 10

هستند كه «لايخافون فى الله لومةُ لائم» (1)

ما گمان مى كنيم محاصره اقتصادى ترفند تازه اى است، در حالى كه قرآن مى فرمايد: اين محاصره ها در صدر اسلام نيز بوده ولى آنها از پاى در نيامدند. دشمنان براى جدايى و تفرقه ميان مسلمانان مى گفتند: «لا تنفقوا على مَن عند رسول الله حتى ينفضّوا» (2)

ما گمان مى كنيم براى آنكه از قافله عقب نمانيم بايد به تنازع هاى قومى و فرقه اى دامن بزنيم، در حالى كه قرآن مى فرمايد: «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» (3)

ما گمان مى كنيم اختصاص بودجه ى كلان دشمنان براى شكستن اسلام و مسلمين راه جديدى است، در حالى كه خداوند مى فرمايد: «ينفقون اموالهم ليصدّوا عن سبيل الله فسينفقونها ثم تكون عليهم حسرة ثم تغلبون» (4)

ما گمان مى كنيم برخى كارها از اهميت ايمان به خدا ارزشمندتر است. در حالى كه قرآن مى فرمايد: «أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن باللّه» (5)

ما گمان مى كنيم بعضى از صحنه هايى كه به وجود آمده اند طبيعى است، حتى بعضى از انفجارها نقشه اى بيش نيست.

قرآن به ما ياد داده كه «و جاءوا على قميصه بدمٍ كذب» (6)

آرى مسلمان نبايد تحت تأثير جوسازى ها قرار گيرد.

قرآن به ما ياد داده است به هر گريه اى اطمينان نكنيم. «و جاءوا أباهم عشاء يبكون» (7)

به هر سوگندى دلگرم نشويم. «اتّخذوا أيمانهم جُنّة»

ما گمان مى كنيم در برابر تهديدها بايد كوتاه بياييم. در


1- مائده، 54.
2- منافقون، 7.
3- انفال، 46.
4- انفال، 36.
5- توبه، 19.
6- يوسف، 18.
7- يوسف، 19.

ص: 11

حالى كه قرآن به ما آموخته:

الف: از زندان نترسيد: «رب السجن احبّ الىّ» (1)

ب: از مرگ و شهادت نترسيد كه ساحران پس از ايمان به موسى همين كه تهديد به قتل شدند گفتند: «انّا الى ربّنا راغبون» (2)

ج: از كثرت دشمن نترسيد: «كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة» (3)

و در مقابل اين ترس ها قرآن سفارش كرده كه اوست كه آرامش را بر دل مؤمنان نازل مى كند. «هو الّذى انزل السكينة فى قلوب المؤمنين» (4)

اوست كه امدادهاى غيبى را فرو مى فرستد. «لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة» (5)

اوست كه پيامبران و مؤمنان را يارى مى كند. «انّا لننصر رسلنا و الذين آمنوا» (6)

اوست كه اهل تقوا را به اهداف خود رسانده و خوش عاقبت مى كند. «و العاقبة للمتّقين» (7)

اوست كه مؤمنان را از ظلمات شرك و تحير و جهل و تفرقه به سوى نور مى برد. «اللّه ولىّ الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور» (8)

اوست كه انواع وحشت ها را در دل كفار مى افكند. «سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب» (9)

آرى سفر حج آزمايشگاهى است كه ما به سرزمين وحى برويم و خود را در آينه قرآن ببينيم و وعده هاى خداوند را با چشم و دل مشاهده كنيم:


1- يوسف، 33.
2- توبه، 59.
3- بقره، 249.
4- فتح، 4.
5- توبه، 25.
6- غافر، 51.
7- اعراف، 128.
8- بقره، 257.
9- آل عمران، 151.

ص: 12

چگونه خداوند به پيامبرش فرمود: «و رفعنا لك ذكرك» (1)

و چنين كرد.

فرمود: «انّ مع العسر يسرا» (2)

و چنين شد.

و فرمود: دلهاى مردم را به سمت كعبه گرايش مى دهم.

«فاجعل افئدة من الناس تهوى اليهم» (3)

و چنين شد.

در مكه ما مى بينيم كه اگر نظر خداوند به سنگى افتد، آن سنگ محبوب دلها مى شود و پروانه وار به دور آن مى چرخند.

«وليطّوّفوا بالبيت العتيق» (4)

در مكه مى بينيم كه ابراهيم پايه هاى كعبه را بالا برد و دعا كرد: «ربّنا تقبّل منّا» (5)

يعنى اگر انسان ابراهيم باشد و كارش ساختن كعبه، ولى خداوند قبول نكند ارزشى ندارد.


1- شرح، 4.
2- شرح، 6.
3- ابراهيم، 37.
4- حج، 29.
5- بقره، 127.

ص: 13

نمودارى از مباحث

ص:14

ص: 15

قبل از سفر

(25 تا 38)

آداب سفر

لزوم جلسات آموزشى

«فسئلوا اهل الذكر»

«... و أرنا مناسكنا ...»

«و لكلّ امّة جعلنا منسكاً ...»

«... أدخلنى مدخل صدق ...»

اهميت و ضرورت حج

(39 تا 46)

«... ولله على الناس حج البيت من استطاع ...»

«و أذن فى الناس بالحج ...»

«ففرّوا الى اللّه ...»

«و تزوّدوا فانّ خير الزاد التقوى ...»

اخلاص

(46 تا 50)

«و اتمّوا الحج و العمرة للّه»

«... من يخرج من بيته مهاجراً الى الله»

ص: 16

حكمت هاى حج

(51 تا 76)

«جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس»

«ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله ...»

«براءة من الله و رسوله ...»

«... انّا براؤا منكم ...»

سيماى حضرت ابراهيم عليه السلام

مدينه

(77 تا 94)

«ان الله و ملائكته يصلّون على النبىّ»

«من يطع الرسول فقد اطاع الله»

«و اذا جائك الذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام»

«جاؤوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول»

«و ما كان الله ليعذبّهم و انت فيهم ...»

«ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله»

«ما آتاكم الرسول فخذوه ...»

اهل بيت عليهم السلام

(95 تا 112)

«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس»

«قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة فى القربى»

«الا من شاء أن يتّخذ الى ربّه سبيلًا»

«و الذين يصلون ما امر الله به أن يوصل»

ص: 17

مسجد النبىّ و مساجد ديگر

(113 تا 140)

آداب زيارت

«... لقد كان لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة ...»

«انّ الذين يغضّون اصواتهم»

«يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبىّ»

مسجدالنبىّ: «اسس على التقوى»

مسجد ذو قبلتين:

«قد نرى تقلّب وجهك فى السماء ...»

رضايت پيامبر در دنيا: «قبلة ترضاها»

رضايت پيامبر در آخرت:

«و لسوف يعطيك ربّك فترضى»

منطقه خندق: «و لمّا رأ المؤمنون الأحزاب ...»

منطقه احد: «حتى اذا فشلتم و تنازعتم»

ميقات و احرام

(141 تا 156)

«فاخلع نعليك»

«آمّين البيت الحرام ...»

«... فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج»

«يا ايها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد و أنتم حرم ...»

«ليبلونّكم الله بشى ء من الصيد تناله ايديكم ...»

ص: 18

مكّه

(157 تا 170)

«... و من دخله كان آمناً ...»

«لا اقسم بهذا البلد»

«و هذا البلد الامين»

«... رب هذه البلدة الذى حرّمها ...»

«... اجعل هذا البلد آمناً ...»

«و لتنذر امّ القرى و من حولها ...»

«... بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ...»

مسجد الحرام و كعبه

(171 تا 180)

«انّ أوّل بيت وضع للناس ...»

«و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و أمناً ...»

«... و ليطّوّفوا بالبيت العتيق»

«... عند المسجد الحرام ...»

«جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس ...»

«و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل»

«طهّرا بيتى للطّائفين والعاكفين والرّكّع السّجود»

«... حَرماً آمنا ...»

«فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم ...»

ص: 19

مقام ابراهيم

(181 تا 182)

«... و اتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى ...»

سعى صفا و مروه

(182 تا 186)

«انّ الصّفا و المروة من شعائر الله ...»

عرفات و مشعر

(186 تا 190)

«فاذا أفضتم من عرفات فاذكروااللّه عند المشعر»

منى و قربانى و حلق

(191 تا 201)

«و اذكروا الله فى أيّام معدودات ...»

«ذلك و من يعظّم شعائر الله ...»

«... و أطعموا القانع و المعتر ...»

«و البُدن جعلناها لكم من شعائر الله ...»

«لن ينال الله لحومها و لا دماؤها ...»

«... محلّقين رؤوسكم ...»

ص: 20

بازگشت به مكه

(203)

«... فاذكروا الله كذكركم آباءكم ...»

پايان حج

(206)

پى نوشت ها

(207)

ص: 21

بسمه تعالى

مقدّمه

روش قرآن در بيان احكام نوعاً مقارن با بيان حكمت و فلسفه آنها است:

وقتى درباره نماز سخن مى گويد مى فرمايد: «أقم الصلاة انّ الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر ...» (1)

؛ درباره روزه: «لعلّكم تتّقون» (2)

و درباره جهاد: «و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة» (3)

و ....

در مورد حج و برخى از مناسك ان نيز خداوند برخى اسرار و فلسفه ها را بيان فرموده است:

«ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم اللّه فى ايّام ...» (4)

در بيان عترت نيز اين تقارن را مشاهده مى كنيم تا آنجا كه حتى به برخى از اسرار حج نيز اشاره شده است، مانند فلسفه سعى بين صفا و مروه كه فرمود:

«لانّه يذلّ فيه كل جبّار» (5)

روشن است كه مبلغ موفق كسى است كه خشكى بيان احكام صرف را با ارائه فلسفه و اسرار عمل جبران كند و از شيوه قرآن در اين موضوع تبعيت نمايد.

گرچه بخش هايى از روح و سرّ مناسك حج، تحصّلى است نه تحصيلى، يعنى با حضور حاجى در مناسك، آن اسرار خود حاصل شده است، ولى توجه


1- عنكبوت، 45.
2- بقره، 183.
3- بقره، 193.
4- حج، 28.
5- وسائل، ج 13، ص 471.

ص: 22

دادن حجاج به همين نكته ها، اداى مناسك را براى آنان آسان و آثار تربيتى و سازنده آن را بيشتر آشكار خواهد كرد.

توصيه ها:

1- در ميان فلسفه و اسرار مناسك حتى الامكان استناد به قرآن و روايات مأثور باشد.

2- آنچه از غير منابع ذكر شده نقل مى گردد، در اصول با آنها همخوانى داشته باشد.

3- از بيان انحصار در ذكر اسرار خوددارى گردد.

4- اسرار، مقارن با بيان احكام و متناسب با وضعيت جلسات بيان شود.

5- در صورت وجود مخاطبان مستعد، با تشكيل جلسات ويژه در طول سفر، به اين مهم بيشتر توجه گردد.

6- اسرار را بايد خيلى ساده بيان كرد و از اصطلاحات عرفانى حداقل استفاده را نمود تا براى حجاج قابل فهم باشد.

7- در بيان اسرار بايد لُبّ و اساس مطلب گفته شود و بيان و نقد اقوال براى جلسات با زائران مناسب نيست و دور از اهداف بيان اسرار است.

8- در سه مرحله بيان اسرار خوب است: يكى در جلسات ايران و ديگرى فرصتى كه حاجيان ميان اعمال عمره تمتع و حج تمتع دارند و سوم بعد از

ص: 23

اعمال حج و ايامى كه حاجيان در مدينه هستند.

9- برگزارى جلسات اسرار در مكه چنان كه با پيشنهاد گروهى از زائران باشد و آنان به زدن اطلاعيه و دعوت حاجيان اقدام كنند، بهتر است و پذيرش بيشترى در ميان حاجيان خواهد داشت.

10- روحانى بايد كوشش كند آنچه را به عنوان اسرار مى گويد، در عمل نيز مدّ نظر قرار دهد تا دوگانگى ميان اسرار و اعمال احساس نشود؛ مثلًا به هنگام احرام بايد از عجله و شتاب و يا بذله گويى اجتناب كند و حاجيان را به اسرار احرام توجه دهد.

اهميت بيان اسرار

كلامى از عارف واصل و فقيه كامل مرحوم ميرزا جواد ملكى تبريزى قدس سره در ضرورت پرداختن به فلسفه و اسرار احكام:

«أنّ الغالب على اهل الدين فى امور الاخرة من عباداتهم و أعمالهم بل و إيمانهم و أخلاقهم الاكتفاء بالصورة ... مثلًا اهل الأديان يكتفون غالباً فى صلاتهم باقامة الصورة و يسعون فى تكميل الصورة و لا يبالون بفقدان المعنى والروح ... ترى المصلّين يتعلّمون الصورة الصلاة و يحتاطون فى ذلك و يناقشون فى علم المقلّدين و ورعهم و يداقون فى تصحيح الرسائل و يناقشون فى عباراتها و يبالغون فى تطهير الماء و تطهير الأعضاء ... بما لم يأت به الشرع بل نهى عنه صريحاً و هكذا فى تطهير المكان و

ص: 24

اللباس و فى أداء الحروف عن المخارج فى القراءة و الأذكار بحيث يفسدون القراءة و الذّكر من كثرة المبالغة و أما تطهير الجوارح من المعاصى و القلب عن الأخلاق الرزيلة و عن النفاق و عن محبّة الدنيا و عن الشغل بغير الله فكأنّه غير مأموربه.

و هكذا يسامحون فى أتيان حقائق الافعال و الاذكار حتى يرى الفحول من أهل العلم لم يتعلم المراد من بعض أفعال الصلاة مع أنه مذكور فى الأخبار مثل رفع اليد بالتكبير و نفس القيام و هكذا الركوع و السجود و مدّ العنق فى الركوع ... لكل منها حقائق أن لم يتحقق المتكلم بها بهذه الحقائق لا يصدق عليه أنه مكبّر و مسبّح و حامد و قارى ... و أما أهل الدنيا فى أمورهم الدنيوية، فلا يقنعون بالصورة؛ بل يجدّون فى أتيان الحقائق فما رأيت أحداً من الناس أن يكتفى من الحلوا بصورتها و نقشها أو قراءة لفظها بل أذا نقص أحد أجزائها عن حدّ الكمال ينفون الاسم و يقولون: هذا ليس بحلوا ... و بالجملة ما رأيت أحداً يقنع فى أمور دنياه بالصورة، ولكن أغلب الناس ان لم يكن كلهم لا يأتون فى اغلب الامور الاخروية الّا بالصورة و مع ذلك يتوقّعون من الصورة أثر الروح فلايجدون». (1)


1- المقرّبات، ص 285.

ص: 25

قبل از سفر

آداب سفر

لزوم جلسات آموزشى:

«فسئلوا اهل الذكر»

«... و أرنا مناسكنا ...»

«و لكلّ امّة جعلنا منسكاً ...»

«... أدخلنى مدخل صدق ...»

ص: 26

گوشه اى از اخلاق و آداب سفر

تنها و بدون همراه سفر كردن، مورد لعنت پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد. (1) پس بايد قبل از سفر، رفيق پيدا كند (2) و بسيار بجاست كه افراد خوش اخلاق را پيدا كند تا در طول راه مساله اى پيش نيايد. (3) و بعد از آن با همسفران خود همفكرى و همكارى كند و از خود مخالفتى نشان ندهد، مگر در مورد خلاف و گناه. (4) و بايد بدانيم در ميان دو همسفر هركس ملايم تر و رفيق تر است، اجر بيشترى داريد (5) و كسى كه از همسفرهاى خود، كوچك و بزرگ بدان و خوبان ناراحتى ديد و تحمل كرد و نگذاشت كار به گفتگوهاى تند منجر شود، خداوند متعال در قيامت به او، بر فرشتگان مباهات مى كند. (6) در سفارشات پيشوايان معصوم عليهم السلام آمده است كه مسافر هنگام خروج از منزل، دو ركعت نماز بخواند، سپس خود و اهل و فرزند و مال و عافيت و دنيا و آخرت خود را به دست خدا بسپارد و حركت كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هركه چنين كند خداوند حاجت او را خواهد داد. (7) درباره انتخاب منزل سفر، لقمان عليه السلام به فرزندش مى فرمايد: منطقه اى را كه سبزه زار و خوش منظر و آرام و نرم است انتخاب كن. (8) هنگام سفر انسان بايد دوستان خود را از سفرى كه در پيش دارد آگاه سازد و آنان نيز هنگام بازگشت به


1- محجة البيضاء، ج 4، ص 60.
2- محجة البيضاء، ج 4، ص 59.
3- بحار، ج 76، ص 273.
4- محجة البيضاء، ج 4، ص 73.
5- بحار، ج 76، ص 268.
6- بحار، ج 76، ص 275.
7- محجةالبيضاء، ج 4، ص 62.
8- محجةالبيضاء، ج 4، ص 74.

ص: 27

ديدنش آيند. (1) در سفر سعى كند، به همراهان و همسفران خود خدمت كند، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سيّد القوم خادمهم فى السّفر» (2)

؛ بزرگ هر قومى، كسى است كه در مسافرت به ديگران خدمت كند. و خود آن حضرت در سفرى كه همراهان حضرت، براى تهيه غذا هريك، كارى را به عهده گرفته بودند، شخصاً عهده دار جمع آورى هيزم شد و هرچه خواستند پيامبر صلى الله عليه و آله را از آن كار باز دارند، قبول نكرد و فرمود: «انّ اللّه عزّ و جلّ يكره من عبده اذا كان مع اصحابه أن ينفرد من بينهم» (3)

؛ خداوند دوست ندارد در ميان چند نفرى كه با هم هستند يكى امتياز داشته و كنار باشد.

در حديث مى خوانيم: مسافرانى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و از همسفر خود كه دائماً مشغول ذكر و دعا بود ستايش كردند!

رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند: كارهاى او را چه كسى انجام مى داد؟!

گفتند: ما. پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله فرمود: «كلّكم خير منه» (4)

؛ همه شما كه در سفر كار مى كرديد از او كه به جاى كار عبادت مى كرد بهتر هستيد.

شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: همين كه به مكه رسيديم دوستانمان براى طواف خانه خدا حركت كردند و مرا براى نگهدارى اثاثيه جا گذاشتند. امام فرمود: «انت اعظمهم اجراً» (5)

؛ اجر و پاداش تو از آنان


1- وافى، ج 2، آداب سفر ص 63.
2- بحار، ج 76، ص 273.
3- بحار، ج 76، ص 273.
4- بحار، ج 76، ص 274.
5- فروع كافى، ج 4، ص 545.

ص: 28

بيشتر است.

شخصى مى گويد: ما دو نفر همسفر بوديم كه وارد مدينه شديم من مريض شدم ولى دوستم به من بى اعتنايى كرد و براى زيارت و نماز رفت و مرا تنها گذاشت. من از بد رفاقتى دوستم به پدرم شكايت كردم او نيز ماجرا را به امام صادق عليه السلام خبر داد.

امام عليه السلام پيام فرستاد كه «قعودك عنده أفضل من صلاتك فى المسجد» (1)

پرستارى و انس تو با مريض، از نمازى كه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواندى بهتر است.

هماهنگى با مسافران

شخصى مى گويد: ما يك گروه بيست نفرى بوديم كه به حج مى رفتيم، هرچند فرسخى كه براى استراحت توقف مى كرديم گوسفندى از پول خودم خريده ذبح مى كردم و كباب تهيه نموده، به همه دوستان مى دادم، ولى همين كه امام عليه السلام از ماجرا خبردار شد اين عمل را تخطئه كرد و فرمود: چون ديگران از نظر مالى نمى توانند مانند تو اين چنين پذيرائى كنند، قهراً در خود احساس ضعف و حقارت مى كنند و اين عمل پيش از آنكه روح سخاوت تو را شكوفا كند همراهانت را خوار مى سازد. (2) در روايات پيشوايان معصوم عليهم السلام مكرر سفارش شده است كه رفيق سفر بايد از نظر مقام و مال هماهنگ تو باشد و اگر بيشتر از تو پول خرج كند و يا شخصيت و عنوان اجتماعى اش بيشتر باشد قهراً تو به


1- فروع كافى، ج 4، ص 545.
2- بحار، ج 99، ص 122.

ص: 29

يك موجود تابع و طفيلى و نيمه اسير درمى آيى.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «إذا صحبتَ فاصحب نحوك و لا تصحب مَن يكفيك فإنّ ذلك مذلّة للمؤمن» (1)

؛ با شخصى همانند خود دوستى كن و با كسانى كه مخارج تو را مى دهند همراه نباش؛ زيرا با اين عمل، مؤمن خوار و اسيرگونه مى شود.

و در روايت ديگر امام صادق عليه السلام فرمودند: «إصحَب مثلك» (2)

؛ با شخصى مثل خودت همراه باش.

در روايات براى سفر آدابى بيان شده، مانند:

دعاو صدقه هنگام مسافرت، سفارش بستگان به تقوا هنگام خروج از منزل، شوخى سالم با همسفران، مشورت با آنان، احترام بزرگترها و تسليم تصميمات دوستان بودن جز در گناه، همكارى و دلسوزى، بخشش و ايثار، تعيين مسئول و مدير در مسير راه، مراعات كردن حال كسانى كه ضعيف يا بيمار هستند و يا در راه بيمار مى شوند، برداشتن وسايل لازم از قبيل:

لباس، اسلحه، سوزن، نخ، مسواك، ظرف آب و يك سرى ادويه جات و وسايل لازم ديگر و سعى در رسيدن به منزل قبل از غروب، و فاصله نگرفتن از يكديگر هنگام حركت بطورى كه همديگر را نبينند، هديه و سوغات آوردن، بازگو نكردن رنج ها و مشكلات سفر پس از بازگشت، و ... كه از نقل روايات آنها صرف نظر مى كنيم. (3)


1- بحار، ج 76، ص 268.
2- بحار، ج 76، ص 269.
3- براى توضيح بيشتر به جلد 76 بحار مراجعه شود.

ص: 30

لزوم جلسات آموزشى

وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئَلُواْ أَهْلَ الذّكْرِ إِن كُنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ (نحل، 43)

ما قبل از تو نيز، جز مردانى كه به سويشان وحى مى نموديم (فرشته يا موجود ديگرى را) نفرستاديم (كه آنها از آمدن تو تعجب مى كنند، به آنها بگو:) اگر نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد.

نكته ها:

اين آيه يك اصل كلى را كه عقل هر بشرى مى پذيرد، مطرح مى كند وآن مراجعه به اهل علم وكارشناس است، يعنى هر چه را نمى دانيد از آگاهان واهل خبره ى آن سؤال كنيد. البتّه در زمينه ى مسائل دينى، بهترين مصداقِ «اهل ذكر» اهل بيت پيامبرند. و روايات زيادى از طريق شيعه و سنّى به اين مضمون وارد شده كه در جلد سوم ملحقات احقاق الحق، صفحه ى 482 به بعد نقل شده است.

طبرى، ابن كثير و آلوسى نيز در تفاسيرشان، ذيل اين آيه، اهلِ ذكر را اهل بيت پيامبر معرّفى كرده اند.

در جلد 23 بحار صفحه 172 به بعد، حدود شصت روايت در اين باره نقل شده كه در برخى از آنها، امامان معصوم فرموده اند: «نحن واللَّه اهل الذكر المسئولون» به خدا قسم ما هستيم، آن اهل ذكرى كه مردم بايد سؤالات خود را از آنان بپرسند.

ص: 31

پيام ها:

1- پيامبران الهى همه از جنس خود بشر بوده اند، نه از جنس فرشتگان. «و ما ارسلنا ... الّا رجالًا»

2- پيامبران، همه مرد بوده اند، آنهم مردانِ بالغ ورشيد.

(گرچه بعضى مثل عيسى و يحيى عليهما السلام در طفوليّت به نبوّت رسيده اند.) «رجالًا»

3- نزول وحى الهى بر يك انسان تعجبى ندارد، اين سنّت خداوند براى هدايت بشر بوده است. «رجالًا نوحى اليهم»

4- جهل عذر نيست، پرسيدن و دانستن وظيفه است.

«فسئلوا»

5- مسائل دين را بايد از كارشناس دين پرسيد، نه هر كس اندك آشنائى با دين دارد. «فسئلوا اهل الذكر»

6- آنجا كه انسان خود چيزى را مى داند، سؤال معنى ندارد، مگر آنكه بخواهد از دانسته ى خود فرار كند.

«فسئلوا ... ان كنتم لاتعلمون»

7- اگر پرسش از اهل ذكر لازم باشد، پس پذيرش پاسخ او نيز لازم است، وگرنه سؤال لغو است. «فسئلوا اهل الذكر»

8- آنجا سؤال كنيم كه خود نتوانيم بدانيم، نه آنكه هر چه را نمى دانيم، بدون آنكه فكر و تأملى كنيم، فوراً سؤال كنيم. آيه نمى فرمايد: «فسئلوا ... ان لم تعلموا» اگر نمى دانيد سؤال كنيد، بلكه مى فرمايد: «فسئلوا ... ان كنتم لاتعلمون» اگر نمى توانيد بدانيد، سؤال كنيد.

ص: 32

رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (بقره، 128)

(ابراهيم واسماعيل همچنين گفتند:) پروردگارا! ما را تسليم (فرمان) خود قرارده واز نسل ما (نيز) امّتى كه تسليم تو باشند قرارده و راه وروش پرستش را به ما نشان ده وتوبه ى ما را بپذير، كه همانا تو، توبه پذير مهربانى.

نكته ها:

با آنكه حضرت ابراهيم واسماعيل هر دو در اجراى فرمان ذبح، عالى ترين درجه تسليم در برابر خدا را به نمايش گذاردند، امّا با اين همه در اين آيه از خداوند مى خواهند كه مارا تسليم فرمان خودت قرارده. گويا از خداوند تسليم بيشتر و يا تداوم روحيّه تسليم را مى خواهند. كسى كه فقط تسليم خدا باشد، نه تسليم عموى بت تراش مى شود و نه در برابر بت ها به زانو مى افتد و نه از طاغوت ها پيروى مى كند.

پيام ها:

1- به كمالات امروز خود قانع نشويد، تكامل و تداوم آنرا از خدا بخواهيد. «ربنا و اجعلنا مسلمَين لك»

2- توجّه به نسل و فرزندان، يك دورنگرى عاقلانه و خداپسندانه است كه حاكى از وسعت نظر و سوز و عشق درونى است وبارها در دعاهاى حضرت ابراهيم آمده است. «ومن ذريّتنا»

3- راه و روش بندگى را بايد از خدا آموخت وگرنه

ص: 33

انسان گرفتار انواع خرافات و انحرافات مى شود.

«أرنا مناسكنا»

4- تا روح تسليم نباشد، بيان احكام سودى نخواهد داشت. در اينجا ابراهيم عليه السلام ابتدا از خداوند روح تسليم تقاضا مى كند، سپس راه و روش عبادت و بندگى را مى خواهد. «واجعلنا مسلمَين لك ... ارنا مناسكنا»

5- نياز به توبه وبازگشت الطاف الهى، در هر حال وبراى هر مقامى، ارزش است. (1) «تب علينا»

6- يكى از آداب دعا، ستايش پروردگار است كه در اين آيه نيز به چشم مى خورد. «التواب الرحيم»

وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً لِّيَذْكُرُواْ اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُواْ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ (حج، 34)

و (شما تنها امّتى نيستيد كه تكليف قربانى دارد، زيرا) ما براى هر امّتى آئينى قرار داديم، تا هنگام قربانى نام خدا را بر حيواناتى كه خداوند روزى آنان كرده ببرند، خداى شما معبود يكتاست، پس فقط تسليم او باشيد، و به بندگان خالص بشارت ده.

نكته ها:

كلمه ى «مُخبتين» از «خَبت» يعنى زمين وسيع وهموار كه خالى از فراز و نشيب است و مخبت به انسان آرام ومطمئن


1- در حديث مى خوانيم: رسول اكرم صلى الله عليه و آله هر روز، هفتاد مرتبه استغفار مى نمود، با اينكه او معصوم بود و هيچ گناهى نداشت.

ص: 34

گفته مى شود كه از هرگونه پندار شرك دور باشد.

كلمه ى «مَنسَك» يا مصدر، يا اسم زمان ويا اسم مكان است. لذا معنا چنين است: ما براى هر امّتى برنامه عبادت يا زمانى را براى قربانى يا مكانى را براى آن قرار داديم.

پيام ها:

1- برنامه قربانى، در تمام اديان آسمانى بوده است.

«لكلّ امّة ...»

2- هنگام قربانى، نام خدا را بايد به زبان آورد.

«ليَذكُروا»

3- شيوه ى بندگى خداوند، تنها بايد از طريق وحى باشد. «جَعلنا مَنسكاً»

4- خداى ما پروردگار يكتاست. «فالهكم اله واحد»، همان خدايى كه هم دين مارا تأمين مى كند، «جعلنا مَنسكاً» و هم دنياى مارا «رَزَقهم من بَهيمة الانعام».

5- نام خداوند به قدرى ارزش دارد كه اگر هنگام ذبح حيوان بر زبان جارى شود، گوشت آن حيوان حلال، وگرنه حرام خواهد بود. «ليَذكُروا اسم اللّه»

6- غذاى انسان هاى خداپرست نيز بايد رنگ الهى داشته باشد. «ليَذكُروا اسم اللّه»

7- جز براى خدا تسليم نشويد. «فله اسلِموا»

8- همين كه در تمام اديان نام خدا بردن مطرح است، پس آفريدگار همه يكى است. زيرا اگر خداى ديگرى بود اين مراسم به صورت هاى ديگرى نيز مطرح مى شد. «فالهكم اله واحد» (حرف «فاء» براى

ص: 35

نتيجه است يعنى وحدت مكتب، نشانه ى وحدت معبود است).

9- بشارت هاى الهى، مخصوص كسانى است كه متواضع و تسليم خدا هستند. «بَشّر المخبِتين»

لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِى الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدىً مُّسْتَقِيمٍ (حج، 67)

براى هر امّتى (شريعت و) آيينى قرار داده ايم كه عمل كننده به آن باشند، پس نبايد در (باره ى) اين امر با تو نزاع كنند (كه چگونه آيين تازه اى آورده اى؛ مردم را) به راه پروردگارت دعوت كن، همانا تو بر هدايت مستقيم قرار دارى.

نكته ها:

چون انسان ها، نيازهاى موسمى و اجتماعى و غير ثابتى دارند، بايد علاوه بر دستورات كلّى و ثابت، در شرايط مختلف دستورات جديدى صادر شود، همان گونه كه پزشك نسخه هاى خود را در شرايط گوناگون بيمار تغيير مى دهد و در زمان ما مسائل جديد را فقها در چارچوب قوانين كلّى و ثابت براى مسلمين تعيين مى نمايند.

بعضى «مَنسَك» را مصدر به معناى «نُسك» و قربانى كردن گرفته اند كه معناى آيه اين مى شود: ما براى هر امّتى نوعى قربانى قرار داديم كه آنان انجام دهنده آن بودند، بنابراين مشركان نبايد به برنامه قربانى تو بهانه اى بگيرند.

ص: 36

پيام ها:

1- خداوند، هيچ امّتى را بدون مكتب نمى گذارد. «لكلّ امّة»

2- دين بايد از طرف خدا باشد. «جعلنا»

3- مردم بايد در راه الهى گام بردارند. «هم ناسِكوه»

4- وظيفه ى مبلغ، هدايت امّت و استقامت در اين راه است. «وادعُ الى ربّك»

5- راه درست، راه انبياست. «انّك لعَلى هدًى»

6- در برابر جدال و ستيز و تضعيف مخالفان، تقويت رهبران حقّ لازم است. «فلا ينازعنّك فى الامر ... انّك لعلى هُدىً مستقيم»

7- كسى كه مسئول ارشاد ديگران است بايد تسلّط بر راه حقّ و مستقيم داشته باشد. «لعَلى هدىً مستقيم»، «انّك لَمِن المرسلين عَلى صراط مستقيم» (1)

(كلمه «عَلى» رمز تسلّط است)

وَقُل رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّى مِن لَّدُنكَ سُلْطَاناً نَّصِيراً (اسراء، 80)

و بگو: پروردگارا! مرا با ورودى نيكو و صادقانه وارد (كارها) كن و با خروجى نيكو بيرون آر و براى من از پيش خودت سلطه و برهانى نيرومند قرار ده.


1- يس، 3- 4.

ص: 37

نكته ها:

صدق، بهترين وصف و حالت يك كار و يك شخص در آغاز و انجام آن است. چه بسا كارهايى كه آغاز غير صادقانه دارد و با قصد ريا، سمعه، فريب، برترى جويى و مانند آن شروع مى شود، يا آغازى صادقانه دارد، ولى پايانى آميخته به غرور، عُجب، منّت، حبط و سوءعاقب پيدا مى كند و بركات آن محو مى شود. رمز شكست بسيارى از حركت ها، نبود صداقت در آنها و قطع امداد الهى از آن است.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاه براى ورود به كارى، ترس و وحشت داشتى اين آيه را بخوان و اقدام كن. (1) انسان به جايى مى رسد كه از «صدّيّقين» مى شود، هرچه مى گويد عمل مى كند و هرچه را عمل مى كند، مى گويد. (2) قلب و زبان و عملش يكى مى شود.

از مصاديق «سلطان نصير»، مى توان داشتن جانشينى لايق، يارى باوفا و وزيرى دلسوز و كاردان را برشمرد.

پيام ها:

1- خواسته هاى خود را در برابر خداوند به زبان بياوريم. «وقل ربّ»

2- دعا كردن را هم بايد از خدا آموخت كه چگونه بخوانيم وچه بخواهيم. «و قل ربّ أدخلنى ...»

3- يكى از اصول مديريّت، آينده نگرى و دورانديشى است. «أخرجنى مُخرج صدق»

4- مهم تر از آغاز نيك، پايان و فرجام خوب است. نبايد به آغاز شيرين دلخوش بود، بلكه بايد از خطر


1- تفسير نورالثقلين.
2- تفسير الميزان.

ص: 38

بدعاقبتى به خدا پناه برد. «أخرجنى مُخرج صدق»

5- رهبرى يك نهضت جهانى كه شروع و پايانش صادقانه و بى انحراف باشد، بدون دعا و استمداد از خدا و دريافت امداد الهى ممكن نيست. «ربّ أخرجنى»

6- همه ى امور به دست خداست و بايد از او مدد خواست «أدخلنى، أخرجنى، اجعل»

7- كسب قدرت براى اهداف مقدّس ارزش دارد.

«واجعل لى من لدنك سلطاناً»

8- مؤمن، نصرت و امداد را تنها از خدا مى طلبد. «من لدنك سلطاناً نصيرا»

ص: 39

اهميت و ضرورت حج

«... ولله على الناس حج البيت من استطاع ...»

«و أذن فى الناس بالحج ...»

«ففرّوا الى اللّه ...»

«و تزوّدوا فانّ خير الزاد التقوى ...»

اخلاص

«و اتمّوا الحج و العمرة للّه»

«... من يخرج من بيته مهاجراً الى الله»

ص: 40

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِّلْعَالَمِينَ (آل عمران، 96)

همانا اوّلين خانه اى كه براى (عبادت) مردم مقرّر شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه مايه ى بركت و هدايت جهانيان است.

نكته ها:

«بَكّة» به معناى محلّ ازدحام و اجتماع مردم است.

يكى از ايرادهاى بنى اسرائيل اين بود كه چرا مسلمانان با توجّه به قدمت بيت المقدّس كه هزار سال قبل از ميلاد توسط حضرت سليمان ساخته شده است، آن را كنار گذاشته و كعبه را قبله ى خود قرار داده اند. اين آيه در پاسخ آنان مى فرمايد: كعبه از روز نخستين، اوّلين خانه ى عبادت بوده و قدمت آن بيشتر از هر جاى ديگر است.

امام صادق عليه السلام با توجّه به جمله «اوّل بيت» فرمودند:

چون مردم مكّه بعد از كعبه گرد آن جمع شده اند، پس حقّ اولويّت با كعبه است و لذا براى توسعه مسجدالحرام مى توان خانه هاى اطراف كعبه را به نفع حرم خراب كرد. (1) تفسير الميزان مى گويد: روايات «دَحوُ الارض» (2)

بسيار است و هيچ دليل علمى كه مغاير آن باشد، پيدا نشده و با قرآن نيز مخالفتى ندارد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: خداوند تمام مردم را از آدم عليه السلام تا آخرين نفر با همين سنگ هاى كعبه آزمايش مى كند. (3) امام باقر عليه السلام فرمود: حضرت آدم و سليمان و


1- وسائل، ج 13، ص 217.
2- «دَحوُ الارض» به معنى گسترش زمين از زير خانه ى كعبه است. كافى، ج 4، ص 189.
3- نهج البلاغه، خطبه 192.

ص: 41

نوح عليهم السلام نيز دور همين كعبه، حج انجام داده اند. (1) در قرآن، از كعبه تعابير متعدّدى شده است كه برخى از آنها را بازگو مى كنيم:

1- كعبه، اوّلين خانه است. «اوّل بيت»

2- مركز پايدارى و قيام مردم است. «قياماً للناس» (2)

3- خانه آزاد بدون مالك است. «البيت العتيق» (3)

4- محل تجمّع وخانه امن مردم است. «مثابة للنّاس و أمنا» (4)

پيام ها:

1- كعبه، اوّلين خانه اى است كه براى عبادت ونيايش مردم بنا نهاده شده است. «اوّل بيت وضع للناس»

2- سابقه تاريخى معابد، يكى از ملاك هاى ارزشى آن است. «انّ اوّل بيت وضع ...»

3- خير و بركت كعبه، تنها براى مؤمنان يا نژاد خاصّى نيست، بلكه براى همگان است. «وضع للناس»

4- مردمى بودن كعبه، يك ارزش است. «وضع للناس»

5- كعبه، مايه ى هدايت مردم است. «هدى للعالمين»

وَأَذِّن فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ (حج، 27)

و در ميان مردم بانگ حج برآور تاآنان، پياده و سوار بر مركب هاى چابك از هر راه دورى به سراغ تو بيايند.


1- تفسير برهان، ج 1، ص 300.
2- مائده، 97.
3- حج، 29.
4- بقره 125.

ص: 42

نكته ها:

كلمه ى «ضامِر» به معناى حيوانى است كه پيه بدنش آب شده و گوشت هايش به ماهيچه تبديل شده و چابك است، مانند حيوانى كه بدن سازى شده و براى مسابقات آماده است. حضرت على عليه السلام در خطبه ى 28 نهج البلاغه مى فرمايد: «أليوم المِضمار و غَداً السّباق» يعنى امروز خود را چابك كنيد تا در قيامت بتوانيد سبقت بگيريد.

در روايات مى خوانيم: حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: خداوندا! صداى من به گوش كسى نمى رسد. خداوند فرمود: تو فرياد بزن، من به مردم ابلاغ مى كنم.

اوّلين وظيفه ى زائران كعبه، پوشيدن لباس احرام و گفتن «لبّيك الّلهم لبّيك» است، امام صادق عليه السلام فرمود: اين جملات پاسخ دعوت ابراهيم است. (1) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز در مدينه در سال دهم دستور داد كه مؤذّنين با بلندترين صدا مردم را براى حج همراه پيامبر دعوت كنند. (2) پيام ها:

1- فرياد امروز اولياى خدا، در آيندگان اثر خواهد كرد.

«أذّن- يَأتوك»

2- انبيا از پيشگامان امر به معروف بوده اند. «و أذّن»

3- حج رفتن، به محضر اولياى خدا رسيدن است.

«يَأتوك» (نفرمود: «يأتوه» آرى، در مراسم حج محور رهبر الهى است)

4- خداوند از غيب و آينده ى تاريخ خبر مى دهد.


1- تفسير نورالثقلين؛ علل الشرايع، ص 416.
2- تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج 4، ص 245.

ص: 43

«يَأتوك- يَأتين»

5- اگر انسان بر انجام كارى مكلّف شد، بايد مقدّمات آن را فراهم كند. «و على كلّ ضامر ...»

6- پياده رفتن به حج برتر از سواره است. ( «رجالًا» قبل از «كل ضامر» آمده است)

7- اگر در انجام كارى، اراده و عشق باشد، امكانات در مرحله ى بعد قرار مى گيرد. «رجالًا و على كلّ ضامر»

8- حج، تنها مقصدى است كه هميشه واز همه ى مناطق جهان مسافر دارد. «من كلّ فَجّ عميق»

فَفِرُّواْ إِلَى اللَّهِ إِنِّى لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ (ذاريات، 50)

پس به سوى خداوند بگريزيد، كه همانا من از سوى او بر شما هشداردهنده اى آشكارم.

نكته ها:

نتيجه فرار به سوى خدا، فرار از: ظلمات به نور، جهل به علم، دلهره به اطمينان، خرافات به حق، تفرقه به وحدت، شرك به توحيد، گناه به تقوى است.

امام باقر در روايتى سفر حج را مصداق فرار به سوى خدا دانستند. (1) پيام ها:

1- انسان محدود، در برابر هزاران مسئله مادى و معنوى و در ميان تمايلات حق و باطل كه از خود يا ديگران بر او عرضه مى شود به پناهگاهى محكم


1- كافى، ج 4، ص 256.

ص: 44

نيازمند است، و بهترين پناهگاه خداست. «ففرّوا الى الله»

2- انسان چاره اى جز فرار به سوى خدا ندارد. «ففرّوا الى الله»

3- نتيجه مطالعه در هستى و توجّه به خداوند بايد بندگى خدا باشد. «والسماء بنيناها ... والارض ... و من كل شى خلقنا زوجين ... لعلّكم تذكرون ... ففرّوا الى اللّه»

4- راه انبيا روشن و شفاف است. «نذير مبين»

5- پناهندگى به طاغوت ها، دوستان، بيگانگان، مال و مقام اثرى ندارد. «ففروا الى الله ... ولا تجعلوا مع الله ...»

6- پيامبران دستور انذار و هشدار و ترساندن داشتند.

«منه نذير»

ألْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَ لَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِى الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الْزَّادِ الْتَّقْوى وَ اتَّقُونِ يَآ أُوْلِى الْأَلْبَابِ (بقره، 197)

(موسم عمره و) حج (در) ماههاى معيّنى است (شوّال، ذى القعده، ذى الحجة)، پس هر كه در اين ماه ها فريضه ى حج را ادا كند، (بداند كه) آميزش جنسى و گناه وجدال در حج روا نيست و آنچه از كارهاى خير

ص: 45

انجام دهيد خدا مى داند. و زاد و توشه تهيه كنيد كه البتّه بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است. اى خردمندان! تنها از من پروا كنيد.

نكته ها:

كلمه «رفث» به معناى آميزش جنسى و «فسوق» به معناى دروغ و ناسزاگويى و جدال و گفتنِ «لا واللَّه» و «بلى واللَّه» است.

زمان مطرح شده در آيه، ناظر به حج وعمره با هم است.

عمره تمتّع در طول سه ماه شوال، ذى القعده وذى الحجّه انجام مى شود، ولى زمان حج ماه ذى الحجّه است.

پيام ها:

1- در عبادات اسلامى، زمان نقش مهمّى دارد. «الحج اشهر معلومات»

2- محيط و فضاى با صفاى حج و مكّه را نبايد با ارتكاب گناه و كدورت آلوده نمود. «لا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج»

3- اعتقاد و يقين به آگاهى خداوند، رمز نشاط و اميد در انجام وظائف است. «ما تفعلوا من خير يعلمه اللَّه»

4- در هر سفرى، زاد وتوشه لازم است، بهترين زاد وتوشه ى سفر حج تقواست. «خير الزّاد التّقوى»

5- پرهيزكارى نشانه ى خردمندى است. «واتّقون يا اولى الالباب»

ص: 46

اخلاص

وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ وَلَا تَحْلِقُواْ رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْىُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّنْ رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَآ أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَنْ لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِى الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَّمْ يَكُنْ أَهْلَهُ حَاضِرِى الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (بقره، 196)

و حج وعمره را براى خدا به اتمام رسانيد و اگر محصور شديد (و موانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى اجازه نداد كه پس از احرام بستن، حج را كامل كنيد) آنچه از قربانى فراهم است (ذبح كنيد واز احرام خارج شويد.) وسرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به قربانگاه برسد و اگر كسى بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و ناچار بود سر خود را زودتر بتراشد،) بايد كفّاره اى از قبيل روزه يا صدقه يا قربانى بجا آورد وچون (از بيمارى ويا دشمن) درامان شديد، پس هر كس بدنبال عمره تمتّع، حج را آغاز كرده آنچه را از قربانى كه ميسّر است (ذبح كند.) و هركس كه قربانى نيافت، سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز به هنگامى كه بازگشتيد، اين ده روزِ كامل است. (البتّه) اين (حج تمتّع) براى كسى است كه خاندانش ساكن (مكّه و) مسجد الحرام نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او سخت كيفر است.

ص: 47

نكته ها:

در اين آيه، كليّات وگوشه اى از احكام حج و عمره آمده است، ولى تفصيل آن در روايات و فتاواى علما مى باشد.

«حج» مناسكى است كه بنيان گذار آن حضرت ابراهيم عليه السلام بوده و در ميان عرب از زمان آن حضرت متداول بوده و به فرمان خداوند اين برنامه در اسلام نيز امضا شد و تا روز قيامت نيز خواهد بود.

«عمره» به معناى زيارت است و هركس وارد مكّه شود بايد با لباس احرام به زيارت كعبه و طواف آن برود. حج و عمره مثل اذان و اقامه، دو عمل مشابه هستند كه اندكى تفاوت دارند. «هَدى»، نام قربانى حج است.

اين آيه، عمره ى تمتّع را در كنار حج تمتّع آورده است؛ «فمن تمتّع بالعمرة الى الحج»، لكن يكى از خلفا به اجتهاد خود آن را منع كرد. البتّه اين اجتهاد در برابر فرمان صريح خداوند است.

حكم مسائل اضطرارى، محدود به زمان ضرورت است.

ولذا بر خلاف موارد عادّى كه در سفر روزه جايز نيست، در اين سفر در صورت عدم ذبح قربانى، روزه واجب است و آن هم بايد در سه روز هفتم، هشتم و نهم ماه باشد، چرا كه روز دهم عيد قربان است كه روزه ى آن حرام مى باشد.

امامان معصوم در تفسير جمله ى «اتمّوا الحج» فرمودند:

حجِ تمام، حجى است كه در آن كلام زشت، گناه و نزاع نباشد و از محرّمات پرهيز شود. (1) و انسان توفيق يابد امام زمان خود را ملاقات كند. (2)


1- تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 181 و برهان، ج 1، ص 193.
2- تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 183.

ص: 48

پيام ها:

1- وظايف دينى را بايد تمام و كمال به انجام رسانيد.

بعد از شروع اعمال حج، نمى توان آن را ناتمام و ناقص گذارد. «اتمّوا»

2- در اعمال حج، قصد قربت و عبادت لازم است. به انگيزه ى جهانگردى و سياحت نمى توان حج بجا آورد. «اتمّوا ... للّه»

3- احكام اسلام، در مقام سخت گيرى بر مردم نيست.

تمام نمودن حج وعمره بر كسى كه از درون مريض يا از بيرون ترس دارد، واجب نيست. «فان احصرتم فما استيسر من الهدى»

4- مكان در عبادات سهم دارد. «يبلغ الهدى محلّه»

5- بيمارى سبب تخفيف در احكام است، نه تعطيل آن.

لذا در حج، افراد معذور بايد با روزه يا صدقه يا قربانى، وظايف خود را جبران كنند. «فمن كان منكم مريضاً او ... ففدية من صيام او صدقة او نسك»

6- ملاك وجوب قربانى در حج، آسان و سهل بودن آن است. «فما استيسر من الهدى فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام ...»

7- قانون عمره و حج تمتّع، تنها براى حجاجى است كه ساكن مكّه نباشند، حج ساكنان مكّه نوع ديگرى است. «اتموا الحج و العمرة ... ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام»

8- توجّه به كيفر الهى، زمينه ساز تقواست و تقوى،

ص: 49

زمينه ساز انجام تكاليف. «واتمّوا الحج و العمرة ...

واتّقوا اللَّه واعلموا انّ اللَّه شديد العقاب»

9- توّجه به تقوا، در انجام تمام فرمان هاى الهى مطرح است. «اتمّوا الحج ... و اتّقوا اللّه»

10- اعمال حج، قبل از اسلام به نحو ديگرى بوده است. لذا قرآن بر مراعات اين تغييرات تأكيد نموده است. «انّ اللّه شديد العقاب»

11- براى كسانى كه در احكام حج تغييرى دهند، كيفر شديدى است. «شديد العقاب»

وَمَنْ يُهَاجِرْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِى الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَ سَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً (نساء، 100)

و هر كه در راه خداوند هجرت كند، اقامتگاه هاى بسيار همراه با گشايش خواهد يافت و هر كه از خانه اش هجرت كنان به سوى خدا و پيامبرش خارج شود، سپس مرگ، او را دريابد حتماً پاداش او بر خداوند است و خداوند آمرزنده ى مهربان است.

نكته ها:

يكى از مسلمانان مكّه بيمار شد گفت مرا از مكّه بيرون ببريد تا جزء مهاجران باشم. همين كه او را بيرون بردند، در راه درگذشت. سپس اين آيه نازل شد.

ص: 50

همه ى هجرت هاى مقدّس، مثل هجرت براى جهاد، تحصيل علم، تبليغ و ... مصداق اين آيه است.

امام صادق عليه السلام فرمودند: كسى كه براى معرفت امام زمان خود از خانه و شهر خود خارج شود، ولى اجل به او مهلت ندهد، از مصاديق اين آيه است. (1) پيام ها:

1- هجرت، زمينه ساز گشايش و توسعه است. «من يهاجر ... يجد فى الارض مراغماً» نابرده رنج، گنج ميسّر نمى شود.

2- ما مكلّف به وظيفه ايم، نه نتيجه. مهم خروج از منزل است، نه وصول به مقصد. «و من يخرج من بيته»

3- راه خدا و رسول را برويد، نگران مرگ و حيات نباشيد. «ثم يدركه الموت»

4- پاداش «مهاجر» با خداست و بالاتر از بهشت است.

«وقع اجره على اللّه»


1- كافى، ج 1، ص 378.

ص: 51

حكمت هاى حج

«جعل اللّه الكعبة البيت الحرام قياماً للناس»

«ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله ...»

«براءة من الله و رسوله ...»

سيماى حضرت ابراهيم عليه السلام

ص: 52

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِّلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلآئِدَ ذَ لِكَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِى السَّموَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ (مائده، 97)

خداوند، كعبه ى بيت الحرام را وسيله ى سامان بخشى و قوام مردم قرار داده و نيز ماه حرام و قربانى هاى بى نشان و نشان دار را (وسيله ى برپايى مردم قرار داده است) اين براى آن است كه بدانيد خداوند آنچه (از اسرار) در آسمان ها و زمين است مى داند و خداوند به هر چيز آگاه است.

نكته ها:

«قيام»، وسيله ى پايدار بودن است، مانند ستون ساختمان و عمود خيمه. (1) امام صادق عليه السلام فرمود: خانه ى خدا را بيت الحرام مى نامند، به خاطر آن كه ورود كفّار به آنجا حرام است. (2) «هَدى»، قربانى بى نشان است و «قلائد»، قربانى هاى نشاندار.

مركزيّت، امنيّت، قداست، عبادت، قدمت، وحدت، سياست و برائت، معرفت، سادگى، صفا، خلوص و دورى از جدال، شهوت و فسوق در حج است.

ماههاى حرام عبارتند از: رجب، ذيقعده، ذيحجّه و محرّم كه جنگ در آنها ممنوع است.

اجتماع ميليونى مسلمانان در مكّه، بدون تشريفات و


1- مفردات راغب.
2- تفسير نورالثقلين.

ص: 53

امتيازات وبدون جدال لفظى و نزاع عملى در مكانى مقدّس، از امتيازات اسلام است و اگر به منافع گوناگونى كه در پرتو مراسم حج حاصل مى شود از قبيل: حلاليّت طلبيدن هنگام رفتن، ديد و بازديد، رونق تجارى، پرداخت خمس و زكات، آشنايى با معارف و امّت ها، قرار گرفتن در قديمى ترين مركز توحيد، هم ناله شدن با انبيا و پا جاى پاى آنها قرار دادن، توبه كردن در صحراى عرفات و مشعر، به ياد قيامت افتادن، مانور سياسى و برائت از كفّار و ساير بركات را در نظر بگيريم، مى فهميم كه اين برنامه هاى حج برخاسته از علم بى نهايت خدايى است كه بر همه چيز هستى آگاه است و هرگز علم محدود نمى تواند دستورى به اين جامعيّت و جذّابيّت صادر كند.

پيام ها:

1- حج، مايه ى ثبات و قوام است. «قياماً للناس»

2- سامان بخشى امور، نياز به تجمّع، وحدت، عبادت، احترام و حرمت، «بيت الحرام» و آرامش و امنيّت «الشهرالحرام»، و كارهاى پنهان و بى نشان و با نشان «الهدى و القلائد» و تأمين غذاى مورد نياز دارد.

«قياماً للنّاس»

3- كسى حقّ قانونگذارى دارد كه از تمام هستى آگاه باشد. «يعلم ما فى السماوات و ما فى الارض»

4- مسجد و مسلخ، وسيله ى قوام دين و دنياى مردم است. «الكعبة ... الهدى و القلائد» امام صادق عليه السلام فرمود: «جَعَلها اللّه لدينهم و معيشتهم» (1)


1- تفسير برهان.

ص: 54

5- حجّى كه سبب قوام جامعه نباشد حج واقعى نيست. «الكعبة ... قياماً للناس»

6- اگر جامعه ثبات داشته باشد، زمينه ى خداشناسى در آن رشد مى كند. «قياماً ... لتعلموا ان اللّه ...»

لِيَشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُواْ اسْمَ اللَّهِ فِى أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُواْ مِنْهَا وَأَطْعِمُواْ الْبَآئِسَ الْفَقِيرَ (حج، 28)

(مردم از هر منطقه اى به حج خواهند آمد) تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند و در ايام مخصوص حج خدا را ياد كنند، به خاطر چهار پايان زبان بسته اى كه رزقشان شده؛ پس از گوشت آنها بخوريد و بينواى فقير را اطعام كنيد.

نكته ها:

امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از «أيّاماً معلومات»، ايام تشريق، يعنى روزهاى 11 و 12 و 13 از ماه ذى الحجة است. (1) امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از «يَذكروا اسم اللّه»، گفتنِ «اللّه اكبر» و جملات بعد از آن است كه در دعاى معروفى بعد از پانزده نماز كه اوّل آن نماز ظهر روز عيد قربان است، خوانده مى شود. (2) امام كاظم عليه السلام در پاسخ شخصى فرمود: اگر پوست قربانى مكّه را به سلاخ به عنوان مزد بدهند مانعى ندارد، زيرا آنچه را كه خوردنى است بايد خود يا فقير مصرف كند «كُلوا منها


1- تفسير نورالثقلين؛ معانى الاخبار، ص 297.
2- تفسير نورالثقلين.

ص: 55

و اطعِموا ...» و پوست خوردنى نيست. (1) سيماى حج:

* حج، يك بسيج عمومى و مانور موحدين است.

* حج، چهره ى زيباى عشق و تعبد است.

* حج، زنده نگاه داشتن خاطرات وخدمات پيامبرانى همچون ابراهيم واسماعيل و محمّد است. (درود خداوند بر همه ى آنان باد)

* حج، مركز اجتماعات بين المللى مسلمين است.

* حج، مركز ارتباطها و تبادل اخبار و اطلاعات جهان اسلام است.

* حج، پشتوانه ى اقتصاد مسلمين وايجاد اشتغال براى ده ها هزار مسلمان است.

* حج، بهترين فرصت و زمان براى تبليغات اسلامى، افشاگرى توطئه ها، حمايت از مظلومان، برائت از كفّار و ايجاد رعب و وحشت در دل آنان است.

* حج، بهترين فرصت و زمان براى توبه، ياد مرگ و معاد، از همه چيز بريدن و صحراى عرفات و مشعر را ديدن و در انتظار مهدى موعود عليه السلام نشستن است.

پيام ها:

1- مسلمانان بايد براى به دست آوردن منافع مادّى و معنوى حج در صحنه حاضر باشند. «لِيَشهدوا»

2- منافع حج به قدرى مهم است كه اگر مردم از دورترين نقاط دنيا هم بيايند، باز ارزش دارد. «فَجٍّ عميق- ليَشهدوا»


1- تفسير نورالثقلين.

ص: 56

3- انجام فرمان خدا و قصد قربت داشتن در حج، با بهره گيرى هاى گوناگون جنبى منافاتى ندارد.

«لِيَشهدوا منافع لهم»

4- دستورات الهى به سود مردم است. «منافع لهم»

5- در حج، هم منافع دنيوى است و هم اخروى.

( «منافع» مطلق آمده است. امام صادق عليه السلام فرمود:

مراد از «منافع» در آيه، منافع دنيا وآخرت است) (1) 6- فلسفه ى عبادات، ياد خداست. «و يَذكروا اسم اللّه» (درباره ى فلسفه ى نماز نيز مى خوانيم: «أقِم الصّلوة لِذكرى» يعنى براى ياد خدا، نماز به پادار)

7- عنصر زمان، در نيايش و دعا مؤثّر است. «فى أيّام مَعلومات» (عبادات اسلامى زمان بندى خاصى دارد)

8- چهار پايان و تسليم بودن آنها در برابر انسان و قربانى آنهاوسودهاى ديگرى كه دارند، از نعمت هاى الهى است كه به بشر داده شده است. «رَزَقَهم»

9- استفاده از گوشت قربانى براى خود زائران جايز است. «فكُلوا» (بر خلاف عادت هاى زمان جاهليّت كه مصرفش را براى حاجى حرام مى دانستند)

10- حضور در حج و رسيدن به منافع آن، بايد با فقرزدايى همراه باشد. «واطعِموا البائس»

11- اجتماع اغنيا در حج نبايد آنان را از فقرا غافل كند.

«اطعِموا البائس الفقير»


1- تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج 47، ص 422.

ص: 57

ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُواْ نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُواْ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (حج، 29)

(زائران خانه خدا در روز عيد قربان كه قربانى كردند) سپس بايد آلودگى خود را بر طرف سازند وبه نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد خانه ى كهن و آزاد (كعبه) طواف نمايند.

نكته ها:

كلمه ى «تَفث» به معناى چرك، مو، ناخن و شارب است، و «قضاء تفث»، يعنى با گرفتن ناخن و مو از احرام بيرون آييد و سپس براى ادامه اعمال حج، دور خانه ى كعبه طواف كنيد.

در روز عيد قربان، در سرزمين منا، در كنار مكّه براى زائران خانه خدا سه كار واجب است:

1- پرتاب هفت سنگريزه به جايگاه شيطان كه آن را «رمى جمره» مى گويند.

2- ذبح و قربانى كه در آيه ى قبل به آن اشاره شد.

3- تراشيدن سر و يا كوتاه كردن مو و ناخن كه در اين آيه آمده است.

امام باقر عليه السلام فرمود: كعبه نه ساكنى دارد و نه مالكى، بلكه خانه اى حُر و آزاد است. (1) پيام ها:

1- بهداشت و نظافت، در بعض عبادات مثل نماز، شرط ورود است، و در بعضى ديگر مثل حج، جزء آن و در مواردى مثل قرائت قرآن و اعتكاف شرط كمال آن به حساب مى آيد. «ثُمّ لْيَقضوا تَفَثهم»


1- تفسير نورالثقلين.

ص: 58

2- سنّت چرك زدايى و رفع آلودگى، يك فرمان حتمى و جدّى است، نه يك توصيه. «ثمّ لْيَقضوا»

3- آلودگى ها از خود انسان، «تَفَثهم» ولى منافع، لطف الهى است كه براى بشر مقرر شده است. «منافع لهم»

4- براى طواف دور خانه ى مقدّس و آزاد، بايد از آلودگى ها و تعهدها آزاد شويد. «ثمّ ليَقضوا- ولْيُوفوا- وليَطّوفوا»

5- انجام نذر، واجب است. «و ليوفوا»

6- سابقه، مى تواند يك ارزش باشد. «العَتيق» (كلمه «عَتيق» به معناى قديمى است و عتيقه به اشياى قديمى گويند).

7- خانه ى خدا ملك هيچ كس نيست. «العَتيق»

بَرَآءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ (توبه، 1)

(اين آيات اعلام جدائى و) بيزارى و برائتى است از سوى خدا و پيامبرش، نسبت به مشركانى كه با آنان پيمان بسته ايد.

نكته ها:

از اين كه براى اين سوره در روايات، نام هاى «برائت» و «توبه» آمده است، مى فهميم كه جزء سوره ى انفال نيست، بلكه سوره اى مستقلّ است.

از اين كه سوره، به دليل محتواى قهرآميزش بدون «بسم

ص: 59

اللَّه» شروع شده است، مى فهميم كه «بسم اللَّه» در هر سوره، متعلّق به همان سوره و جزء آن است، نه آنكه به عنوان تشريفات ويا ...، در اوّل هر سوره بيايد.

اعلام برائت، به خاطر پيمان شكنى كفّار بود كه در آيه ى 7 و 8 مطرح شده است، و گرنه قانون كلّى، مراعات پيمان هاست و تا طرفِ مقابل به پيمان وفادار باشد، بايد آن را نگهداشت. چنانكه در آيه ى 4 آمده است: «الّا الّذينَ عاهَدتُم من المشركِينَ ثمّ لَم ينقُصوكم شيئاً ولم يُظاهروا عليكم احداً فاتّموا اليهم عهدهم الى مدّتهم» به ميثاقتان با مشركانى كه پيمان نشكسته و توطئه اى نكرده اند، تا آخرِ مدّت وفادار بمانيد. به علاوه مسلمانان به دليل ضعف، تن به آن قرارداد دادند، وگرنه خواسته ى مسلمانان، قلع و قمع هر چه سريعتر شرك است.

ماجراى اعلان اين آيات

در سال هشتم هجرى مكّه فتح شد، امّا مشركان همچنان براى انجام مراسم عبادى خود كه آميخته با خرافات و انحرافات بود، به مكّه مى آمدند. از جمله عاداتشان اين بود؛ لباسى را كه با آن طواف مى كردند، صدقه مى دادند. يك زن كه مى خواست طواف هاى بيشترى انجام دهد، چون ديگر لباسى نداشت، به اجبار كفّار برهنه طواف كرد و مردم به او نگاه مى كردند.

اين وضع براى پيامبر و مسلمانان كه در اوج قدرت بودند، غير قابل تحمّل بود. پيامبر منتظر فرمان خدا بود تا آنكه اين سوره در مدينه نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوبكر مأموريت داد

ص: 60

تا آياتى از آن را بر مردم مكّه بخواند. شايد انتخاب ابوبكر به دليل آن بود كه او پيرمرد بود و كسى نسبت به او حساسيّت نداشت.

امّا وقتى او به نزديك مكّه رسيد، جبرئيل از سوى خدا پيام آورد كه تلاوت آيات را بايد كسى انجام دهد كه از خاندان پيامبر باشد. آن حضرت، على عليه السلام را مأمور اين كار كرد و فرمود: من از او هستم و او از من است. على عليه السلام در وسط راه آيات را از ابوبكر گرفت و به مكّه رفت و بر مشركان قرائت نمود.

ماجراى تلاوت آيات اين سوره توسّط على عليه السلام، در كتب اهل سنّت نيز آمده و از اصحاب، كسانى همچون ابوبكر و على عليه السلام، ابن عباس، انس بن مالك، جابربن عبداللَّه انصارى آن را روايت كرده اند و در مدارك بسيارى نقل شده است. (1)

برخى از اهل سنّت (2) تلاش كرده اند كه آن را امرى عادّى جلوه دهند تا امتيازى براى حضرت على عليه السلام به حساب نيايد و تحويل مأموريت تلاوت را به على عليه السلام، براى تأليف دلِ او دانسته اند، نه امتيازى براى او. در حالى كه براى به دست آوردن دل كسى، كارى بى خطر به او محوّل مى كنند، نه تلاوت آياتِ برائت از مشركين، آن هم در منطقه ى شرك و توسّط كسى كه بسيارى از مشركان را در جنگ ها كشته است و عدّه اى كينه ى او را در دل دارند!

وقتى خداوند به حضرت موسى عليه السلام فرمان داد كه نزد فرعون رفته او را به توحيد دعوت كند، وى گفت: خدايا من


1- مسند احمد حنبل، ج 3، ص 212 و 283؛ ج 1، ص 151 و 330، مستدرك صحيحين، ج 3، ص 51، تفسير المنار، ج 10، ص 157، تفسير طبرى، ج 10، ص 46، تفسير ابن كثير ج 2، ص 322- 333، احقاق الحق، ج 5، ص 368 و فضائل الخمسه، ج 2، ص 342. و در الغدير، ج 6، ص 338 نام 73 نفر كه اين ماجرا را نقل كرده اند آمده است.
2- مثل فخررازى و آلوسى در تفسيرهايشان.

ص: 61

يك نفر از آنان را كشته ام، مى ترسم مرا به قصاص بكشند، برادرم را به همراه من بفرست. ولى على عليه السلام كه تعداد زيادى از سران شرك را كشته بود، به تنهايى رفت و آياتِ برائت را در نهايت آرامش خواند، آن هم در جاى حسّاسى چون منى و كنار جمره ى عقبه.

نكاتى كه توسّط على عليه السلام به كفّار اعلام شد عبارت بود از:

1- اعلام برائت و لغو پيمان ها.

2- ممنوعيّت شركت مشركان در حج از سال آينده.

3- ممنوعيّت طواف در حالت برهنگى.

4- ممنوعيّت ورود مشركان به خانه ى خدا.

در موارد زيادى از قرآن، خدا و رسول در كنار هم مطرح شده اند، از جمله:

الف: در هديه و لطف. «اغناهم اللَّه ورسوله» (1)

ب: در بيعت. «انّ الذين يبايعونك انما يبايعون اللَّه» (2)

ج: در اطاعت وپيروى. «من يُطع الرسول فقد اطاع اللَّه» (3)

د: در برائت و بيزارى از ديگران. «برائة من اللَّه و رسوله»

پيام ها:

1- لغو اعتبار پيمان با مشركين، از اختيارات رهبر است.

«برآءةٌ من اللّه و رسوله» (پيمان هاى بسته شده با مشركين درباره عدم تعرّض به يكديگر بوده است)

2- وفا به پيمان آرى، تسليم توطئه شدن، هرگز. «برآءةٌ ... إلى الَّذين عاهدتم»

3- گرچه از نظر حقوقى، موظّفيم به پيمان وفادار باشيم، ولى برائت قلبى از مشركان و منحرفان، يك


1- توبه، 74.
2- فتح، 10.
3- نساء، 80.

ص: 62

اصل دينى است. (1) «برآءةٌ من اللّه و رسوله»

4- گرچه قانونگذار خداست، «لايشرك فى حكمِه احداً» (2)

ولى در سيره و عمل، خدا و رسول در كنار هم هستند. «من اللَّه و رسوله»

5- برائت، نشانه ى قاطعيّت و اقتدار است، همچنان كه سكوت در برابر توطئه ها و پيمان شكنى ها نشانه ى ضعف و ذلّت است. «برآءةٌ من اللّه و رسوله»

6- پيمان بستن با مشركين در شرايطى مانع ندارد.

«الّذين عاهدتم»

7- اگر به دليل ترس از توطئه و خيانت، قراردادى لغو شد بايد به مخالفان اعلام شود، تا غافلگير نشوند.

«برآءةٌ من اللَّه ... إلى ... المشركين»

فَسِيحُواْ فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِى الْكَافِرِينَ (توبه، 2)

پس (اى مشركان!) در زمين به مدّت چهار ماه مهلت داريد كه (آزادانه) بگرديد و بدانيد كه شما نمى توانيد خدا را مغلوب كنيد (و از عذاب خدا بگريزيد.) و (بدانيد) كه خداوند، خوار كننده ى كافران است.

نكته ها:

اعلام برائت، روز دهم ذيحجّه (عيد قربان) بود. بنابراين پايانِ مهلت چهار ماهه، دهم ربيع الثانى خواهد شد. (3) طبق روايات، (4) مهلت چهار ماه براى كسانى بود كه


1- تفسير اطيب البيان.
2- كهف، 26.
3- كافى، ج 4، ص 290.
4- تفسير نورالثقلين.

ص: 63

قبلًا پيمانى نداشتند، امّا مهلتِ صاحبان پيمان، تا پايان مدّت قراردادشان بود، چه كمتر از چهارماه باشد و چه بيشتر از آن.

پيام ها:

1- بعد از ابطال قراردادها وپيمان ها، به دشمن فرصت دهيد تا فكر كند. «فسيحوا ... اربعة اشهر»

(به نقل تاريخ، بسيارى از مشركان در اين چهار ماه به اسلام گرويدند)

2- در زمان اقتدار، بدون اعلام قبلى حمله نكنيد. «فسيحوا ... اربعة اشهر»

3- آنان كه نمى خواهند اسلام را بپذيرند، بدانند كه هرجا بروند، نمى توانند از حكومت خداوند فرار كنند. «غير معجزى اللَّه»

4- جنگ با اسلام، جنگ با خداست. «غير معجزى اللَّه»

5- سنّت خدا اين است كه اگر فرصت بازگشت را از دست بدهيد، بدبخت شويد. «مخزى الكافرين»

وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِى ءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌلَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (توبه، 3)

(و اين آيات، اعلامى است) از سوى خدا و پيامبرش (به مردم) در روز حجّ اكبر (عيد قربان يا روز عرفه) كه خدا و رسولش از

ص: 64

مشركان بيزارند. (با اين حال) اگر توبه كنيد (و دست از شرك و كفر برداريد،) اين برايتان بهتر است. و اگر روى بگردانيد، پس بدانيد كه (كارى از شما ساخته نيست و) هرگز نمى توانيد خدا را ناتوان كنيد. و كافران را به عذابى دردناك بشارت ده.

نكته ها:

آيه ى اوّل اين سوره، اعلام برائت به خود مشركان بود، اينجا اعلام برائت از مشركان به عموم مردم است.

«حجّ اكبر»؛ يا روز عيد قربان است، (1) يا روز عرفه و يا مراسم حج (2)، در برابر مراسم «عمره» كه حجّ اصغر است.

پيام ها:

1- براى جلوگيرى از مظلوم نمايى دشمن و تبليغ عليه شما، مردم را در جريان بگذاريد. «اذانٌ .... الى النّاس»

2- در تبليغ، از عنصر زمان و مكان غفلت نكنيد. «يوم الحج الأكبر»

3- از تشويق و تهديد، هر دو استفاده كنيد. «ان تبتم ...

خيرلكم، ان توليّتم فاعلموا»

4- هنگام قطع روابط، روزنه اى براى پيوند باقى گذاريد. «فان تبتم»

5- مهلت چهار ماهه، نشان لطف خداست، نه عجز او.

«غير معجزى اللَّه»


1- كافى، ج 4، ص 290.
2- تفسير برهان.

ص: 65

سيماى حضرت ابراهيم عليه السلام

سيماى حضرت ابراهيم عليه السلام با توجّه به آيات 99 تا 113 سوره صافّات از اين قرار است:

«99» وَقَالَ إِنّى ذَاهِبٌ إِلَى رَبّى سَيَهْدِينِ «100» رَبّ هَبْ لِى مِنَ الصَّالِحِينَ

و (ابراهيم) گفت: من به سوى پروردگارم رهسپارم، او مرا راهنمايى خواهد كرد. پروردگارا! (فرزندى) از گروه صالحان به من ببخش.

«101» فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ

پس ما او را به نوجوانى بردبار مژده داديم.

«102» فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ يَا بُنَىَّ إِنّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَآ أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ

پس چون نوجوان در كار و كوشش به پاى او رسيد، پدر گفت:

اى فرزندم! همانا در خواب (چنين) مى بينم كه تو را ذبح مى كنم پس بنگر كه چه مى بينى و نظرت چيست؟ فرزند گفت:

اى پدر! آن چه را مأمور شده اى انجام ده كه به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر كنندگان خواهى يافت.

نكته ها:

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: مراد حضرت ابراهيم از رفتن

ص: 66

به سوى خدا، توجّه به خداوند از طريق عبادت و تلاش است. (1) آرى، ارزش هر حركت به مقصدى است كه به سوى آن انجام مى شود. «ذاهب الى ربّى»

در سوره ى شعراء آيه 83، حضرت ابراهيم از خداوند مى خواهد كه خودش به صالحان ملحق شود و در اين آيه فرزند صالح مى خواهد.

در ميان تمام انبيا، تنها ابراهيم و اسماعيل به حلم توصيف شده اند. «انّ ابراهيم لاوّاه حليم» (2)

، «بغلام حليم»

در قرآن خواب هاى متعدّدى نقل شده كه تعبير شدن آن ها در بيدارى، نشانه ى استقلال روح و رابطه ى آن با امور غيبى است، از جمله:

الف) خواب حضرت يوسف كه يازده ستاره با ماه و خورشيد بر او سجده مى كنند.

ب) خواب حاكم مصر كه هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را مى خورند.

ج) خواب زندانيان مصر كه يوسف آن را برايشان تعبير كرد.

د) خواب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله كه مسلمانان وارد مسجد الحرام مى شوند.

ه) خواب حضرت ابراهيم كه فرزندش را ذبح مى كند.

پيام ها:

1- مردان الهى به بن بست نمى رسند و با توكّل و توجّه به خداوند راه را پيدا مى كنند. «ذاهب الى ربّى سيهدين»

2- ربوبيّت خداوند سبب راه گشايى اوست. «ربّى


1- تفسير نورالثقلين.
2- توبه، 114.

ص: 67

سيهدين»

3- در راه خدا گام برداريم و به الطاف او مطمئن باشيم.

«سيهدين» (از تو حركت از خدا بركت)

4- اولاد صالح، هبه ى الهى و يكى از دعاهاى انبياست.

«هب لى من الصالحين»

5- آن چه بايد در فرزند محور باشد، صالح بودن است نه زيبايى و تيزهوشى و ... «هب لى من الصالحين»

6- فرزند صالح، بهترين ياور در مسير حركت خانواده به سوى خداست. «ذاهب الى ربّى ... ربّ هب لى من الصالحين»

7- از نشانه هاى فرزند خوب، كمك به پدر در كار و تلاش است. «معه السّعى»

8- حساب خواب انبيا از خواب هاى ديگران جداست، به خصوص آن جا كه رؤيا تكرار شود. «ارى فى المنام» (رؤياى انبيا، سيمايى از وحى است. در روايت نيز آمده است: «رؤيا الانبياء وحى» (1))

9- در خانواده گفتگوى پدر با فرزندان، عاطفى و محترمانه باشد. «يا بنّى، يا ابتِ»

10- در راه خدا، بايد از همه ى دلبستگى ها حتى دلبستگى به فرزند دست كشيد. (فرزندى كه حدود يك قرن در انتظارش بوده و با دعا و تضّرع او را از خداوند گرفته است، اكنون كه رشد كرده و بازويى براى پدر پيرش شده است بايد با دست خودش او را ذبح كند) «انّى اذبحك ...»


1- تفسير برهان.

ص: 68

11- براى رشد و شخصيّت دادن به فرزندان خود با آنان مشورت كنيد و از آنان نظر بخواهيد. «فانظر ماذا ترى»

12- نظرخواهى از مردم، براى دريافت ميزان آمادگى آنان، حتّى در كارهاى روشن و مسلّم مفيد است.

(ابراهيم در مأموريّت خود شك نداشت امّا باز هم مسئله را با اسماعيل طرح كرد) «فانظر ماذا ترى»

13- سرلوحه ى زندگى انسان، دوران فداكارى اوست.

(اسماعيل مرحله ى كودكى، نوجوانى، جوانى و بزرگسالى را طى كرد امّا شكوفايى او در نوجوانى بود كه به پدر گفت: «يا ابت افعل ما تؤمر» و شايد به همين دليل به جاى «بشّرناه بطفل» فرمود: «بشّرناه بغلام» يعنى از زمان ايثار او نام برده است.)

14- مؤمن، تسليم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمى گيرد. «يا ابت افعل ما تؤمر» در حالى كه اسماعيل مى توانست به پدر بگويد:

الف) اين خواب است نه بيدارى.

ب) كشتن فرزند حرام است.

ج) امر، دلالت بر فوريّت نمى كند، صبر كن.

د) امر ارشادى است نه مولوى، توصيه نه وجوب.

15- كوچك ترها، بزرگ ترها را به انجام كارهاى الهى تشويق و دلگرم نمايند. «يا ابت افعل ما تؤمر»

16- براى انجام كارها، انگيزه ها را بالا ببريم. (اسماعيل نمى گويد: «اذبحنى، اقتلنى» تا براى پدر سخت باشد،

ص: 69

بلكه مى گويد: «افعل ما تؤمر» فرمان الهى است كه به تو ابلاغ شده انجام بده.)

17- عمل به وظيفه، صبر و پايدارى مى خواهد و صبر را بايد از خداوند خواست. «ستجدنى ان شاء اللّهُ من الصابرين»

18- صبر و شكيبايى از ويژگى هاى صالحان است.

«الصالحين- من الصابرين»

19- صبر اسماعيل همان وعده خداوند به حلم اوست.

«بغلام حليم ... من الصابرين»

20- كمالات خود را از خدا بدانيم نه از خود. «ان شاء اللّهُ من الصابرين»

21- در كارها «ان شاءاللّه» بگوييم. «ستجدنى ان شاء اللّهُ من الصابرين»

«103» فَلَمَّآ أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ «104» وَنَادَيْنَاهُ أَن يَآ إِبْرَاهِيمُ

پس چون هر دو تسليم (فرمان ما) شدند و ابراهيم، گونه ى فرزند را بر خاك نهاد (تا ذبحش كند)، او را ندا داديم كه اى ابراهيم!

«105» قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَآ إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ

حقّاً كه رؤيايت را تحقق بخشيدى (و امر ما را اطاعت كردى)، همانا ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم (و نيّت عمل خير آنان را به جاى عمل قبول مى كنيم).

ص: 70

«106» إِنَّ هذَا لَهُوَ الْبَلَاؤُاْ الْمُبِينُ

همانا اين همان آزمايش آشكار بود.

نكته ها:

«تلّه» يعنى او را بر خاك خواباند. «جبين» به معناى يك طرف صورت و پيشانى است.

پس از آنكه پدر و پسر، (ابراهيم و اسماعيل) هر دو آمادگى خود را براى انجام فرمان الهى اعلام كردند و ابراهيم فرزندش را به صورت خواباند، ندا آمد كه ما سربريدن اسماعيل را نمى خواستيم، ولى بريدن تو را از فرزند در راه خدا مى خواستيم كه نشان دادى.

اهميّت انگيزه و نيّت

در فرهنگ قرآن ومكتب اهل بيت عليهم السلام به انگيزه ونيّت عمل بهاى اصلى داده شده است. تا آنجا كه نيّت مؤمن براى انجام كار خير با ارزش تر از عمل او شمرده شده است.

«نيّة المؤمن خير من عمله» (1)

از بسيارى كارهاى انجام نشده، به خاطر انگيزه هاى مثبت ستايش شده و از بسيارى كارهاى انجام گرفته، به خاطر انگيزه هاى منفى انتقاد شده است. اكنون چند نمونه از كارهايى كه انجام نگرفته امّا مورد ستايش و پاداش واقع شده است را ذكر مى كنيم:

* از اقدام حضرت ابراهيم براى قربانى كردن فرزند. «قد صدقت الرؤيا»

* اويس قرنى براى ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه رفت و با آن كه به ديدار حضرت موفق نشد امّا زيارتش قبول شد، در مقابل،


1- كافى، ج 2، ص 84.

ص: 71

افرادى در كنار حضرت بودند و او را آزار مى دادند.

* گروهى از ياران پيامبر وسيله ى رفتن به جبهه نداشتند لذا ناراحت وگريان بودند. (1)* افرادى كه خدا بدى هاى آنان را به خوبى تبديل مى كند.

«يبدّل اللّه سيّئاتهم حسنات» (2)

* كسانى كه چون با محبّت اهل بيت عليهم السلام از دنيا رفتند پاداش شهيد دريافت مى كنند. «من مات على حبّ آل محمّد مات شهيدا» (3)

* گروهى كه پاداش چند برابر به آنان عطا مى شود. «اضعافا مضاعفة»

كارهاى نيك مورد انتقاد

* كارهايى كه با نيّت فاسد و همراه با ريا و عجب باشد.

«الّذينهم يُراؤن ... ويل للمصلّين» (4)

* كارى خيرى كه در كنارش يك عمل فاسد انجام گرفته، مانند صدقه اى كه در كنارش منّت باشد. «لا تبطلوا صدقاتكم بالمنّ والاذى» (5)

* كارى كه با شيوه ى غلط انجام شود. گروهى ماه هاى حرام را كه در آن جنگ و جهاد ممنوع است از پيش خود تغيير مى دادند، يك سال را حلال و سال ديگر را حرام و به سليقه خود جا به جا مى كردند. «يُحلّونه عاما و يحرّمونه عاما» (6)

* كارها و اعمال كسانى كه قرآن درباره ى آنان فرمود:

«حبطت اعمالهم» (7)

كارهاى آنان ظاهراً خير ولى در


1- توبه، 92.
2- فرقان، 70.
3- بحار، ج 23، ص 233.
4- ماعون، 4.
5- بقره، 264.
6- توبه، 37.
7- بقره، 217.

ص: 72

عاقبت و فرجام پوك و بى ارزش است.

* كارهاى كسانى كه قرآن در مورد آنان مى فرمايد: آنان خيال مى كنند ارزشى دارند و كارشان خوب است. «يحسبون انهم يحسنون صنعا» (1)

پيام ها:

1- كارى مورد ستايش است كه همراه با تسليم و رضايت باشد. «اسلما و تلّه»

2- در رسيدن به كمالات معنوى، يك نوجوان هم مى تواند خود را به مرز اولياى پير برساند. «اسلما»

3- نشانه ى تسليم بودن واقعى عمل فورى است.

«اسلما و تلّه ...»

4- صبر بر طاعت، انسان را تسليم فرمان خدا مى سازد.

«من الصابرين ... اسلما و تلّه»

5- دستورات الهى گاهى براى آزمايش است. (ما مى خواستيم تو دل بكنى نه آن كه خون اسماعيل ريخته شود). «قد صدقت الرؤيا»

6- مهم تر از عمل، تصميم بر عمل و تسليم بودن است.

«قد صدقت الرؤيا»

7- الطاف الهى، قانونمند است نه گزافه و بى حساب.

«كذلك نجزى المحسنين» (هر كس مثل ابراهيم و اسماعيل تسليم خدا باشد، پاداش ها و الطاف الهى را دريافت خواهد كرد).

8- كسانى كه در راه خدا از فرزند دل بكنند، با همان فرزند پاداش داده مى شوند. (ابراهيم از اسماعيل دل


1- كهف، 104.

ص: 73

كند او به پدر برگشت). «كذلك نجزى»

9- نيكوكارى تنها با بذل مال نيست، بذل فرزند در راه خدا، نيكوكارى است. «المحسنين»

10- دست كشيدن از فرزند، از سخت ترين آزمايش هاى الهى است. (درجه ايمان و اخلاص ابراهيم و اسماعيل در اين امتحان، روشن شد.) «البلاء المبين»

«107» وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ «108» وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِى الْأَخِرِينَ

و ما قربانى بزرگى را فداى او كرديم ودر ميان آيندگان براى او (نام نيك) به جا گذاشتيم.

«109» سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ «110» كَذلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ «111» إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ

درود و سلام بر ابراهيم. ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم (كه براى آنان مدح و ثنا به جا مى گذاريم). همانا او از بندگان مؤمن ماست.

«112» وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيّاً مّنَ الصَّالِحِينَ

و او را به اسحاق كه پيامبرى از شايستگان بود مژده داديم.

«113» وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِن ذُرّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لّنَفْسِهِ مُبِينٌ

ص: 74

و بر ابراهيم و اسحاق بركت و خير بسيار عطا كرديم و از نسل آن دو (برخى) نيكوكار و (برخى) آشكارا به خود ستمكار بودند.

نكته ها:

كلمات «فداء» و «فديه» به معناى پيش مرگ شدن و بلا گردان شدن و باز خريد است.

خداوند وعده داد كه نام نيك ابراهيم در تاريخ بماند «و تركنا عليه فى الاخرين». تمام مناسك حج، از طواف كعبه تا نمازى كه پشت مقام ابراهيم خوانده مى شود و پيدا شدن انبيايى از نسل او همه و همه نمونه هايى از ياد خير او در تاريخ است.

پيام ها:

1- در فرهنگ دينى، ذبح حيوان براى دفع خطر مؤثّر است. «و فديناه بذبح عظيم»

2- قربانى كردن، از سنّت هاى ابراهيمى است. «بذبح عظيم»

3- يك جرقه ى خالص، به يك جريان بزرگ تاريخى تبديل مى شود. «بذبح عظيم» همه ساله صدها هزار گوسفند و گاو و شتر در قربانگاه اسماعيل به ياد او ذبح و قربانى مى شود.

4- بقاى نام نيك، از الطاف الهى به مردان خداست. «و تركنا ...»

5- معامله با خدا سود ابدى دارد. «و تركنا عليه فى

ص: 75

الاخرين»

6- خداوند به انبيا سلام مى كند. «سلام على ابراهيم»، «سلام على نوح فى العالمين» (1)

، «سلام على موسى و هارون» (2)

البتّه درباره ى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله هم صلوات مى فرستد و هم به فرشتگان و مؤمنين دستور صلوات و سلام مى دهد: «انّ اللّه و ملائكته يصلّون على النبىّ ...» (3)

7- پاداش دادن به نيكوكاران، سنّت وبرنامه خداوند است. «كذلك نجزى المحسنين»

8- ابراهيم، الگو و نمونه نيكوكاران است. «نجزى المحسنين»

9- ابراهيم داراى ذرّيه اى مبارك است. در دعا مى خوانيم: خداوندا! همان گونه كه به او بركت دادى بر محمّد وآل محمّد نيز بركت بده. «باركنا عليه وعلى اسحاق»

10- ايمان و احسان از يكديگر جدا نيست.

«المحسنين ... المؤمنين»

11- ارزش فرزند به صالح بودن اوست. «و بشّرناه باسحاق نبيّاً من الصالحين»

12- نا اهل شدن فرزند حتّى از خاندان پيامبران امكان دارد. «و من ذرّيتهما ... ظالم لنفسه» آرى پيوند نسبى سبب قطعى شدن هدايت يا گمراهى فرزندان نيست.

(ممكن است پدر پيامبر و فرزندش منحرف باشد).


1- صافّات، 79.
2- صافّات، 120.
3- احزاب، 56.

ص: 76

ابراهيم و معامله باخدا

* ابراهيم از ستاره و ماه و خورشيد گذشت، «انّى لا احبّ الآفلين» (1)

به خدا رسيد و خليل الله شد.

* از عموى بت پرست گذشت، پدر امّت شد. «ملّة ابيكم ابراهيم» (2)

* از خانه بت فرار كرد، خانه توحيد ساخت. «و اذ يرفع ابراهيم القواعد» (3)

* به عموى منحرفش به خاطر مدارا سلام كرد، خدا بر او سلام كرد. «سلامٌ على ابراهيم» (4)

* فرزندش را براى اجراى فرمان خداوند به قربانگاه برد، «فلمّا اسلما و تلّه للجبين» (5)

ميلياردها گوسفند را به ياد او قربانى مى كنند.

* در خلوت ترين مكان ها كعبه ساخت، «بواد غير ذى زرع» (6)

پرجمعيت ترين مكان ها شد.

* تا آخر عمر فرزنددار نشد، ولى آخر عمر صاحب فرزندانى شد كه آنها خود پدران انبيا شدند. «فبشّرناه باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب» (7)

* در بيابان به تنهايى فرياد زد، «اذّن فى الناس بالحج» (8)

صدها ميليون لبيك گفتند.

* كودكش را تشنه گذاشت، ميلياردها انسان از آب زمزم آب خورد.

* يك هجرت كرد سر چشمه هجرت ها شد. «انّى مهاجر الى ربّى» (9)

* جانش را به آتش سپرد، آتش براى او گلستان شد.


1- انعام، 76.
2- حج، 78.
3- بقره، 127.
4- صافّات، 9.
5- صافّات، 103.
6- ابراهيم، 37.
7- هود، 71.
8- حج، 27.
9- عنكبوت، 26.

ص: 77

مدينه

«انّ اللّه و ملائكته يصلّون على النبىّ»

«مَن يطع الرسول فقد اطاع الله»

«اذا جائك الّذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام ...»

«جاؤك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول»

«و ما كان الله ليعذبّهم و انت فيهم ...»

«انّ الّذين يبايعونك انّما يبايعون الله»

«ما آتاكم الرسول فخذوه ...»

ص: 78

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَا ئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَسَلّمُواْ تَسْلِيماً (احزاب، 56)

همانا خداوند و فرشتگان او بر پيامبر درود مى فرستند؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! شما (نيز) بر او درود فرستيد و به او سلام كنيد سلامى همراه با تسليم.

نكته ها:

در كتاب هاى ششگانه ى اهل سنّت رواياتى نقل شده كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرسيدند: چگونه صلوات بفرستيم؟

فرمود: بگوييد: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد»

در صحيح بخارى (1) (باب چگونگى صلوات بر پيامبر) وقتى اين حديث را نقل مى كند، در همان نقل حديث، كلمه ى «آل محمّد» را حذف كرده، چنين مى نويسد: از محمّد «صلّى اللّه عليه و سلّم» پرسيدند: چگونه صلوات بفرستيم؟

فرمود: بگوييد: «اللّهم صلّ على محمّد و على آل محمّد»!؟

در كنار نام پيامبر، ذكر صلوات مهم است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هركه در كتاب ونوشته اى بر من صلوات فرستد، تا آن صلوات در آن نوشته باقى است، براى او پاداش خواهد بود. (2) در حديث مى خوانيم: هر كس بر حضرت محمّد صلى الله عليه و آله يك صلوات فرستد، خداوند ده صلوات بر او مى فرستد و ده لغزش او را مى پوشاند. (3) صلوات، كليد استجابت دعا و سبب سنگين شدن ميزان مؤمن در قيامت مى شود.


1- صحيح بخارى، حديث 5880.
2- تفسير روح البيان.
3- تفسير مجمع البيان.

ص: 79

خداوند در قرآن به پيامبرش مى فرمايد: به زكات دهندگان صلوات فرست، «خذ من اموالهم صدقة ... صلّ عليهم» (1)

، در اين آيه به مردم سفارش مى كند كه بر پيامبر صلوات فرستاده شود. آرى، در اسلام رابطه مردم و رهبر، رابطه صلوات ودرود است همان گونه كه در آيه 54 سوره انعام خدا به پيامبرش دستور مى دهد به كسانى كه به ملاقاتت مى آيند سلام كن. «اذا جاءك الّذين يؤمنون باياتنا فقل سلام عليكم»

امام صادق عليه السلام فرمود: درود خداوند به معناى رحمت، درود ملائكه به معناى به پاكى ياد كردن و درود مردم به معناى دعاست. (2) پيام ها:

1- هرگاه خواستيد ديگران را به كار خيرى دعوت كنيد، اوّل خود و دست اندركاران شروع كنيد. (خداوند براى فرمان صلوات به مردم، اوّل از صلوات خود و فرشتگان نام مى برد.) «انّ اللّه و ملائكته يصلّون»

2- صلوات خدا و فرشتگان دايمى است. «يصلّون»

3- صلوات بر پيامبر، لازمه ايمان و از وظائف مؤمنان است. «يا ايّها الّذين آمنوا صلّوا»

4- درود لفظى كافى نيست، تسليم عملى نيز لازم است.

«صلّوا عليه و سلّموا»

5- رابطه ى مردم و رهبر در حكومت الهى، صلوات و سلام است. (علاقه ى قلبى كافى نيست، اظهار علاقه لازم است.) «صلّوا عليه و سلّموا»


1- توبه، 103.
2- تفسير نورالثقلين.

ص: 80

وَمَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَآ أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً (نساء، 80)

هر كس پيامبر را پيروى كند، بى شك خداوند را اطاعت كرده است و هر كه اعراض كند و سرباز زند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده ايم.

پيام ها:

1- سخن ورفتار پيامبر همچون قرآن، حجّت و لازم الاجر است. «من يطع الرسول ...»

2- اطاعت از اوامر حكومتى پيامبر واجب است. (مراد فرمان هاى حكومتى پيامبر است وگرنه اطاعت از دستورات الهى كه با بيان رسول ابلاغ مى شود، اطاعت از خداست نه رسول) «من يطع الرسول»

3- انبيا معصومند. «من يطع ...» فرمان اطاعت بى قيد و شرط از كسى، نشانه عصمت وعدم انحراف اوست.

4- اوامر پيامبر، پرتوى از اوامر الهى ودر طول آن است.

«يطع الرسول فقد اطاع اللَّه»

5- انسان مختار است، نه مجبور. «من يطع- من تولّى»

6- وظيفه ى پيامبران، تبليغ است، نه تحميل. «و من تولى فما أرسلناك عليهم حفيظاً»

وَإِذَا جَآءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بَايَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (انعام، 54)

ص: 81

و هرگاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند، پس بگو: سلام بر شما! پروردگارتان بر خودش رحمت را مقرّر كرده است كه هر كس از شما از روى نادانى كار بدى انجام دهد و پس از آن توبه كند و خود را اصلاح نمايد، پس قطعاً خداوند، آمرزنده و مهربان است.

نكته ها:

در شأن نزول آيه آمده است، جمعى گنهكار، خدمت پيامبر آمده و گفتند: ما خلاف هاى زيادى كرده ايم. حضرت ساكت شد. سپس اين آيه نازل شد.

در اين سوره، خداوند دوبار جمله: «كتب على نفسه الرحمة» گفته است، يكى براى دلگرم كردن مؤمنان در همين دنيا (همين آيه)، يكى هم در آيه 12 كه براى معاد است. «كتب على نفسه الرّحمة ليجمعنّكم»

جهالت، گاهى در برابر علم است و گاهى در برابر عقل، و در آيه 54 در برابر عقل است. يعنى از روى بى خردى به گناه كشيده شده اند، نه آنكه نمى دانستند.

پيام ها:

1- ايمان زائر پيامبر خدا، از شرايط دريافت لطف الهى است. «و اذا جاءك الّذين يؤمنون بآياتنا فقل ...»

2- زيارت پيامبر، راه دريافت لطف خداست. «جاءك ...

فقل سلام عليكم كتب»

3- رابطه ى رهبر و مردم، بر پايه ى انس و محبّت است.

«اذا جاءك ... فقل سلام عليكم»

ص: 82

4- بهترين عبارت تحيّت، «سلام عليكم» است. «فقل سلام عليكم»

5- تحقير شدن مؤمنان را جبران كنيد. (در آيه ى 53 متكبّران با لحن تحقيرآميزى مى گفتند: «اهؤلاء ...» ولى در آيه 54 خداوند آن تحقير را جبران مى كند و به پيامبرش دستور سلام كردن به مؤمنان را صادر مى كند.) «فقل سلام عليكم»

6- «سلام»، شعار اسلام است. بزرگ نيز به كوچك، سلام مى كند. «فقل سلام عليكم»

7- مربّى ومبلّغ، بايد با برخوردى محبّت آميز با مردم، به آنان شخصيّت دهد. «سلام عليكم»

8- اگر گناه از روى لجاجت و استكبار نباشد، قابل بخشش است. (جهالت، عذرى قابل قبول براى بخشش و گذشت از خطاكاران است.) «من عمل منكم سوءً بجهالة»

9- خداوند، رحمت را بر خويش واجب كرده، ولى شرط دريافت آن، عذرخواهى و توبه است. «كتب ...

ثمّ تاب»

10- توبه، تنها يك لفظ نيست، تصميم و اصلاح هم مى خواهد. «تاب و أصلح»

11- توبه ى مؤمن حتماً پذيرفته مى شود، «عمل منكم» آغاز توبه، بعد از گناه است. «من بعده»

12- عفو الهى همراه با رحمت است. «غفور رحيم» (گناهكار نبايد مأيوس شود)

ص: 83

وَمَآ أَرْسَلْنَا مِنْ رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنْفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوُاْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً (نساء، 64)

و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى آنكه با اذن خداوند فرمان برده شود و اگر آنان هنگامى كه به خود ستم كردند (از راه خود برگشته و) نزد تو مى آمدند و از خداوند مغفرت مى خواستند و پيامبر هم براى آنان استغفار مى كرد قطعاً خداوند را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

نكته ها:

سيماى يك جامعه و مديريّت سالم آن است كه مردمش با ايمان، رهبرش آسمانى، فرمان برى و اطاعت مردم قوى، منحرفانش پشيمان و اهل استغفار و رهبرش پذيرا و مهربان باشد.

چنانكه دعاى پيامبر در حقّ مؤمنان مستجاب است، «استغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه» دعاى نيكان و فرشتگان نيز در حقّ آنان اثر دارد. در يك جا استغفار فرشتگان براى مردم مطرح است. «و يستغفرون لمن فى الارض» (1)

و در جاى ديگر براى مؤمنان. «و يستغفرون للذين آمنوا» (2)

پيام ها:

1- هدف از فرستادن انبيا، هدايت مردم از طريق اطاعت از آنان است. «الا ليطاع»

2- اطاعت مخصوص خداست. حتّى اطاعت از


1- شورى، 5.
2- غافر، 7.

ص: 84

پيامبران بايد با اذن خدا باشد و گرنه شرك است.

«ليطاع باذن اللّه»

3- توبه ى ترك رهبر، بازگشت به رهبر است. «ليطاع- جاؤك»

4- رها كردن انبيا ورجوع به طاغوت، ظلم به مقام انسانى خود است. «ظلموا انفسهم» (با توجّه به ارتباط اين آيه با آيات قبل)

5- پيوند همه مردم با رسول اللّه بايد محكم باشد. چه مؤمن چه فاسق. مؤمن براى كسب فيض و فاسق براى درك شفاعت. «جاؤك»

6- راه بازگشت و توبه براى خطاكاران و حتّى منافقان باز است. (با توجّه به آيات قبل كه مربوط به منافقان است) «فاستغفروا اللّه»

7- زيارت رهبران آسمانى و استمداد و توسل از طريق آن عزيزان مورد تأييد قرآن است. «جاؤك فاستغفروا اللّه و استغفر لهم الرسول»

8- پيامبر بخشنده ى گناه نيست، واسطه ى عفو الهى است. «استغفر لهم الرسول»

9- خطاكار، ابتدا بايد پشيمان شود وبه سوى حقّ برگردد، سپس براى استحكام رابطه با خدا، از مقام رسالت كمك بگيرد. «استغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول»

10- گناهكاران نبايد مأيوس شوند، استغفار، توبه و زيارت اولياى خدا، وسيله اى براى بازسازى روحى

ص: 85

آنان است. «جاءوك فاستغفروا ...»

11- در زيارت رسول خدا و اقرار به لغزش و استغفار خود احساس سبك شدن از گناه به انسان دست مى دهد. «لوجدوا اللَّه تواباً»

12- اگر خطاكاران را بخشيديد به آنان محبّت نيز بكنيد.

«توّاباً رحيماً»

13- گناه، حجابى ميان انسان و رحمت الهى است و همين كه آن حجاب برطرف شد، رحمت دريافت مى شود. «استغفر .... لوجدوا اللَّه توّاباً رحيماً»

14- اقرار و اعتراف به گناه و استغفار از آن در محضر اولياى خدا، وسيله و زمينه ى عفو الهى است.

«جاؤك فاستغفروا ... لوجدوا اللَّه توّاباً رحيماً»

وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (انفال، 33)

و (لى) تا تو در ميان مردمى، خداوند بر آن نيست كه آنان را عذاب كند، و تا آنان استغفار مى كنند، خداوند عذاب كننده ى آنان نيست.

نكته ها:

با توجّه به اينكه در آيه ى بعد، كفّار مكّه به عذاب تهديد شده اند، معلوم مى شود كه منظور از نفى عذاب در اين آيه، برداشته شدن عذاب عمومى از مسلمانان به بركت وجود شخص پيامبر صلى الله عليه و آله است، مثل عذاب هاى اقوام پيشين،

ص: 86

وگرنه اشخاصى در موارد خاصّى گرفتار عذاب الهى شده اند.

مانند عذاب نعمان بن حارث در آيه ى قبل.

در احاديث آمده است كه خداوند به خاطر وجود برخى افراد پاك و علماى ربّانى، سختى و عذاب را از ديگران برمى دارد.

چنانكه در ماجراى قلع و قمع قوم لوط، حضرت ابراهيم به فرشتگان مأمور عذاب گفت: «انّ فيها لوطاً» يعنى آيا با وجود يك مرد خدايى در منطقه، آنجا را نابود مى سازيد؟! فرشتگان گفتند: ما مى دانيم كه لوط در آنجاست و به او دستور خارج شدن از آنجا را داده ايم. (1) يا حضرت على عليه السلام پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يكى از دو امان از ميان ما رفت، أمن ديگر را كه استغفار است حفظ كنيد. (2) و يا در روايت مى خوانيم امام رضا عليه السلام به زكريا ابن آدم فرمود: در شهر قم بمان كه خداوند همان گونه كه به واسطه ى امام كاظم عليه السلام بلا و عذاب را از اهل بغداد برداشت، به واسطه ى وجود تو نيز بلا را از آن شهر دور مى كند. (3) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: مرگ و زندگى من براى شما خير است؛ در زمان حياتم خداوند عذاب را از شما بر مى دارد و پس از مرگم نيز با عرضه ى اعمالتان به من، با استغفار و طلب بخشش من، مشمول خير مى شويد. «امّا فى مماتى فتعرض علىّ اعمالكم فاستغفر لكم» (4)

نافرمانى و انجام بعضى گناهان، از اسباب نزول بلا و عذاب الهى است، و راه جبران آن توبه و استغفار است. «و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون» چنانكه در دعاى كميل مى خوانيم: «اللّهم اغفر لى الذنوب الّتى تنزل البلاء»


1- عنكبوت، 31- 32.
2- نهج البلاغه، حكمت 88.
3- بحار، ج 57، ص 217.
4- تفسير نورالثقلين.

ص: 87

وهمان گونه كه خداوند در آيه اى ديگر مى فرمايد: «و ما كان ربّك ليهلك القرى بظلم و أهلها مصلحون» (1)

تا وقتى كه مردم اهل صلاح و اصلاح باشند، خداوند آنان را هلاك نمى كند.

پيام ها:

1- وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و مردان خدا، مايه ى امان براى اهل زمين است. «و ما كان اللّه ليعذّبهم و أنت فيهم»

2- استغفار، مانع بلاست. «و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون» (برگشت از كفر و الحاد نيز نوعى استغفار است.)

3- توبه و استغفار، اهميّت ويژه اى نزد خدا دارد، چنانكه سرنوشت امّتى را نيز تغيير مى دهد. «و ما كان اللّه معذّبهم و هم يستغفرون»

وَمَا لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَآءَهُ إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَايَعْلَمُونَ (انفال، 34)

و چرا خداوند آنها را عذاب نكند؟ با اينكه آنان (مردم را) از مسجدالحرام باز مى دارند، در حالى كه سرپرست آنجا نيستند. جز افراد پرهيزگار ديگران حقّ توليت و سرپرستى آن را ندارند، ولى بيشترشان نمى دانند.

نكته ها:

در آيه ى قبل، خداوند به خاطر وجود پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان


1- هود، 117.

ص: 88

مردم و همچنين برگشت وتوبه و استغفارشان، عذابى همچون عذاب آسمانى قوم عاد و ثمود را از آنان برداشت، امّا در اين آيه سخن از عذاب آنان است، كه مى توان گفت: آنها استحقاق عذاب را دارند، هر چند خداوند به خاطر وجود پيامبر صلى الله عليه و آله عذابشان نمى كند. البتّه ممكن است مراد از عذاب در اين آيه، بلاها و سختى هاى جنگ و اسارت باشد.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «اللّه اللّه فى بيت ربّكم لا تخلوه مابقيتم فانّه ان تُرك لم تناظروا» (1)

، از خدا پروا كنيد، از خدا پروا كنيد، درباره ى خانه ى خدايتان كه اگر آن را رها كنيد و تعطيل شود، عذاب الهى، بى درنگ شما را فراخواهد گرفت.

پيام ها:

1- آنان كه مانع ورود مؤمنان به مسجد الحرام مى شوند، افراد بى تقوا هستند و بايد منتظر عذاب الهى باشند.

«و ما لهم ألّا يعذّبهم ...»

2- كفّار، خود را به ناحقّ متولّى مسجدالحرام مى پنداشتند. «وماكانوا اوليائه»

3- توليتِ خانه اى كه به دست ابراهيم خليل عليه السلام و بر اساس تقوا ساخته شده، نبايد به دست افراد بى تقوا باشد. «انْ أوليائه الّا المتّقون»

4- تعيين سرپرست براى رسيدگى به امور مسجد الحرام ضرورى است. «انْ أوليائه الّا المتّقون» (از اينكه آيه شرايط متولّى را بيان مى كند نه اصل آن را، پس تعيين توليت لازم است)


1- نهج البلاغه، نامه 47.

ص: 89

إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهُ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً (فتح، 10)

همانا كسانى كه با تو بيعت مى كنند (در واقع) تنها با خدا بيعت مى كنند، دست خداوند بالاى دست آنهاست، پس هر كس پيمان شكند. پس تنها به زيان خود پيمان مى شكند و هر كس به آنچه با خداوند عهد بسته، وفا كند، پس خداوند به زودى پاداش بزرگى به او خواهد داد.

نكته ها:

«بيعت» به معناى تعهدى كه در حال بيع و خريد و فروش برقرار مى شود و كسى كه با ديگرى بيعت مى كند، گويا جان خود را براى اهداف او در معرض فروش قرار مى دهد. (1)

جابربن عبدالله انصارى مى گويد: ما در زير درخت با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تا مرز جانبازى و عدم فرار بيعت بستيم.

كلمه «نكث» به معناى عهد شكنى است.

رحمت خدا بر غضبش غالب است. براى لطف در اين آيه دو تعبير آمده است: «يدالله فوق ايديهم، اجراً عظيما» ولى براى قهر يك تعبير آمده است. «ينكث على نفسه»

پيام ها:

1- ايمان به پيامبر و نصرت وتكريم او بايد متعهدانه و دائمى باشد. ( «يبايعونك» فعل مضارع، نشان استمرار)

2- نصرت خداوند از مسير نصرت مردم است.

«ينصرك الله ... يبايعونك»


1- تفسير مجمع البيان.

ص: 90

3- بيعت گرفتن از مردم، منافاتى با توحيد و توكل ندارد. «يبايعونك»

4- حمايت رهبر، حمايت خداوند را در پى دارد.

«يبايعونك ... يعايعون الله يدالله فوق ايديهم»

5- به بيعت با مردم، مغرور نشويد كه دست خدا، بالاتر از هر دستى است. «يدالله فوق ايديهم»

6- بيعت شما، سبب رشد شماست، خداوند به كسى نيازى ندارد. «يدالله فوق ايديهم»

7- بيعت با پيامبر، به منزله بيعت با خداست، پيمان شكن، خود را شكسته است. «فانّما ينكث على نفسه»

8- تهديد و تشويق، بايد در كنار هم باشد. «فمن نكث ...

و من اوفى»

مَآ أَفَآءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَىْ لَايَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنَيَآءِ مِنكُم وَ مَآ ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (حشر، 7)

آنچه را خداوند از اهل آبادى ها به رسولش باز گرداند، پس براى خدا و براى رسول و خويشان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا (اين اموال) تنها ميان ثروتمندان شما در گردش نباشد و آنچه را رسول خدا براى شما آورده پس بگيريد و آن چه را كه شما را از آن باز داشته خوددارى كنيد و از خدا پروا كنيد، قطعاً خداوند، سخت كيفر است.

ص: 91

نكته ها:

كلمه ى «دولة» به معناى گردش و دست به دست كردن اموال است.

تقسيم فيئ در اين آيه و در آيه 41 انفال هيچ فرقى ندارد.

در قرآن چهار مرتبه به مسئله پشتوانه اقتصادى اهل بيت اشاره شده است:

(اين آيه ... «ولذى القربى»،- (انفال، 41 آيه خمس ...

«لذى القربى»،- «و آت ذى القربى حقه» (1)

- «فأت ذى القربى حقه» (2)

در آيه چهارم اين سوره براى كسانى كه مخالفت با پيامبر مى كنند كلمه «شديد العقاب» آمده و در اين آيه كه نيز ممكن است افرادى به تقسيم فيئ پيامبر بهانه گير باشند جمله «شديد العقاب» آمده است.

در اين آيه، اول قانون و حكم آمده «فلله و للرسول و لذى ...» سپس دليل حكم آمده است. «كى لا يكون دولة ...» بعد احكام حكومتى و فرمان هاى پيامبر مطرح شده و در پايان دستور به تقوى و تهديد در برابر تخلف مطرح شده است.

خداوند براى «ذى القربى» هم مقام معنوى را سفارش كرده «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة فى القربى» (3)

و هم پشتوانه اقتصادى «ما افاء ا ... لذى القربى»

سهم ايتام و مساكين، به گفته بعضى روايات مخصوص ايتام و مساكين بنى هاشم است كه از ذكات محرومند ولى به گفته بعضى ديگر از روايات تمام مساكين را «ابناء


1- اسراء، 26.
2- روم، 38.
3- شورى، 23.

ص: 92

السبيل» است. (1) گرچه براى تقسيم فيئ در آيه شش مورد بيان شده ولى لازم نيست در تمام موارد به طور يكسان تقسيم شود. (2) اختصاص فيئ به رسول خدا صلى الله عليه و آله براى شخص او نيست بلكه براى موقعيت و مقام و جايگاه اوست كه در آيه شش مورد آن بيان شده است.

بعد از زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فيئ مربوط به جانشينان بر حق او يعنى ائمه اهل البيت مى رسد و در زمان غيبت به فقهاى عادل بى هوى.

به گفته الميزان مراد از «ذى القربى» اهل بيت پيامبرند.

پيام ها:

1- قانون فيئ مربوط به تمام مواردى است كه كفار آن را رها كرده و رفته اند و مخصوص يهود بنى النضير نيست. كلمه «ما» و كلمه «قرى» نشان عموميت است. «ما افاء الله على رسوله من اهل القرى»

2- اموال مصادره كفار فرارى در اختيار رهبر آسمانى است. «ما افاء الله على رسوله»

3- نظام اسلامى به پشتوانه اقتصادى نياز دارد كه يكى از آنان فيئ و اموالى است كه بدون جنگ بخاطر فرار يا مثار كه كفار از منطقه نصيب مسلمانان مى شود.

«ما افاء الله على رسوله ...»

4- رعايت ادب و شئون لازم است (اول نام خدا بعد رسول و ديگران). «لله و لرسول ...»

5- هر كجا با تلاش رزمندگان به غنايم رسيديم، بخشى


1- تفسير الميزان، ج 19، ص 209.
2- احسن الحديث، ج 11، ص 93.

ص: 93

از آن كه خمس است ميان شش گروه تقسيم مى شود ولى هركجا بدون زحمت چيزى بدست آيد، تمامش ميان شش گروه تقسيم مى شود. «لله و للرسول ...»

6- سهم خداوند زير نظر پيامبر در راه رضاى خدا مصرف مى شود. «فلله و للرسول»

7- سهم رسول براى تأمين نيازهاى شخصى و موقعيتى حضرت است. «و للرسول»

8- مراد از «ذى القربى»، خويشان پيامبر و اهل بيت معصومش هستند. «و لذى القربى»

9- فقر زدايى، جزء برنامه هاى اصلى اسلام است. «و المساكين»

10- اگر گردش ثروت در دست اغنياء مسلمانان ممنوع است، پس در دست كفار قطعاً مورد نهى است.

«دولة بين الاغنياء ...»

11- برنامه ريزان اقتصادى در نظام اسلامى بايد توجه به تعديل ثروت و عدم تمركز آن در دست يك گروه خاصى و عدالت اجتماعى داشته باشند آن گونه برنامه ريزى كنند كه ثروت ها تنها در دست اغنياء در گردش نباشد. «دولة بين الاغنياء ...»

12- اسلام در تمامى مواقف، به عدالت توجه دارد.

«كى لا يكون دولة بين الاغنياء»

13- پيامبر معصوم است، وگرنه به طور مطلق و بى چون و چرا دستوراتش واجب الاطاعه نبود و مسلمين بايد در برابر فرمان هاى حضرت تعبد داشته

ص: 94

باشند. «و اتاكم الرسول فخذوه ...»

14- سنت پيامبر (دستورات و عملكرد ...) لازم الاجرا است. «فخذوه» لازم نيست تمام دستورات در قرآن آمده باشد بلكه هر امر و نهى كه در سخنان پيامبر اسلام باشد بايد اطاعت شود. «و ما نهاكم عنه فانتهوا»

15- در انجام فرمان پيامبر، سرعت به خرج دهيد.

«فخذوه ... فانتهوا» (حرف فاء براى سرعت است).

16- در مسائل مالى و تقسيم آن لغزشگاهى است كه بايد با تقوى از آن گذشت. «و اتقوا الله»

17- اطاعت بى چون و چرا از پيامبر نمودى از تقوى است. «ما اتاكم الرسول فخذوه و ما ... و اتقوالله»

18- بى تقوائى كيفرى شديد دارد. «و اتقوا اللّه الى اللّه شديد ...»

19- ياد كيفر سخت سبب تقوى است. «و اتقوالله ...

شديد العقاب»

20- در حديث (1) مى خوانيم كه خداوند تمام آنچه در زمين ها و آسمان هاست براى خدا و پيامبرش و مؤمنين واقعى آفريده است و آنچه كفار و مشركين دارند نوعى غضب است پس هر چه به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله برسد برگشت حق خودشان است.


1- تفسير كافى، جلد 5، ص 16، تفسير نورالثقلين 5، ص 274، به نقل راهنما.

ص: 95

اهل بيت عليهم السلام

«انّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس»

«قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودّة فى القربى»

«الّا مَن شاء أن يتّخذ الى ربّه سبيلًا»

«و الذين يصلون ما امر الله به أن يوصل»

ص: 96

وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُوْلَى وَأَقِمْنَ الصَّلَوةَ وَءَاتِيْنَ الزَكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهّرَكُمْ تَطْهِيراً (احزاب، 33)

و در خانه هاى خود قرار گيريد و همچون دوران جاهليّتِ نخستين، با خودآرايى ظاهر نشويد (و زينت هاى خود را آشكار نكنيد)، ونماز را بر پا داريد و زكات بدهيد، و از خدا و رسولش اطاعت كنيد؛ همانا خداوند اراده كرده پليدى (گناه) را از شما اهل بيت (پيامبر) دور كند و كاملًا شما را پاك سازد.

نكته ها:

«قَرْنَ» از «وقار» يا «قرار» است و نتيجه هر دو معنا يكى است. يعنى براى خودنمايى از خانه هاى خود خارج نشويد.

«تبّرج» از «بُرج» به معناى خودنمايى است، همان گونه كه برج در ميان ساختمان هاى ديگر جلوه ى خاصّى دارد.

جاهليّتِ اولى نشان دهنده ى ظهور جاهليّت اخرى است كه ما امروز شاهد آنيم.

در حديث نيز آمده است: «ستكون الجاهليّة الاخرى» (1)

به زودى جاهليّت ديگرى فرا مى رسد.

اگر در جاهليّت آن روز دختر را زنده به گور مى كردند، امروز با سقط جنين، هم دختر را نابود مى كنند، هم پسر را.

اگر در جاهليّت آن روز قتل و آدم كشى وجود داشت، امروز در جنگ هاى بزرگ وجهانى كشتارهاى ميليونى انجام مى گيرد.

آن روز مدرسه نبود و جنايت انجام مى گرفت، امروز با وجود


1- تفسير نورالثّقلين.

ص: 97

هزاران دانشگاه، مهم ترين حقوق انسان ها پايمال مى شود.

در آن روز فساد و زنا جرم بود، امّا امروز در مترقّى ترين كشورهاى جهان همجنس بازى قانونى است. (1)

مطالبى درباره ى آيه ى تطهير

«انَّما يُريدُ اللّهُ ليُذهِبَ عنكْم الرّجْسَ اهلَ البَيتِ وَ يُطهّرَكُمْ تَطهيراً»

* كلمه ى «انّما» نشانه ى اين است كه آيه ى شريفه درباره ى يك موهبت استثنايى در مورد اهل بيت عليهم السلام سخن مى گويد.

* مراد از «يُريد»، اراده ى تكوينى است، زيرا اراده ى تشريعى خداوند، پاكى همه مردم است نه تنها اهل بيت پيامبر عليهم السلام.

* مراد از «رجس» هرگونه ناپاكى ظاهرى وباطنى است. (2)* مراد از «اهل البيت» همه خاندان پيامبر نيست، بلكه برخى افراد آن است كه نام آنان در روايات شيعه و سنّى آمده است.

اين گروه عبارتند از: علىّ و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام.

سؤال: دليل اين انحصار چيست؟ و چرا اين بخش از آيه درباره ى زنان پيامبر يا تمام خاندان آن حضرت نيست؟

پاسخ: 1- رواياتى از خود همسران پيامبر حتّى از عايشه و امّ سلمه نقل شده كه آنان از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدند: آيا ما هم جزء اهل بيت هستيم؟ پيامبر فرمود: خير.

2- در روايات متعدّدى مى خوانيم: پيامبر عبايى بر سر اين پنج نفر كشيد (كه يكى از آنان خود حضرت بود) و فرمود: اين ها اهل بيت من هستند و اجازه ى ورود ديگران را نداد.

3- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى اين كه اختصاص اهل بيت را به پنج


1- درباره ى جاهليّت معاصر، كتابى به نام «جاهليّت قرن بيستم» از سيّد قطب و كتاب ديگرى به نام «سيماى تمّدن غرب» از سيّد مجتبى موسوى لارى نوشته شده كه تاكنون به چند زبان ترجمه شده است.
2- تفسير برهان.

ص: 98

نفر ثابت كند، مدّت شش ماه (و به گفته بعضى روايات هشت يا نه ماه) به هنگام نماز صبح از كنار خانه ى فاطمه عليها السلام مى گذشت و مى فرمود: «الصّلوة يا اهل البيت انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»

در كتاب احقاق الحق بيش از هفتاد حديث از منابع معروف اهل سنّت درباره اختصاص آيه شريفه به پنج نفر ذكر شده و در كتاب شواهد التنزيل كه از كتب معروف اهل سنّت است بيش از يكصد و سى روايت در همين زمينه آمده است. (1) به هر حال اين آيه شامل زنان پيامبر نمى شود زيرا:

آنها گاهى مرتكب گناه مى شدند. در سوره تحريم مى خوانيم:

پيامبر رازى را به بعضى از همسرانش فرمودند و او امانت دارى نكرد و به ديگرى گفت. قرآن اين عمل را گناه ناميده، فرمود: «ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبكما» (2)

عايشه كه همسر پيامبر بود، جنگ جمل را عليه حضرت على عليه السلام به راه انداخت و سپس پشيمان شد، با آنكه در اين جنگ عدّه بسيارى از مسلمانان كشته شدند؟

چند سؤال

1- آيا «يطهّركم» به معناى آن نيست كه اهل بيت عليهم السلام آلودگى داشته اند و خداوند آنان را تطهير كرده است؟

پاسخ: شرط تطهير آلودگى نيست، زيرا قرآن درباره ى حوريان بهشتى كلمه «مطهّرة» را به كار برده در حالى كه هيچ گونه آلودگى ندارند. به عبارت ديگر «يطهّركم» به معناى پاك نگه داشتن است نه پاك كردن از آلودگى قبلى.


1- تفاسير نورالثقلين و نمونه.
2- تحريم، 4.

ص: 99

2- اگر اهل بيت تنها پنج نفرند، چرا اين آيه در ميان جملاتى قرار گرفته كه مربوط به زنان پيامبر است؟

پاسخ: الف: جمله «انّما يريد اللّه ...» به صورت جداگانه نازل شده ولى هنگام جمع آورى قرآن در اين جا قرار گرفته است.

ب: به گفته ى تفسير مجمع البيان، رسم فصيحان و شاعران و اديبان عرب اين بوده كه در لابلاى مطالب معمولى حرف جديد و مهمّى مطرح مى كنند تا تأثيرش بيشتر باشد.

چنانكه در ميان اخبار صدا و سيما، اگر گوينده يك مرتبه بگويد: به خبرى كه هم اكنون به دستم رسيد توجّه فرماييد، اين گونه سخن گفتن يك شوك روانى و تبليغاتى ايجاد مى كند. نظير اين آيه را در آيه ى سوّم سوره ى مائده خوانديم كه مطلب مربوط به ولايت و امامت و كمال دين و تمام نعمت و يأس كفّار و رضاى الهى، در كنار احكام مربوط به گوشت خوك و خون، نازل شده و اين گونه جا سازى ها رمز حفظ قرآن از دستبرد نااهلان است. درست همان گونه كه گاهى زنان هنگام خروج از خانه زيور آلات خود را در لابلاى پنبه هاى متّكا قرار مى دهند. با اين كه طلا و پنبه رابطه اى ندارند ولى براى محفوظ ماندن از دستبرد نااهلان اين كار انجام مى گيرد.

ج: در ميان سفارش هايى كه به زنان پيامبر مى كند، يك مرتبه مى فرمايد: خدا اراده عصمت اهل بيت را دارد، يعنى اى زنان پيامبر! شما در خانه اى هستيد كه معصومين عليهم السلام هستند و حتماً بايد تقوا را بيشتر مراعات كنيد.

د: در مورد اهل بيت ضمير جمع مذكر به كار رفته كه نشان

ص: 100

غالب بودن مردان است، به خلاف جملات مربوط به زنان پيامبر كه در آنها از ضمير جمع مؤنث استفاده شده است.

«بيوتكنّ، اقمن- عنكم، يطهّركم»

گرچه آيه خطاب به زنان پيامبر است ولى قطعاً مراد همه زنان مسلمان هستند كه بايد به اين دستورات عمل كنند.

پيام ها:

1- جايگاه زن يا خانه است يا بيرون خانه بدون خود نمايى. «قرن- لا تبرّجن»

2- ارتجاع و عقب گرد به دوران جاهلى ممنوع است.

«لا تبرّجن تبرّج الجاهليّته الاولى»

3- خودنمايى نشانه ى تمّدن نيست، نشانه ى جاهليّت است. «تبرّج الجاهليّته الاولى»

4- نماز و زكات دو عنصر ناگسستنى و متلازم يكديگرند. «الصلوة و ... الزكوة»

5- اطاعت از رسول در كنار اطاعت از خدا واجب است. «اطِعن اللّه»

6- گناه، پليدى روح است و خاندان نبوّت بايد از اين پليدى دور باشند. «ليذهب عنكم الرجس اهل البيت»

ذَ لِكَ الَّذِى يُبَشّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ قُلْ لَّاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى وَمَن يَفْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ (شورى، 23)

ص: 101

اين (فضل بزرگ) چيزى است كه خداوند به بندگانش، آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند بشارت مى دهد. (اى پيامبر! به مردم) بگو: من از شما بر اين (رسالت خود) هيچ مزدى جز مودّت نزديكانم را نمى خواهم و هركس كار نيكى انجام دهد، براى او در نيكويى آن مى افزاييم. همانا خداوند بسيار آمرزنده و قدردان است.

نكته ها:

در آيه قبل خوانديم كه پاداش مؤمنان نيكوكار، باغ هاى بهشتى و رسيدن به تمام خواسته ها و فضل بزرگ پروردگار است. در اين آيه سخن از پاداش كسى است كه با هدايت خود صدها ميليون نفر را به اين باغ ها و خواسته ها رسانده است، يعنى پيامبر اسلام.

اگر هديه يك شاخه گل تشكّر و پاداش لازم دارد، نجات بشريّت چه پاداشى خواهد داشت. با نگاهى به قرآن مى بينيم كه شعار تمام انبيا اين بود كه ما جز از پروردگارمان پاداشى نمى خواهيم. در سوره شعراء از آيه 109 تا آيه 127، سخن حضرت نوح، هود، صالح، لوط و شعيب عليهم السلام و در سوره سبأ آيه 47، سخن پيامبر اسلام چنين است: مزد و پاداش من تنها بر خداوند است. «ان أجرى الا على اللّه»

البتّه شكى نيست كه مراد انبيا اين بود كه ما پاداش مادى نمى خواهيم، ولى اطاعت كردن و هدايت شدن شما را مى خواهيم، زيرا همه آنان پس از آنكه در سوره شعراء درخواست مزد را منتفى دانستند، به مردم سفارش تقوا و اطاعت از خداوند مى كردند. «فاتقوا اللّه و اطيعون» پس

ص: 102

انبيا پاداش مادى نمى خواهند، ولى مزد معنوى و هدايت مردم را خواهانند كه اين مزد در واقع به نفع خود مردم است، نظير اينكه استادى به شاگردش بگويد: من از تو مزدى نمى خواهم و پاداش من تنها يك چيز است و آن اينكه تو درس بخوانى كه در واقع اين پاداش براى شاگرد است.

مزد رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چيست؟ پيامبر اسلام نيز از مردم درخواست مزد مادى نداشت، ولى چندين مرتبه از طرف خداوند با كلمه «قل» مأمور شد تا مزد معنوى را كه به نفع خود مردم است، از مردم تقاضا كند. «قل ما سألتكم من أجر فهو لكم» (1)

اين مزد معنوى نيز در دو تعبير آمده است. يك بار مى فرمايد: من هيچ مزدى نمى خواهم جز آنكه هر كه خواست راه خدا را انتخاب كند، «الّا من شاء ان يتّخذ الى ربّه سبيلا» (2)

و يك بار در آيه مورد بحث كه مى فرمايد:

«لا اسئلكم عليه اجرا الّا المودّة فى القربى» بنابراين مزد رسالت دو چيز است: يكى انتخاب راه خدا و ديگرى مودّت قربى. جالب آنكه در هر دو تعبير كلمه «الّا» مطرح شده است، يعنى مزد من تنها همين مورد است.

با كمى تأمل مى فهميم كه بايد راه خدا و مودّت اهل بيت يكى باشد، زيرا اگر دو تا باشد، تناقض است، يعنى نمى توان گفت: من فقط تابستان ها مطالعه مى كنم و بار ديگر گفت:

من فقط زمستان ها مطالعه مى كنم. زيرا محصور بايد يك چيز باشد.

پيامبر اسلام از طرف خداوند يك بار مأمور مى شود كه به مردم بگويد: مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار ديگر


1- سبأ، 47.
2- فرقان، 57.

ص: 103

مأمور مى شود كه بگويد: مزد من فقط مودّت قربى است. در واقع بايد اين دو درخواست يكى باشد. يعنى راه خدا همان مودّت قربى باشد.

از طرفى مودّت با دو چيز ملازم است: يكى شناخت و معرفت، زيرا تا انسان كسى را نشناسد نمى تواند به او عشق بورزد. دوم اطاعت، زيرا مودّت بدون اطاعت نوعى تظاهر و رياكارى و دروغ و تملّق است. پس كسانى كه دستورات خود را از غير اهل بيت پيامبر عليهم السلام مى گيرند، راه خدا را پيش نگرفته اند. اين از ديدگاه قرآن.

امّا از نظر عقل. پاداش بايد همسنگ و هموزن عمل باشد.

رسالت، جز امامت كه ادامه آن است هم وزنى ندارد، مزد رسالت ادامه هدايت است، مزد يك معصوم، سپردن كار به معصوم ديگر است. مزد عادل آن است كه زحمات او را به عادل ديگر بسپاريم.

عقل مى گويد: تا لطف هست بايد تشكّر نيز باشد و اگر امروز لطف پيامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام هدايت شده ايم بايد مزد رسالتش را بپردازيم و اگر مزد رسالت، مودّت قربى است، امروز هم بايد قُربايى باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشيم. آرى، امروز هم بايد نسبت به حضرت مهدى عليه السلام مودّت داشته و نسبت به او مطيع باشيم.

مگر مى شود بگوييم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربى مودّت داشته باشند، ولى مسلمانان امروز يا اين وظيفه را ندارند و يا قربايى نيست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند. البتّه مودّت حضرت مهدى عليه السلام در زمان غيبت، عمل به پيام هاى او و

ص: 104

رفتن در راه كسانى است كه ما را به آنان سپرده است، يعنى فقهاى عادل و بى هوا و هوس.

عقل انسان از اينكه مودّت قربى پاداش پيامبرى قرار گرفته كه صدها ميليون نفر را به هدايت و سعادت و فضل كبير الهى رسانده مى فهمد كه قربى و كسانى كه مورد مودّت هستند، برترين افراد بشر و معصومند. زيرا هرگز مودّت گنهكار پاداش پيامبر معصوم قرار نمى گيرد. نمى توان باور كرد كه مودّت افرادى گنهكار بر مسلمين جهان در طول تاريخ واجب باشد و هيچ فرقه اى از مسلمانان (غير از شيعه) رهبران خود را معصوم نمى داند و هيچ فرد يا گروهى تا كنون نه براى امامان معصوم گناهى نقل كرده و نه براى آن بزرگواران استادى نام برده است.

عقل مى گويد: گذاشتن دست بشر در دست غير معصوم نه تنها ظلم به انسانيّت، بلكه ظلم به تمام هستى است. زيرا هستى براى انسان آفريده شده (تمام آيات «خلق لكم»، «سخّر لكم» و «متاعا لكم» نشانه ى آن است كه هستى براى انسان است) و انسان براى تكامل واقعى و معنوى و خدايى شدن و آيا سپردن اين انسان با آن اهداف والا به رهبران غير معصوم، ظلم به او و ظلم به هستى نيست؟

اگر در روايات، رهبر معصوم و ولايت او زير بنا و پايه و اساس دين شناخته شده، «بنى الاسلام على خمس ... الولاية» (1)

و اگر حضرت على عليه السلام تقسيم كننده مردم ميان بهشت و دوزخ معرّفى شده است، «قسيم الجنّة و النار» (2)

و اگر نماز بى ولايت پذيرفته نمى شود، (3) و اگر مودّت اهل بيت حسنه است، (4) و اگر زيارت و توسّل به آنان سفارش شده،


1- كافى، ج 2، ص 18.
2- بحار، ج 7، ص 186.
3- بحار، ج 27، ص 167.
4- بحار، ج 43، ص 362.

ص: 105

همه به خاطر همان جوهر كيميايى مودّت است.

زمخشرى و فخررازى كه از بزرگان اهل سنّت هستند، در تفاسير خود آورده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«مَن مات على حبّ آل محمّد مات شهيداً» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، شهيد است.

«مَن مات على حبّ آل محمّد مات تائباً» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، توبه كننده است.

«مَن مات على حبّ آل محمّد مات مستكمل الايمان» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، با ايمان كامل رفته است.

«مَن مات على حبّ آل محمّد مات على السنة والجماعة» هر كه با دوستى آل محمّد از دنيا برود، طبق سنّت و سيره پيامبر از دنيا رفته است.

حال اين سؤال پيش مى آيد كه آيا مودّت بدون اطاعت، مى تواند هم وزنِ شهادت، مغفرت و ايمان كامل قرار گيرد؟

در همين تفاسير ذيل اين آيه حديثى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمده است كه:

«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه آيس من رحمة اللّه»، هركه با كينه و بغض آل محمّد بميرد، روز قيامت مى آيد درحالى كه ميان دو چشم او نوشته شده: او از رحمت خدا مأيوس و محروم است.

«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد مات كافرا» هر كه با بغض آل محمّد بميرد، كافر مرده است.

«ألا و مَن مات على بغض آل محمّد لم يشم رائحة الجنة» هر كه با بغض آل محمّد بميرد، بوى بهشت را استشمام نمى كند.

ص: 106

فخر رازى در تفسير خود آورده است: همين كه آيه مودّت نازل شد از پيامبر اكرم پرسيدند: قربى چه كسانى هستند كه مودّت آنها بر ما واجب است؟

حضرت فرمودند: علىّ و فاطمه و فرزندانش، سپس اضافه مى كند كه حضرت فرمودند: «فاطمة بضعة منّى يؤذينى ما يؤذيها» فاطمه پاره تن من است هر كس او را اذيّت كند مرا اذيّت كرده و كيفر كسانى كه رسول خدا را اذيّت كنند، در قرآن چنين آمده است. «انّ الّذين يؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنيا و الاخرة و اعدّ لهم عذاباً مهيناً» (1)

در حديث مى خوانيم كه امام حسن عليه السلام در ذيل جمله ى «و مَن يقترف حسنة نزد له فيها حسناً» فرمود: «اقتراف الحسنة مودّتنا اهل البيت» (2)

كسب نيكى، مودّت ما اهل بيت است.

پيام ها:

1- بشارت خداوند بس بزرگ و عظيم است. «روضات الجنّات- ما يشاؤون- فضل كبير- يبشّر اللّه عباده»

2- نشانه بنده خدا ايمان و عمل صالح است. «عباده الّذين آمنوا و عملوا الصالحات»

3- رمز دريافت آن همه نعمت و بشارت، بندگى خدا و ايمان و نيكوكارى است. «عباده الّذين آمنوا و عملوا ...»

4- مودت قربى مصداق روشن ايمان و عمل صالح است. «يبشر اللّه عباده الّذين آمنوا و عملوا الصالحات قل لا اسئلكم ... الا المودة فى القربى»


1- احزاب، 57.
2- تفاسير نمونه و صافى.

ص: 107

5- درخواست مزد از زبان خود سنگين است، لذا پيامبر مأمور مى شود از طرف خداوند مزد خود را به مردم اعلام كند. «قل لا اسئلكم ...»

6- مودّت بدون معرفت امكان ندارد. (پس مزد رسالت قبل از هر چيز شناخت اهل بيت پيامبر است سپس مودّت آنان) «الّا المودّة فى القربى»

7- مودّت بدون اطاعت، ريا و تملّق است. (پس مودّت قربى يعنى اطاعت از آنان) «الّا المودّة فى القربى»

8- قربى معصومند. زيرا مودّت گناهكار نمى تواند مزد رسالت قرار گيرد. «الّا المودّة فى القربى»

9- مودّتى كه قهراً همراه با معرفت و اطاعت است تنها در اهل بيت مستقر است. (كلمه «فى» رمز آن است كه جايگاه مودّت تنها اهل بيت است.) «فى القربى»

10- مودّت فى القربى، راهى براى كسب خوبى هاست.

«الّا المودّة فى القربى و مَن يقترف حسنة»

11- مودّت اهل بيت عليهم السلام، برجسته ترين حسنه است.

«المودّة فى القربى و من يقترف حسنة»

12- مودّت قربى حسنه است. «مَن يقترف حسنة»

13- مودّت قربى سبب دريافت پاداش بيشتراست.

«نزد له فيها حسناً»

14- دوستى اهل بيت پيامبر، زمينه ى دريافت مغفرت است. «الّا المودّة فى القربى ... انّ اللّه غفور»

15- خداوند قدردان كسانى است كه به وظيفه خود در مودّت اهل بيت عمل مى كنند. «انّ اللّه غفور شكور»

ص: 108

قُلْ مَآ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا (فرقان، 57)

بگو: از شما هيچ گونه مزدى در برابر رسالتم درخواست نمى كنم، مگر (اين كه) كسى بخواهد (با راهنمايى من) به سوى پروردگارش راهى در پيش گيرد.

نكته ها:

قرآن درباره ى پاداش زحمات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چند نوع تعبير دارد كه در دعاى ندبه، همه ى آيات اين موضوع در كنار هم آمده است:

* پاداش من بر خداست. «ان اجرىَ الّا على اللّه» (1)

* پاداش من محبّت اهلبيت من است. «الّا المَودّة فى القُربى» (2)

* پاداش من قرار گرفتن شما در خط خداست. «يتّخذ الى ربّه سبيلا» (3)

* پاداشى كه خواستم به نفع خود شماست. «و ما سئلتكم من اجر فهو لكم» (4)

زيرا مودّت رهبران معصوم كليد و رمز قرار گرفتن در خط خدا مى باشد و بهره بردن مردم از انتخاب چنين راهى، به سود خود آنان مى باشد، پس سود مادّى براى شخص پيامبر در كار نيست.

پيام ها:

1- رهبرى موفّق است كه بى توقّعى خود را به مردم اعلام كند. «قل ما اسئلكم»

2- انسان، زمانى به اخلاص مى رسد كه هيچ گونه


1- سبأ، 47.
2- شورى، 23.
3- فرقان، 57.
4- سبأ، 47.

ص: 109

پاداش مادّى و عنوانى و زبانى نخواهد. «ما اسئلكم من اجر»

3- انسان در انتخاب راه و عقيده آزاد است. «من شاء أن يتّخذ»

4- مزد انبيا اين است كه مردم خدا را بندگى كنند. «الى ربّه سبيلا»

وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (رعد، 21)

و (خردمندان) كسانى هستند كه آنچه را خداوند به پيوند با آن فرمان داده پيوند مى دهند و در برابر پروردگارشان (بخاطر شناختى كه دارند خشوع و) خشيت دارند و از سختى حساب مى ترسند.

نكته ها:

در روايات آمده است آنچه را كه خداوند به وصل آن فرمان داده، صله ى رحم، يعنى حفظ پيوندهاى خانوادگى و همچنين حفظ پيوندهاى مكتبى يعنى ارتباط دائم و عميق با رهبران آسمانى و پيروى از خط ولايت است. (1) با نگاهى ساده و گذرا به جهان در عصر حاضر خواهيم ديد على رغم آنكه بهترين و بيشترين سرمايه، يعنى نفت را در زير پاى خود دارند و بهترين نقطه وحدت و عشق بيش از يك ميليارد مسلمان، يعنى كعبه را در پيش روى، و از بهترين مكتب و منطق نيز برخوردارند، امّا بخاطر قطع


1- تفسيرصافى.

ص: 110

ارتباط با مسأله رهبرى الهى، همچنان تحت انواع فشارهاى ابرقدرت ها بسر مى برند. از اين روست كه در آيه 27 سوره بقره بعد از جمله «و يقطعون ما امراللَّه به ان يوصل» عبارت «و يفسدون فى الارض» آمده است، زيرا بديهى است كه قطع رحم به تنهايى سبب فساد بر روى زمين نمى شود، بلكه اين رها كردن رهبرى الهى است كه گرفتار شدن در چنگال طاغوت و گسترش و نشر فساد و تباهى را بدنبال مى آورد.

ارتباطاتى را كه خداوند به آن امر فرموده، بسيار متنوّع و فراوان است، از جمله:

الف: ارتباط فرهنگى با دانشمندان. «فسئلوا اهل الذكران كنتم لاتعلمون» (1)

ب: ارتباط اجتماعى با مردم. «اصبروا و صابروا و رابطوا» (2)

ج: ارتباط عاطفى با والدين. «و بالوالدين احساناً» (3)

د: ارتباط مالى با نيازمندان. «من ذا الّذى يقرض اللَّه قرضاً حسناً» (4)

ه: ارتباط فكرى در اداره جامعه. «و شاورهم فى الامر» (5)

و: ارتباط سياسى با ولايت. «و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» (6)

ز: ارتباط همه جانبه با مؤمنان. «انّما المؤمنون اخوة» (7)

ح: ارتباط معنوى با اولياى خدا. «لقد كان لكم فى رسول اللَّه اسوة حسنه» (8)


1- نحل، 43.
2- آل عمران، 200.
3- بقره، 83.
4- بقره، 245.
5- آل عمران، 159.
6- نساء، 59.
7- حجرات، 10
8- احزاب، 21.

ص: 111

صله رحم

صله رحم تنها به ديدن و ملاقات كردن نيست، كمك هاى مالى نيز از مصاديق صله رحم بشمار مى رود. امام صادق عليه السلام فرمودند: در اموال انسان غير از زكات، حقوق ديگرى نيز واجب است و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند. (1) البتّه شايد مراد امام عليه السلام از حقوق ديگر، همان خمس باشد.

در اهميّت صله رحم همين بس كه در كنار ذكر خدا آمده است. «واتقوا اللَّه الّذى تساءلون به و الارحام» (2)

ارحام تنها منحصر به خانواده و بستگان نسبى نيست، بلكه جامعه بزرگ اسلامى را كه در آن همه افراد امت با هم برادرند، «انما المؤمنون اخوة» (3)

و پدرشان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و حضرت على عليه السلام است نيز در برمى گيرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «انَا و علىّ ابَوا هذه الامة» (4)

امام صادق عليه السلام در آستانه رحلت از دنيا، دستور دادند تا به بستگانى كه نسبت به ايشان جسارت كرده بودند هديه اى بدهند. وقتى حضرت در انجام اين كار مورد انتقاد قرار مى گيرند، آيه فوق را تلاوت مى فرمايند. (5) و اينگونه به ما ياد مى دهند كه شرط صله ى رحم خوش بينى، علاقه و رابطه آنها با ما نيست.

در توضيح عبارت هاى «يخشون ربّهم» و «يخافون سوء الحساب» بايد گفت كه اگر چه كلمات «خشيت» و «خوف» در بعضى موارد در معناى مترادف و مشابهى بكار رفته و از آنها يك معنا اراده گرديده است، امّا فى الواقع ميان آن دو تفاوت وجود دارد؛ به اينكه خشيت عبارت است از آن خوف و


1- تفسيرصافى.
2- نساء، 1.
3- حجرات، 10.
4- بحار، ج 23، ص 295.
5- تفسير نورالثقلين.

ص: 112

تأثر قلبى كه انسان بخاطر احترام و عظمت از كسى در دل پيدا مى كند، امّا خوف داراى معناى وسيعترى است و شامل هرگونه ترس و اضطرابى مى شود. به عبارت ديگر هيچگاه خشيت در مورد يك حادثه تلخ بكار نمى رود و انسان نمى گويد من از سرما، مرض و ... خشيت دارم در حالى كه كاربرد واژه خوف در امورى مثل ترس از سرما، گرما و مرض امرى رايج و شايع است. و نهايتاً، از آنجا كه خشيت بر مبناى علم انسان به عظمت و اهميّت و احترام طرف مقابل قرار دارد، مى توان گفت كه خشيت مخصوص افراد عالم است و خوف در مورد همه مردم بكار مى رود. چنانكه قرآن مى فرمايد: «انما يخشى اللَّه من عباده العلماء» (1)

تنها دانشمندان از خدا خشيت دارند.

پيام ها:

1- حفظ پيوندهاى مكتبى و الهى، نشانه ى عقل صحيح است. «اولوا الالباب ... الّذين يصلون»

2- ما بايد بخاطر فرمان خدا با بستگان ارتباط برقرار كنيم، خواه ديگران به دنبال ارتباط با ما باشند يا نباشند. «امراللَّه به ان يوصل»

3- در ديد و بازديد و صله رحم ها، مواظب گناهان و از جمله چشم چرانى باشيد. «يصلون ... يخشون ربّهم»

4- هم از عظمت الهى پروا كنيد، «يخشون» و هم از مجازات او بترسيد. «يخافون»

5- قطع رحم، سبب سختى حساب است. «يصلون ...

يخافون سوءالحساب»


1- فاطر، 28.

ص: 113

مسجد النبىّ و مساجد ديگر

زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

«انّ الذين يغضّون اصواتهم»

«يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبىّ»

«اسس على التقوى»

مسجد ذوقبلتين: «قد نرى تقلّب وجهك ...»

رضايت پيامبر در دنيا: «قبلة ترضاها»

رضايت پيامبر درآخرت:

«و لسوف يعطيك ربّك فترضى»

منطقه خندق: «و لمّا رأ المؤمنون الأحزاب ...»

منطقه احد: «حتى اذا فشلتم و تنازعتم»

ص: 114

زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

در روايات شيعه و سنّى مى خوانيم: كسى كه به حج رود و در مدينه به زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله نرود جفا كرده است. (1) پيامبر عزيز فرمود: «مَن زارنى حيّاً و ميّتاً كنت له شفيعاً يوم القيامة» (2)

، كسى كه مرا در حيات يا بعد از مرگم زيارت نمايد، روز قيامت شفاعتش مى كنم.

در حديث ديگر از حضرت على عليه السلام مى خوانيم:

«اتّموا برسول الّله حجّكم اذا خرجتم الى بيت الّله» (3)

هر گاه حج تمام شد به زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله برويد كه در حقيقت تكميل كننده حج شماست.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به امام حسن عليه السلام فرمود: هر كس من يا پدرت و يا تو را زيارت كند، بر من لازم است در قيامت به دين او بروم و او را از گناهان رهايى بخشم. (4) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه امام حسن عليه السلام را در قبرستان بقيع زيارت نمايد، روز قيامت هنگامى كه بر صراط عبور مى كند، لغزشى نخواهد داشت. (5) در چند روايت ديگر مى خوانيم:

زيارتى سبب ورود به بهشت مى شود كه تنها انگيزه ى انسان عشق و معرفت باشد، نه اينكه براى اهداف ديگرى مسافرت كند و زيارت، در كنار ساير هدفها قرار گيرد. (6) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: من در قيامت همسايه زائران


1- بحار، ج 97، ص 139.
2- بحار، ج 97، ص 139.
3- بحار، ج 100، ص 139.
4- بحار، ج 97، ص 141.
5- بحار، ج 97، ص 141.
6- در سه حديث كلمه ى متعمداً و قاصداً آمده كه مرحوم مجلسى آن را زيارت عاشقانه و خالصانه معنا كرده است.

ص: 115

خود خواهم بود.

در جاى ديگر فرمودند: زائران من همچون مهاجرانى هستند كه در زمان حياتم براى يارى من به مدينه هجرت كرده باشند. (1)

آنقدر در مورد زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله سفارش شده است كه براى كسانى كه توانايى رفتن به مدينه را ندارند، دستور داده شده از دور به پيامبر عزيز صلى الله عليه و آله سلام كنند، زيرا ماموران الهى آن سلام را خدمت آن حضرت مى رسانند. (2) آرى! كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت كند، گويا خداوند را زيارت نموده است. (3) مدينه مركز نور، پايگاه تاسيس حكومت اسلامى زيارتگاه چهار امام معصوم عليه السلام وفاطمه زهرا عليها السلام است.

امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه در مدينه مرا زيارت كند گرفتار فقر نمى شود. (4) تمام پاداشها و ارزشهايى كه براى زيارت رسول گرامى صلى الله عليه و آله گفتيم، براى كسى كه هر يك از امامان معصوم عليهم السلام را زيارت كند ثبت مى شود. (5) در زيارت «انسان ناقص» در برابر «انسان كامل» قرار مى گيرد و احساس حقارت كرده و شرمنده مى شود.

عذر خواهى از پيامبر

يا رسول الله صلى الله عليه و آله من به زيارتت آمده ام، ولى از اينكه خود را از امت تو بدانم شرمنده هستم. يا رسول الله!


1- بحار، ج 97، ص 144.
2- بحار، ج 97، ص 144 و تهذيب، ج 6، ص 4.
3- بحار، ج 97، ص 145.
4- بحار، ج 97، ص 145.
5- وسائل، ج 10، ص 426.

ص: 116

طبق آيه ى قرآن روز قيامت تو از قوم و امت خود به درگاه خدا شكايت كرده مى گويى: پروردگارا! اين مسلمانان قرآن را رها كردند؛ گروهى نتوانستند بخوانند، گروهى خواندند و نفهميدند، گروهى هم كج فهميدند، گروهى عمل نكردند، گروهى در عمل به قرآن اخلاص نداشتند گروهى در خط قرآن پايدار نبودند، گروهى ميان قرآن و اهل بيت عليهم السلام كه مفسّران واقعى قرآن بودند، جدايى انداختند، گروهى به بعضى آيات ايمان آورده بعضى ديگر را رها مى كردند و گروهى افكار غير الهى را با آيات تو مخلوط و مكتبى التقاطى ساختند.

يا رسول الّله صلى الله عليه و آله من به جاى تلاوت و تدبر در قرآن و به كارگيرى فرمان هايش فقط كتاب را بالاى سر مسافر گرفتم. با آن استخاره كردم، سر قبر مردگان خواندم، وسيله ى كسب قرار دادم و به آن سوگند خوردم و به جاى تعليم قرآن به فرزندانم، فرهنگ هاى غير اسلامى را به آنان ياد دادم.

يا رسول الّله صلى الله عليه و آله هر چه گفتى، خلاف كردم و اكنون به پيشگاه تو عذر خواهى مى كنم، زيرا قرآن اميد عفو به من داده آنجا كه مى فرمايد:

«و لو انّهم اذ ظلموا انفسَهم جاؤكَ فَاستَغفِروا الّله و استَغفر لهم الرَّسول لَوجدوا الّله توّاباً رحيماً» (1)

هر گاه كسانى كه به خود ظلم كرده اند (گناهكاران) نزد پيامبر آمده از رفتار خود شرمنده باشند و استغفار نمايند و


1- نساء، 64.

ص: 117

رسول خدا هم در حق آنان دعا و استغفار كند، خداوند آنان را مى بخشد.

يا رسول الله صلى الله عليه و آله! تو همان پيامبرى هستى كه در روز فتح مكه همه ى كسانى را كه به تو آزار رسانده بودند بخشيدى.

يا رسول الله صلى الله عليه و آله! تو همان پيامبرى هستى كه خداوند درباره ى اخلاق تو فرمود: «انّك لعلى خُلُق عظيم» (1)

يا رسول الله صلى الله عليه و آله! اگر ظلم هاى تمام مردم را يك سو قرار دهند، آبرو و بزرگوارى تو مى تواند همه ى آنها را بپوشاند و ببخشد.

يا رسول الله صلى الله عليه و آله! از راه دور آمده ام، با اميدهاى فراوان آمده ام، مهمان تو هستم، راه و چاره اى جز شفاعت تو ندارم. شفاعت تو مرا نجات مى دهد، ولى چيزى از تو نمى كاهد.

خوب است كمى نيز درباره مسجد پيامبر بيانديشيم:

اين همان مسجدى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خود در ساختن آن شركت كرد.

در اين مسجد جبهه هاى نظامى تشكيل و تقويت مى شد.

در اين مسجد تعليم و تعلم و تربيت مسلمانان صورت مى گرفت.

در اين مسجد مشورت ها مى شد، ديدارها، قراردادها، بسيج نيروها و حركتها واقع مى شد، پيام ها


1- قلم، 4.

ص: 118

به اطراف صارد مى گشت.

در اين مسجد بود كه يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از خلاف و جنايت خود چنان پشيمان شد كه خود را به يكى از ستون هاى مسجد بست و چند شبانه روز غذا نخورد تا رسول گرامى صلى الله عليه و آله از طريق وحى مطلع شد كه توبه ى او قبول گشته است و طناب را باز كرد و او به شكرانه ى قبول توبه اش، اموال خود را در راه خدا بخشيد. (1) و امروز همان ستون به نام «ستون توبه» بين قبر مطهر پيامبر صلى الله عليه و آله و منبر قرار گرفته است.

مسجدى كه دو ركعت نماز در آن بعد از مسجدالحرام بيشترين فضيلت را دارد.

امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه نماز در مسجد النبى مساوى با ده هزار نماز در مساجد ديگر است. (2) مسجدى است كه پايه هاى آن هر كدام خاطره ها دارد. (3) نام يك پايه «ستون توبه» است، همان ستونى كه ابولبابه خود را به آن بست، نام ستون ديگر «استوانة السرير» است، جايى كه مسند و جايگاه رسول گرامى بوده است. نام ستون ديگر «استوانة المحرس» است جايى كه على بن ابى اطالب عليهما السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله حراست و حفاظت مى نمود و احياناً به مراجعين كمك مى كرد.

هدف شمردن ستون ها نيست مساله ى اصلى آن است كه بدانيم كجا هستيم و توجه داشته باشيم و خدا را شكر كنيم كه در دنيا به زيارت كسى آمده ايم كه ما را


1- مجمع البيان ذيل ى 27 انفال، تفسير نمونه ج 7 ص 134.
2- وسائل، ج 3، ص 536.
3- كتاب وفاء الوفاء پانصد سال قبل، درباره ى مدينه در دو جلدحدود هفتصد صفحه نوشته شده-/ در جلد اول صفحه 439- 453 نام پايه ها و استوانه ها كه هر كدام نشان دهنده ى خاطراتى است نام برده شده است.

ص: 119

زنده كرد و از ظلمات جهل و شرك و تفرقه به نور توحيد و علم و وحدت فراخواند. «يا ايّهاالّذين آمنو استجيبوا للّه و للّرسول اذا دعاكم لما يُحيكم» (1)

اى مؤمنان به كسى كه شما را به زندگى و حيات واقعى و انسانى دعوت مى كند، پاسخ مثبت دهيد.

خدا را شكر كنيم كه در دنيا قدم در بهشت گذاشته ايم زيرا در حديث مى خوانيم كه حد فاصل منبر پيامبر صلى الله عليه و آله و خانه ى حضرت كه اكنون محل قبر آن بزرگوار است باغى از باغهاى بهشت است. (2) مسلمانان صدر اسلام كه به خاطر يارى پيامبر اسلام و حفظ دين خود از مكه به مدينه هجرت كردند و در كمال فقر بودند، در كنار همين مسجد در گوشه اى كه نامش «صُفّه» است مى نشستند و با آنكه گرسنه بودند و لباس بسيار ساده اى داشتند در صف اول نمازها و جبهه ها شركت مى كردند و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس در منزل غذاى دو نفر دارد يكى از اين مسلمانان مهاجر را با خود به خانه ببرد و هر كه غذاى چهار نفر دارد پنجمين نفر را از اصحاب صُفّه قرار دهد. (3) راستى اين دين با چه شكنجه هايى در مكه و مشكلاتى در هجرت و جنگ هايى در مدينه به دست ما رسيده است؟


1- انفال، 28.
2- وسائل، ج 3، ص 543.
3- وفاء الوفاء، ج 1، ص 454.

ص: 120

لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْأَخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (احزاب، 21)

همانا براى شما در (سيره ى) رسول خدا الگو و سرمشقى نيكوست، (البتّه) براى كسانى كه به خدا و روز قيامت اميد دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.

نكته ها:

«اسوة» در مورد تأسّى و پيروى كردن از ديگران در كارهاى خوب به كار مى رود. در قرآن دوبار اين كلمه درباره ى دو پيامبر عظيم الشّأن آمده است: يكى درباره حضرت ابراهيم عليه السلام و ديگرى درباره پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله.

جالب آن كه اسوه بودن حضرت ابراهيم در برائت از شرك و مشركان است و اسوه بودن پيامبر اسلام در آيات مربوط به ايستادگى در برابر دشمن مطرح شده است.

نقش پيامبر در جنگ احزاب، الگوى فرماندهان است:

هدايت لشكر، اميد دادن، خندق كندن، مزاح كردن، شعار حماسى دادن، به دشمن نزديك بودن و استقامت نمودن.

حضرت على عليه السلام فرمود: در هنگامه ى نبرد، خود را در پناه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار مى داديم و آن حضرت از همه ى ما به دشمن نزديك تر بود. «اتّقينا برسول اللّه صلى الله عليه و آله فلم يكن منّا اقرب الى العدوّ منه» (1)

اين آيه در ميان آيات جنگ احزاب است، امّا الگو بودن پيامبر، اختصاص به مورد جنگ ندارد و پيامبر در همه ى زمينه ها، بهترين الگو براى مؤمنان است.


1- نهج البلاغه، حكمت 260.

ص: 121

پيام ها:

1- در الگو بودن پيامبر شك نكنيد. «لقد»

2- الگو بودن پيامبر، دائمى است. «كان»

3- گفتار، رفتار و سكوت معنادار پيامبر حجّت است.

«لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة»

4- معرّفى الگو، يك شيوه تربيتى است. «لكم- اسوة»

5- بايد الگوى خوب معرّفى كنيم، تا مردم به سراغ الگوهاى بَدَلى نروند. «رسول اللّه اسوة»

6- بهترين شيوه ى تبليغ، دعوت عملى است. «اسوة»

7- كسانى مى توانند پيامبر اكرم را الگو قرار دهند كه قلبشان سرشار از ايمان و ياد خدا باشد. «لمن كان يرجوا اللّه ...»

8- الگوها هر چه عزيز باشند، امّا نبايد انسان خدا را فراموش كند. «رسول اللّه اسوة- ذكر اللّه كثيرا»

إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ (حجرات، 3)

همانا كسانى كه نزد پيامبر (به خاطر ادب و احترام) صداهايشان را پايين مى آورند، همانها كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوى آزمايش كرد.

آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنها است.

ص: 122

نكته ها:

كلمه ى «غَض» به معناى از بالا به پايين و كوتاه آمدن است و آهسته سخن گفتن، نشانه ى ادب، تواضع، وقار، آرامش و مهر و عشق است.

قرآن در اين آيه مى فرمايد: خداوند دلهاى افراد مؤدّب را آزمايش مى كند و ناگفته پيداست كه آزمايش خداوند براى شناخت نيست، زيرا كه او همه چيز را مى داند، بلكه مراد از آزمايش آن است كه انسان در برابر مسائل، از خود استعداد و عكس العملى بروز دهد تا لايق دريافت پاداش الهى بشود.

زيرا كيفر و پاداش خداوند بر اساس علم او نيست، بلكه بر اساس عملكرد انسان است. يعنى اگر خدا علم دارد كه فلان شخص در آينده خلاف خواهد كرد، او را كيفر نمى دهد، بلكه بايد از او خلافى سر زند تا كيفر ببيند.

جالب آن كه انسان نيز بر اساس دانسته ها به كسى مُزد نمى دهد، يعنى اگر علم داريم كه اين خيّاط لباس ما را مى دوزد، به او مزد نمى دهيم، بلكه بايد براى ما لباس بدوزد تا مزدى به او بدهيم.

بنابراين مراد از آزمايش وامتحان الهى در آيات و روايات، انجام وسر زدن عملى از انسان است تا پس از آن به كيفر يا پاداشى برسد. البتّه امتحان در اينجا مربوط به قلب است، زيرا چه بسيار افرادى رياكارانه اظهار ادب و تواضع مى كنند، ولى در درون متكبّرند.

پاداش هاى الهى هميشه با صفات «كَريم»، «عَظيم»، «كَبير»، «غَير مَمنُون» (پيوسته)، «نِعمَ اجر» (خوب)، مطرح

ص: 123

شده است و اين به خاطر آن است كه پاداش هاى خداوند، از سرچشمه ى رحمت و لطف بى نهايت اوست.

پيام ها:

1- هم خلافكار را توبيخ كنيم وهم درستكار را تشويق.

در آيه ى قبل خلافكارانى كه در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بلند صحبت مى كردند توبيخ شدند، اين آيه و آيات بعد، افراد مؤدّب را تشويق مى كند. «انّ الّذين يَغضّون ... لهم مغفرة ...» آرى، سرزنش وتشويق بايد در كنار هم باشد.

2- ادب ظاهرى، نشانه ى تقواى درونى است. «الذين يغضّون ... امتحن اللّه قلوبهم للتّقوى» (يعنى كسانى كه صداى خود را پايين مى آورند، دلهاى باتقوايى دارند)

3- اكنون كه در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله نيستيم، باز مسئله ى ادب در زيارت مرقد حضرت و نسبت به جانشينان آن حضرت همچنان در جاى خود باقى است.

4- ادب هاى مقطعى و لحظه اى نشان دهنده ى عمق تقوى نيست. «يَغضّون اصواتهم» (فعل مضارع و نشانه ى استمرار و عميق بودن است)

5- در قرآن هرجا كلمه ى «مغفرت» و «اجر» آمده، اوّل سخن از مغفرت است. زيرا تا از گناه پاك نشويم، نمى توانيم الطاف الهى را دريافت كنيم. «لهم مغفرة و اجرعظيم»

ص: 124

ادب در گفتگو

اكنون كه اين آيه از آداب گفت و گو با رسول اللَّه سخن مى گويد، ما نيز كمى درباره ى دستوراتى كه اسلام براى سخن گفتن دارد، اشاره كنيم:

1- گفتار بايد همراه با كردار باشد وگرنه قابل سرزنش است.

«لِمَ تَقولون مالا تَفعلون» (1)

2- گفتار بايد همراه باتحقيق باشد. (هدهد به سليمان عليه السلام گفت: خبرى قطعى و تحقيق شده آورده ام) «بِنَباءٍ يَقين» (2)

3- گفتار بايستى دل پسند باشد. «الطّيّب مِن القَول» (3)

4- گفتار بايد رسا و شفّاف باشد. «قَولًا بَليغاً» (4)

5- گفتار بايد نرم باشد. «قولًا لَينّاً» (5)

6- گفتار بايد بزرگوارانه باشد. «قَولًا كريماً» (6)

7- گفتار بايد قابل عمل باشد. «قَولًا مَيسوراً» (7)

8- با همه اقشار خوب سخن بگوييم، نه تنها با افراد و گروه هاى خاص. «قولوا للنّاس حُسناً» (8)

9- در گفتار بهترين مطلب و شيوه را انتخاب كنيم. «يقولوا الّتى هىَ احسن» (9)

10- در گفتار هيچ گونه لغو و باطلى در كار نباشد. «اجتَنِبوا قَول الزّور» (10)

و «عن اللَّغو مُعرضون» (11)

نمونه ها

چون اين آيه از افراد با ادبى كه نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله صداى خود را پايين آورده اند ستايش كرده و براى آنان مغفرت و


1- صف، 2.
2- نمل، 22.
3- حج، 24.
4- نساء، 63.
5- طه، 44.
6- اسراء، 23.
7- اسراء، 28.
8- بقره، 83.
9- اسراء، 53.
10- حج، 30.
11- مؤمنون، 3.

ص: 125

اجر بزرگ مقرّر كرده است، به دو نمونه از ادب و بى ادبى كه در قرآن آمده است اشاره مى كنيم:

1- همين كه حضرت آدم و همسرش بر خلاف نهى الهى از درخت ممنوعه خوردند و مورد توبيخ قرار گرفتند، شرمنده شده و توبه و عذر خواهى كردند، خداوند نيز توبه ى آنان را پذيرفت. اين عذر خواهى يك ادب بود كه آدم و همسرش را نجات داد.

در كربلا حُر نيز نسبت به امام حسين عليه السلام ادب كرد و با اينكه ابتدا از طرفداران يزيد بود، ولى در نماز جماعت به امام حسين عليه السلام اقتدا كرد و گفت: چون مادر تو زهرا عليها السلام مى باشد، من به تو احترام مى گذارم! شايد همين ادب، سبب خوش عاقبتى او شده باشد.

2- ابليس به آدم سجده نكرد و مورد سرزنش قرار گرفت، او به جاى عذرخواهى و توبه، بى ادبى كرد و گفت: من نبايد به او سجده كنم، نژاد من از آتش و بر نژاد خاكى برترى دارد. او در حقيقت فرمان خدا را نابجا پنداشت و به خاطر همين بى ادبى، براى هميشه مورد لعنت همه قرار گرفت.

امتياز پاداش هاى الهى

پاداش هاى مردم، كوتاه مدّت، كوچك، سطحى، همراه با منّت و ساير آفات است. بگذريم كه غير خداوند (همسر، فرزند، شريك، دوست، حكومت و ديگران) بسيارى از كارهاى ما را نمى دانند تا اجرى دهند. گاهى به خاطر حسادت مى دانند، ولى ناديده مى گيرند، گاهى به خاطر بخل

ص: 126

پاداش نمى دهند و گاهى نيز به خاطر ناتوانى، چيزى ندارند تا پاداش دهند.

غير خدا هر كس كه باشد، كارهاى كم و معيوب را از انسان نمى پذيرد، بگذريم كه پاداش هاى مردمى در يك كف زدن، سوت كشيدن، صلوات فرستادن و ... خلاصه مى شود.

امّا خداوند هم كار كم را مى پذيرد؛ «فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرّةٍ خَيراً يَرَه» هم كار معيوب را؛ چنانكه در دعاى تعقيبات نماز مى خوانيم: پروردگارا! اگر در ركوع و سجود نماز من نقصى بود، نمازم را با همان نقص ها پذيرا باش!

خداوند عيب ها را مى پوشاند و خوبى ها را نشان مى دهد. «يا مَن اظهر الجَميل و سَتر القبيح»

خداوند به بهشت جاودان مى خرد و ديگران كار ما را به احساسات زود گذر.

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُواْ فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُواْ وَلَا مُسْتَئْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَ لِكُمْ كَانَ يُؤْذِى النَّبِىَّ فَيَسْتَحْىِ مِنكُمْ وَاللَّهُ لَايَسْتَحْىِ مِنَ الْحَقّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَسْئَلُوهُنَّ من وَرَآءِ حِجَابٍ ذَ لِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَ مَاكَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُواْ رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُواْ أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَ لِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً (احزاب، 53)

ص: 127

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خانه پيامبر وارد نشويد مگر آن كه به شما اجازه داده شود براى خوردن غذا، (به شرط آن كه قبل از موعد نياييد) و در انتظار وقت غذا نباشيد؛ ولى هرگاه دعوت شديد پس داخل شويد، و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از خوردن غذا) به گفتگو نپردازيد؛ همانا اين (گفتگوهاى پس از غذا) پيامبر را آزار مى دهد، امّا او از شما شرم مى كند (و چيزى نمى گويد) ولى خداوند از (گفتن) حقّ شرم ندارد. و هرگاه از همسران پيامبر چيزى از وسايل زندگى (به عنوان عاريت) خواستيد از پشت پرده بخواهيد؛ اين رفتار براى دل هاى شما و دل هاى آنان به پاكى و پاكدامنى است و شما حقّ نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و با همسران او پس از رحلتش ازدواج كنيد كه اين كار نزد خداوند (گناهى) بزرگ است.

نكته ها:

اجازه گرفتن براى ورود به خانه ى ديگران، مخصوص خانه پيامبر صلى الله عليه و آله نيست، همان گونه كه قرآن مى فرمايد: «لا تدخلوا بيوتاً غير بيوتكم حتّى تستأنسوا» (1)

در اين آيه قسمت هايى از آداب مهمانى مطرح شده، و در آيات ديگر بخش هاى ديگرى از آن آمده است:

* هنگام ورود، سلام كنيد. «فسلّموا» (2)

* اگر جواب ردّ دادند ناراحت نشويد و برگرديد. «اذا قيل لكم ارجعوا فارجعوا» (3)


1- نور، 27.
2- نور، 61.
3- نور، 28.

ص: 128

* نوع پذيرايى به خصوص اگر دعوت كرده ايد، خوب باشد. «و جاء بعجل حنيذ» (1)

* سفره را نزد مهمان ببريد، نه آنكه مهمان را به محل پذيرايى ببريد. «فقرّبه اليهم» (2)

در روايات نيز دهها نكته و دستور پيرامون آن وارد شده است.

«اناه» به معناى وقت و ساعت است و «غير ناظرين اناه» يعنى مهمان زودتر از وقت پذيرايى نيايد تا منتظر غذا بماند.

خانه ى پيامبر، اتاق هاى متعدّد داشته و هريك از همسران در اتاقى زندگى مى كردند. «بيوت النبىّ»

خطاب هايى كه در اين آيه درباره زنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است، در حقيقت مربوط به همه ى زنان مسلمين است، به دليل «اطهر لقلوبكم و قلوبهنّ» كه خداوند درباره ى هر زن و مردى پاكدلى را مى خواهد.

چون خطر سوء استفاده از همسران پيامبر، مهم تر از حقّ شخصى آنهاست، بايد بعد از پيامبر حقّ ازدواج با ديگران از آنان سلب شود. «ولا ان تنكحوا ازواجه» امام باقر عليه السلام فرمود: اگر از مردم سؤال كنى كه پدرى همسرش را قبل از آميزش طلاق داده است آيا فرزندش را بگيرد؟ مى گويند: نه.

سپس حضرت فرمود: احترام پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از احترام پدر بيشتر است. (3) پيام ها:

1- ايمان، مستلزم رعايت ادب و آداب اجتماعى است.

«يا ايها الّذين آمنوا لا تدخلوا ...»

2- حقّ آرامش در مسكن براى همگان محترم است،


1- هود، 69.
2- ذاريات، 27.
3- كافى، ج 5، ص 42.

ص: 129

خصوصاً براى رسول خدا. «لا تدخلوا بيوت النبىّ»

3- بهتر آن است كه مهمانى در منزل باشد. (نه در مهمانسرا و هتل) «بيوت النبىّ ... الى طعام»

4- صاحب خانه حقّ دارد به كسى اذن ورود ندهد. «الّا ان يُؤذن لكم»

5- اجازه براى ورود به خانه ديگران، به هر صورت كافى است و لازم نيست خود او شخصاً اجازه بدهد.

( «يؤذن» به صورت مجهول آمده، يعنى اجازه صاحبخانه از هر طريقى حاصل شود.)

6- پذيرايى از مهمان، از سيره ى پيامبر اكرم است. «الى طعام ... دُعيتم»

7- اصل مهمانى مهم است، نه نوع غذا. «الى طعام ...

دُعيتم»

8- مهمان نبايد منتظر غذا باشد. «غير ناظرين اناهُ» (البتّه ميزبان نيز نبايد مهمان را معطّل كند، در مورد حضرت ابراهيم مى خوانيم: «فمالبث ان جاء ...» (1)

ديرى نپاييد كه غذا را حاضر كرد.)

9- دين جامع آن است كه هم براى مسايل جزيى همچون پذيرايى از مهمان و هم بزرگ ترين مسايل رحكومتى برنامه داشته باشد. «يؤذن لكم- غير ناظرين- فانتشروا ...»

10- بى دعوت به مهمانى نرويد. «اذا دعيتم»

11- دعوت را رد نكنيد. «دُعيتم فادخلوا»

12- در اسلام، مردم عادّى مى توانند به خانه اول


1- هود، 69.

ص: 130

شخصيّت دينى رفت و آمد كرده و حتّى مهمان شوند. «بيوت النبىّ ... دُعيتم»

13- از آداب مهمانى آن است كه بعد از خوردن غذا خانه را ترك كنيد. «فانتشروا» و منزل ميزبان را محلّ گفت وشنود قرار ندهيد. «لامستأنسين لحديث»

14- اذيّت كردن ميزبان ممنوع است. «يُؤذى النبى» (گرچه با بردن فرزندان و يا همراهان باشد. همچنين تحقير غذا و ناچيز شمردن آن نيز مصداق اذيّت ميزبان است.)

15- پيامبر، از اتلاف وقت در گفتگوهاى بى مورد رنج مى برد. «لا مستأنسين لحديث انّ ذلكم كان يُؤذى النّبى»

16- رنجاندن لازم نيست ظاهرى و جسمى باشد، فشار اخلاقى و روحى نيز نوعى آزار دادن است. «ذلكم كان يُؤذى»

17- صاحبخانه را در بن بست و رودربايستى قرار ندهيد. «فيستحى منكم»

18- سكوتى كه بر اساس حيا و رودربايستى باشد، علامت رضايت نيست. «فيستحى منكم»

19- پيامبر صلى الله عليه و آله شخص با حيايى بود. «فيستحى منكم»

20- داد و ستد زنان، با حفظ حجاب مانعى ندارد.

«فاسئلوهنّ من وراء حجاب»

21- زنان پيامبر محصور نبوده و با بيرون از منزل در ارتباط بودند. (1) «فاسئلوهنّ من وراء حجاب»


1- شايد امروزه كسانى باشند كه اگر يك ليوان آب از همسرشان بخواهى ناراحت مى شوند كه چرا با خانم من سخن گفتيد، ولى قرآن مى فرمايد: با حفظ حجاب از زنان پيامبر نيز مى توان چيزى درخواست نمود.

ص: 131

22- اگر به دليلى شخصى از روى حيا سكوت كرد، ديگران سكوت را بشكنند و حقّ را بيان كنند و بار خجالت را از دوش او بردارند. «واللّه لا يستحى من الحق»

23- در استدلال بر لزوم حجاب زن، دليلى بياوريد كه مورد اتّفاق همه باشد. «ذلكم اطهر لقلوبكم»

24- در نحوه ى ارتباط زنان و مردان، بايد محور كارها تقوا و پاكدلى باشد. «اطهر لقلوبكم و قلوبهنّ»

25- نگاه نامحرمان به يكديگر، در دل آنان تأثير گذار است. «فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهنّ»

زدست ديده و دل هر دو فرياد هر آنچه ديده بيند دل كند ياد

26- حجاب به نفع زن و مرد هر دو است. «اطهر لقلوبكم و قلوبهنّ»

27- رابطه با نامحرم بدون حفظ حجاب، سبب رنجاندن رسول اكرم صلى الله عليه و آله است. «و ما كان لكم ان تُؤذوا رسول اللّه»

28- آزار پيامبر از گناهان كبيره است. «كان عنداللّه عظيما»

لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (توبه، 108)

ص: 132

در آن (مسجد ضرار،) هرگز (براى نماز) نايست، همانا مسجدى كه از روز نخست بر اساس تقوا بنا شده، سزاوارتر است كه در آن نماز برپادارى. (زيرا) در آن مسجد، مردانى هستند كه دوست دارند خود را پاك سازند و خداوند پاكان را دوست مى دارد.

نكته ها:

مسجدى كه از آغاز بر پايه ى تقوا، بنا نهاده شد، مسجد «قُبا» ست كه هنگام هجرت به مدينه ساخته شد. (1) فخر رازى مى گويد: وقتى سابقه ى تقوا، مايه ى ارزش يك مسجد است، سبقت انسان به ايمان و تقوا، بيشتر ارزش دارد و على عليه السلام كه از روز اوّل مؤمن بود، برتر از كسانى است كه پس از سالها شرك، مسلمان شدند. (2) پيام ها:

1- در مسجدى كه پايگاه مخالفانِ نظام اسلامى است، به نماز نايستيم. «لاتقم فيه ابداً»

2- عبادت از سياست جدا نيست. حتّى با نماز نبايد باطلى را تقويت كرد. «لا تقم فيه ابداً» (تائيد كفر و نفاق وتفرقه حرام است)

3- رهبر، الگوى ديگران است. پيامبر نبايد وارد مسجد ضرار شود تا ديگران هم وارد نشوند. لذا خطابِ آيه به پيامبر است. «لا تقم فيه»

4- رهبر جامعه بايد در موضع گيرى پيشگام باشد. «لا تقم فيه»


1- تفسير نورالثقلين.
2- تفسير كبيرفخررازى.

ص: 133

5- اگر مردم را از رفتن به مراكز فساد باز مى داريم، بايد مكان هاى سالم و مفيدى را جايگزين و به آن راهنمايى كنيم. «لاتقم، تقوم»

6- ارزش هرچيز وابسته به اهداف و انگيزه ها و نيّات بنيان گزاران آن دارد. «اسس على التقوى»

7- مسجد، زمينه ى پاكى از پليدى هاى جسمى و روحى است. «فيه رجال يحبّون ان يتطهرّوا»

8- همنشينى با صالحان ارزش است. «فيه رجال ...»

9- ارزش مكان ها، بسته به افرادى است كه به آنجا رفت وآمد مى كنند. ارزش يك مسجد به نمازگزارانِ آن است، نه گنبد و گلدسته ى آن. «لمسجدٌ ... احقّ ان تقوم، فيه رجال يحبون ان يتطهروا»

10- نماز و مسجد، وسيله ى تهذيب و پاكى است.

«مسجد فيه ... يتطهّروا»

11- علاقه به كمال و پاكى، خود يك كمال است.

«يحبّون ان يتطهّروا»

12- پاكان، محبوب خدايند. «يحب المتطهّرين»

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَّبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ (بقره، 144)

ص: 134

(اى پيامبر!) همانا مى بينيم كه تو (در انتظار نزول وحى، چگونه) روى به آسمان مى كنى، اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى، برمى گردانيم. پس روى خود را به جانب مسجدالحرام كن. و (شما اى مسلمانان) هر جا بوديد، روى خود را به جانب آن بگردانيد و همانا كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنها داده شده، (به خوبى) مى دانند كه اين فرمان به حقّ است كه از ناحيه ى پروردگار صادر شده و خداوند از اعمال آنها غافل نيست.

نكته ها:

اين آيه حاكى از آن است كه پيامبر صلى الله عليه و آله منتظر و مشتاق نزول وحى در جهت تغيير قبله بود واين تغيير قبله از بيت المقدّس به كعبه، وعده ى خداوند به پيامبرش بوده است، ولى آن حضرت در موقع دعا، بى آنكه چيزى بگويد، به سوى آسمان نگاه مى كرد تا اينكه آيه نازل شد و دستور داد كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و همه ى مسلمانان در موقع عبادت، روبه سوى مسجدالحرام وكعبه نمايند. اهل كتاب و يهود با آنكه حقّانيّت اين تغيير را مى دانستند وقبلًا در كتاب هايشان خوانده بودند كه پيامبر اسلام به سوى دو قبله نماز مى گزارد، امّا اين حقيقت را كتمان نموده و يا با القاى شبهات و سؤالات، نقش تخريبى ايفا مى كردند و خداوند با جمله «و ما اللّه بغافل عمّا يعملون» آنان را تهديد مى نمايد. (1) رضايت پيامبر صلى الله عليه و آله از تغير قبله، دلائلى داشت از جمله:

الف: كعبه، قبله ى ابراهيم عليه السلام بود.


1- تفسير مجمع البيان.

ص: 135

ب: از زخم زبان، تحقير و استهزاى يهود آسوده مى شد.

ج: استقلال مسلمانان به اثبات مى رسيد.

د: به اوّلين پايگاه توحيد يعنى كعبه، توجّه مى شد.

چون مسئله ى تغيير قبله يك حادثه ى مهمّى بود، لذا در آيه، دوبار در مورد توجّه به كعبه، فرمان داده شده است:

يك بار خطاب به پيامبر با لفظ؛ «وجهك» و يك بار خطاب به مسلمانان با كلمه؛ «وجوهكم»

پيام ها:

1- آسمان، سرچشمه ى نزول وحى و نظرگاه انبياست.

«نرى تقلّب وجهك فى السماء»

2- خداوند به خواسته انسان ها آگاه است. «قد نرى»

3- تشريع وتغيير احكام، از طرف خداوند است وپيامبر از پيش خود، دستورى صادر نمى كند. «فولوّا ...»

4- ادب پيامبر در نزد خدا به قدرى است كه تقاضاى تغيير قبله را به زبان نمى آورد، بلكه تنها با نگاه انتظارش را مطرح مى نمايد. «قدنرى تقلّب وجهك»

5- خداوند رضايت رسولش را مى خواهد و رضاى خداوند در رضاى رسول اوست. «قبلة ترضاها»

6- قرآن، دانشمندانى كه حقيقت را مى دانند، ولى باز هم طفره مى روند، تهديد و نكوهش مى كند.

«ليعلمون انّه الحقّ ... و ما اللّه بغافل عمّا يعملون»

7- نبايد دستورات دين را به مردم سخت گرفت.

«شطر» به معنى سمت است. يعنى به سمت مسجدالحرام ايستادن كافى است ولازم نيست بطور

ص: 136

دقيق روبه كعبه باشد. «فوَلّوا وجوهكم شطره»

وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى (ضحى، 5)

و بزودى پروردگارت (آن قدر) به تو (مقام شفاعت) عطا خواهد كرد تا خشنود شوى.

پيامها:

1- رضاى رسول الله در دنيا و آخرت مورد نظر خداست (در دنيا قبله را براى رضاى تو تغيير داديم، «فلنولينك قبلة ترضاها» و در آخرت مقام شفاعت را به تو داديم تا راضى شوى. «ولسوف يعطيك»

2- در برابر زخم زبان و نيش ها بايد وعده هاى چشمگير باشد. «و لسوف يعطيك ربك»

3- حتى تمام دنيا مردان خدا را راضى نمى كند بايد آينده و جهان ديگرى باشد تا راضى شوند. «و لسوف يعطيك ربّك فترضى»

وَ لَمَّا رَءَا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُواْ هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً (احزاب، 22)

و همين كه مؤمنان دسته ها (ى لشكر دشمن) را ديدند، گفتند: اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفتند. و (ديدن لشكر مهاجم) جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود.

ص: 137

نكته ها:

در آيه ى 12 خوانديم كه منافقان و بيمار دلان وعده هاى پيامبر را فريب ناميدند، ولى در اين آيه مؤمنان، اين وعده ها را واقعى و صادق مى دانند.

در دو آيه قبل بيان شد كه گروهى از افراد سست ايمان آرزو داشتند هنگام حمله ى دشمن، در مناطق دور از جبهه بودند، ولى در اين آيه مى فرمايد: مؤمنان با ديدن دشمن، به ايمان و تسليمشان در برابر خدا افزوده مى شود.

پيام ها:

1- ايمان، عامل قدرت است. «رءا المؤمنون الاحزاب قالوا ...»

2- منافقان، دشمنى را كه حضور ندارد، حاضر مى پندارند؛ «يحسبون الاحزاب لم يذهبوا» ولى مؤمنان، دشمنان موجود و مهاجم را ناچيز مى شمرند. «ولمّا رءا المؤمنون ...- هذا ما وعدنا اللّه»

3- هجوم دشمنان متّحد، براى مؤمن غير منتظره نيست.

«هذا ما وعدنا اللّه»

4- سخن رسول خدا، همان سخن خداست. «وعدنا اللّه و رسوله»

5- پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مسلمانان را از وقوع جنگ احزاب باخبر نموده بود. «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله»

6- مؤمنان، تحقّق وعده هاى خدا و رسولش را حتمى مى دانند. «وعدنا اللّه و رسوله- صدق اللّه و رسوله»

7- جبهه و جنگ براى مؤمن، بستر رشد و ترقّى است.

ص: 138

«ما زادهم الّا ايماناً و تسليماً»

8- مؤمنان، از تعداد و تشكّل دشمنان نمى ترسند. «ما زادهم الّا ايمانا»

9- ايمان و تسليم داراى درجات و مراتبى است. «ما زادهم الّا ايماناً و تسليماً»

10- تحقق يافتن وعده هاى خدا و رسول، بر ايمان مؤمنان مى افزايد. «رءا المؤمنون ... ما زادهم الّا ايماناً»

ماجراى احد

وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَ تَنَازَعْتُمْ فِى الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَآ أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنْكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُم مَّن يُرِيدُ الْأَخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنْكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ (آل عمران، 152)

و قطعاً خداوند وعده ى خود را (مبنى بر پيروزى شما در جنگ احد) محقّق گرداند، زيرا كه دشمن را با خواست او مى كشتيد، تا آنكه سست شديد و در كار (جنگ و تقسيم غنائم) به نزاع پرداختيد و از (دستور پيامبر) نافرمانى كرديد، با آنكه خداوند (پيروزى و) آنچه را (از غنائم) كه محبوب شما بود به شما نشان داده بود. برخى از شما خواهان دنيايند (و غنائم جنگى،) و برخى خواهان آخرت (و شهادت در راه خدا). پس آنگاه خداوند شما را از (تعقيب) آنان منصرف ساخت (و پيروزى شما به شكست انجاميد،) تا شما را بيازمايد، ولى از (خطاى) شما درگذشت و همانا خداوند نسبت به مؤمنان، صاحب فضل و بخشش است.

ص: 139

نكته ها:

مسلمانان در سال دوّم هجرى، در جنگ بدر پيروز شدند و خداوند وعده داده بود كه در جنگ هاى آينده نيز پيروز مى شوند. در سال بعد كه جنگ احد واقع شد، پيامبر صلى الله عليه و آله پنجاه نفر مسلح را براى حفاظت از درّه ها و كوهها نصب كرد.

چون جنگ شروع شد، در آغاز مسلمانان حمله كرده و نفس دشمن را گرفته و آنها را شكست دادند، اما متأسّفانه در بين آن پنجاه نفر كه مسئول حفاظت از كوه بودند، اختلاف شد، عدّه اى گفتند: پيروزى ما قطعى است، پس به سراغ جمع غنائم برويم و عدّه ى كمى همچنان سنگرها را حفظ كردند.

دشمنِ شكست خورده، از همان منطقه اى كه بدون محافظ مانده بود حمله كرد و اين بار مسلمان ها ضربه ى سنگينى خوردند و شهداى بسيارى دادند، تا آنجا كه جان پيامبر در معرض خطر قرار گرفت و بسيارى از مسلمانان پا به فرار گذاشتند.

پس از پايان جنگ، مسلمانان از پيامبر صلى الله عليه و آله انتقاد مى كردند كه مگر خدا به ما وعده ى پيروزى نداده بود، پس چرا شكست خورديم؟ اين آيه پاسخ مى دهد كه وعده خدا راست بود، ولى سستى و نزاع و نافرمانى عاملِ شكست شما شد.

پيام ها:

1- معناى تحقق وعده هاى خدا، ناديده گرفتن سنّت هاى الهى نيست. نصرت خداوند تا زمانى است كه شما به وظيفه عمل كنيد. «لقد صدقكم اللّه وعده ... اذا فشلتم و تنازعتم»

ص: 140

2- از جمله عوامل شكست، سستى، نزاع و عدم اطاعت از فرماندهى است. «فشلتم و تنازعتم ... و عصيتم»

3- افراد براى هدف هاى متفاوت جنگ مى كنند. بعضى براى دنيا مى جنگند و بعضى براى آخرت. «منكم من يريدالدنيا و منكم من يريد الاخرة»

4- پايدارى در نبرد، حفظ وحدت و اطاعت، نشانه ى آخرت خواهى رزمندگان است. «منكم من يريد الآخرة»

5- جزاى كسى كه بجاى شكر نعمت پيروزى، به اختلاف و نافرمانى و سستى دامن زند، شكست است. «صرفكم عنهم»

6- عامل شكست هاى بيرونى، درونى است. شما در درون سست و نافرمان شديد، لذا در بيرون شكست خورديد. «فشلتم ... صرفكم عنهم»

7- شكست ها، وسيله آزمايش الهى هستند. «ليبتليكم»

8- هنگام تخلّف و شكست نيز از لطف خدا مأيوس نشويد. «عفا عنكم»

9- ايمان، بستر و زمينه ى دريافت فضل خاص خداوند است. «عفا عنكم و اللّه ذو فضل على المؤمنين»

10- مؤمن را به خاطر يك خلاف نبايد از صفوف اهل ايمان خارج دانست، بلكه بايد از يك سو هشدار داد و از سوى ديگر با تشويق دلگرمش كرد. «عفا عنكم و اللّه ذو فضل على المؤمنين»

ص: 141

ميقات و احرام

«فاخلع نعليك»

«آمّين البيت الحرام ...»

«... فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج»

«يا ايها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد وأنتم حرم»

«ليبلونّكم الله بشى ء من الصيد تناله ايديكم ...»

ص: 142

إِنِّى أَنَاْ رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (طه، 12)

همانا من پروردگار تو هستم. پس كفش خود را بيرون آور، به درستى كه تو در سرزمين مقدّس «طُوى» هستى.

نكته ها:

نام موسى در بيست سوره و 136 مرتبه در قرآن آمده وماجراى موسى عليه السلام از بزرگ ترين داستان هاى قرآن است، زيرا حدود نهصد آيه از قرآن را به خود اختصاص داده است.

كلمه «ربّ» كه از اسماى حسناى الهى است، بيش از 970 مرتبه در قرآن آمده است و خداوند در اوّلين تجلّى بر حضرت موسى عليه السلام خودش را با اين نام به او معرفى فرمود.

«انّى أنا ربّك» وچون نبوّت حضرت موسى عليه السلام با ندا و كلام الهى آغاز شد، لذا او را كليم اللّه مى نامند. «و كَلَّم اللّه موسى تكليماً» (1)

«وادى المقدّس» به مكان دور از عيب و گناه اطلاق مى گردد و «طوى» يعنى چيزى يا جايى كه با بركت آميخته شده است.

در حديثى مى خوانيم كه مراد از كندن دو كفش، دل كندن از دو نگرانى است: يكى نگرانى از وضع همسر در آن سرما و ديگرى، نگرانى از شرّ فرعون. (2) بعضى نيز آن را اشاره به همسر و فرزند و يا حبّ دنيا و آخرت دانسته اند.

در تورات كنونى نيز عبارت «فاخلع نعليك» به همين تعبير آمده است. (3)


1- نساء، 164.
2- تفسير نورالثقلين.
3- تورات، سِفر خروج، فصل سوّم.

ص: 143

پيام ها:

1- چه بسا انسان به قصد كارى گام برمى دارد، امّا به نتيجه ديگرى مى رسد. «آتيكم منها بقَبَس ... نُودى»

رفت موسى كآتشى آرد بدست آتشى ديد او كه از آتش بِرَست

2- همين كه اراده ى خداوند بر تحقّق چيزى تعلّق گرفت، تمام وسايل به خدمت آن هدف درمى آيند.

(تاريكى شب، باردارى همسر، گم كردن راه، ديدن آتش، همه مقدّمه جذب موسى عليه السلام و ارائه وحى و نبوّت به او در ميعادگاه الهى شد.)

3- هر كجا كه ناباورى احساس مى شود، بايد تأكيد بيشترى كرد. «انّى انَا ربّك»

4- آثار قداست و معنويت كار بايد در ظاهر افراد نيز پيدا باشد. «فاْخلع نعليك»

5- رابطه ى عميق با خداوند، در گرو دل كندن از وابستگى هاست. «فاْخلَع نعليك»

6- براى دريافت مسئوليت، فروتنى از ابتدائى ترين لوازم است. «فاخلع نعليك»

7- بعضى از مكان ها داراى قداست خاصى هستند.

«فاخلع نعليك انّك بالواد المقدّس» (پابرهنه شدن و بيرون آوردن كفش، از آداب ورود به مكان هاى مقدّس است)

8- پيام هاى مقدّس، در مكان هاى مقدّس نازل مى شوند. «نُودىَ ... بالواد المقدّس»

ص: 144

9- پذيرش مسئوليت هاى آسمانى در دل پاك طبيعت، همچون؛ كوه طور، وادى مقدّس طُوى و غار حرا بوده است. «نُودىِ ... بالواد المقدّس طُوى»

يَآ أيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لَاالْهَدْىَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا ءَآمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ رَّبِّهِمْ وَ رِضْوَاناً وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَانُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَ الْعُدوَانِ وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ

(مائده، 2)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! حرمت شعائر الهى، و ماه حرام، و قربانى حج و حيواناتى كه براى حج علامت گذارى شده اند و راهيان خانه خدا، كه فضل و خشنودى پروردگارشان را مى طلبند نشكنيد، و هرگاه از احرام بيرون آمديد (و اعمال عمره را به پايان رسانديد) مى توانيد شكار كنيد. و دشمنى با گروهى كه شما را از مسجدالحرام بازداشتند، شما را به بى عدالتى و تجاوز وادار نكند. و در انجام نيكى ها و دورى از ناپاكى ها يكديگر را يارى دهيد، و هرگز در گناه و ستم، به هم يارى نرسانيد، و از خداوند پروا كنيد، كه همانا خداوند، سخت كيفر است.

ص: 145

نكته ها:

«هَدْى»، حيوان بى نشانى است كه براى قربانى در حج هديه مى شود، و «قلائِد» حيواناتى هستند كه پيش از مراسم حج، با آويختن چيزى به گردن آنها يا داغ زدن، علامت دار مى شوند تا در مناسك حج، قربانى شوند.

خداوند در ابتداى اين آيه، احترام به همه شعائر را واجب و هتك حرمت آنها را حرام نموده است، ولى در ميان شعائر، چند مورد را به خصوص ذكر كرده است از جمله: چهار ماه رجب، ذيقعده، ذيحجّه و محرّم كه جنگ در آنها حرام است و ماه ذيحجّه كه حج در آن انجام مى شود، هَدْى كه قربانى بى نشان است و قلائد كه قربانى نشان دار است.

در سال ششم هجرى، مسلمانان با طىّ هشتاد فرسخ راه از مدينه به مكّه آمده بودند تا حج بگذارند، ولى كافران مانع شدند و صلح حديبيه پيش آمد. اكنون كه مكّه فتح شده، نبايد دست به تجاوز بزنند. «صدّوكم عن المسجد الحرام»

هميارى در نيكى و پاكى

در آيه 177 سوره ى بقره، مواردى از «برّ» را بيان كرده است: «لكن البرّ مَن آمن باللّه واليوم الاخر و الملائكة و الكتاب والنبيّين وآتى المال على حبّه ذوى القُربى و اليتامى و ... و اولئك هم المتّقون» برّ، ايمان به خدا و قيامت وفرشتگان وكتاب آسمانى و انبيا و رسيدگى به محرومان جامعه وپايبندى به قراردادها وصبر در كارهاست.

در روايات بسيارى به تعاون بر نيكى ها ويارى رساندن به

ص: 146

مظلومان ومحرومان، سفارش شده واز كمك ويارى به ستمگران نهى شده است و ما در اينجا چند حديث را براى تبرّك ذكر مى كنيم:

* امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس براى يارى رساندن به ديگران گامى بردارد، پاداش مجاهد و رزمنده دارد. (1)* تا زمانى كه انسان در فكر يارى رساندن به مردم است خداوند او را يارى مى كند. (2)* يارى كردن مسلمان، از يك ماه روزه ى مستحبّى واعتكاف بهتر است. (3)* هر كس ظالمى را يارى كند خودش نيز ظالم است. (4)* حتّى در ساختن مسجد، ظالم را يارى نكنيد. (5) پيام ها:

1- خداوند از مؤمنان، انتظار ويژه اى دارد. «يا ايّها الّذين آمنوا لاتحلّوا ...»

2- احترام گذاردن به شعائر الهى، وظيفه ى اهل ايمان است. «يا ايّها الّذين آمنوا لاتحلّوا شعائر اللّه»

3- هتك حرمت و قداست شعائرالهى، حرام است.

«لاتحلّوا شعائر اللّه»

4- همه ى زمان ها يكسان نيستند. برخى روزها مثل ايّام اللّه و برخى ماهها مثل ماهِ حرام، احترام ويژه اى دارند. «ولا الشّهرالحرام»

5- حيوانى هم كه در مسير هدف الهى قرار گيرد، احترام دارد. «و لا الهَدى و لاالقلائد»

6- راهيان خانه ى خدا بايد مورد احترام قرار گيرند.


1- وسائل، ج 8، ص 602.
2- وسائل، ج 8، ص 586.
3- وسائل، ج 11، ص 345.
4- وسائل، ج 11، ص 345.
5- وسائل، ج 12، ص 130.

ص: 147

«ولا آمّين البيت الحرام» (هر برنامه اى كه به احترام و امنيّت زائران خانه خدا ضربه بزند حرام است، خواه در سفر حج باشد يا عمره.)

7- هدف اصلى در حج، زيارت كعبه است. «آمّين البيت»

8- حج و عمره، راهى براى تحصيل دنيا وآخرت است. «يبتغون فضلًا من ربّهم و رضواناً»

9- سراغ سود حلال رفتن يك ارزش است. قرآن، فضل پروردگار را كه همان سودِ كسب و كار است، در كنار رضوان وقرب الهى قرار داده است. «يبتغون فضلًا من ربّهم ورضواناً»

10- هر نوع فعّاليّت اقتصادى و تجارى در مكّه، براى كشورهاى اسلامى آزاد است. «يبتغون فضلًا من ربّهم»

11- بهره هاى مادّى، تفضّل الهى به انسان و از شئون ربوبيّت اوست. «فضلًا من ربّهم»

12- دشمنى هاى ديگران در يك زمان، مجوّز ظلم و تجاوز ما در زمانى ديگر نمى شود. «ولا يجرمنّكم ...

ان تعتدوا»

13- بى عدالتى وتجاوز از حدّ، حرام است حتّى نسبت به دشمنان. «شنئان قوم ... أن تعتدوا» (در انتقام نيز عدالت را رعايت كنيد.)

14- احساسات دينى، بهانه ى ظلم نشود. «صدّوكم عن المسجد الحرام ان تعتدوا»

ص: 148

15- وفاى به پيمان ها وحفظ حرمت و قداست شعائر الهى نياز به هميارى و تعاون دارد. «لاتحلّوا شعائراللّه ... و تعاونوا»

16- چشم پوشى از خطاى ديگران، يكى از راه هاى تعاون بر نيكى است. «لايجرمنّكم ... تعاونوا»

17- حكومت و جامعه ى اسلامى، بايد در صحنه ى بين المللى، از مظلوم و كارهاى خير حمايت و ظالم و بدى ها را محكوم كند. «تعاونوا على البرّ و التّقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان»

18- براى رشد همه جانبه ى فضايل بايد زمينه ها را آماده ساخت و در راه رسيدن به آن هدف، تعاون داشت. «تعاونوا على البرّ»

19- به جاى حمايت از قبيله، منطقه، نژاد و زبان، بايد از «حقّ» حمايت كرد و به «بِرّ» يارى رساند. «تعاونوا على البرّ»

20- در جامعه ى اسلامى، نيكوكار تنها نيست و ستمگر ياور ندارد. «تعاونوا على البرّ ... ولاتعاونوا على الاثم والعدوان»

21- كسانى كه قداست شعائر الهى را مى شكنند و به بدى ها كمك مى كنند، بايد خود را براى عقاب شديد الهى آماده كنند. «واتّقوا اللّه انّ اللّه شديد العقاب»

ص: 149

ألْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَ لَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِى الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الْزَّادِ الْتَّقْوى وَ اتَّقُونِ يَآ أُوْلِى الْأَلْبَابِ (بقره، 197)

(موسم عمره و) حج (در) ماههاى معيّنى است (شوّال، ذى القعده، ذى الحجة)، پس هر كه در اين ماه ها فريضه ى حج را ادا كند، (بداند كه) آميزش جنسى و گناه وجدال در حج روا نيست و آنچه از كارهاى خير انجام دهيد خدا مى داند. و زاد و توشه تهيه كنيد كه البتّه بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است. اى خردمندان! تنها از من پروا كنيد.

تفسير اين آيه در مباحث قبلى (ص 45) بيان شد.

يَآ أيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَقْتُلُواْ الصَّيْدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ وَ مَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّداً فَجَزَآءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ هَدْياً بَالِغَ الكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَ لِكَ صِيَاماً لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ (مائده، 95)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال احرام، شكار را نكشيد، و هر كس از شما به عمد، شكارى را بكشد، كيفر و كفّاره اش كشتن نظير آن حيوان از چهارپايان است كه (به اين نظير بودن) دو شاهد عادل از ميان خودتان حكم كنند. (اين حيوان

ص: 150

قربانى) هديه اى است كه به كعبه برسد (وآنجا ذبح شود) يا (به جاى قربانى) براى جبران آن (به شصت) فقير طعام بدهد يا برابر آن روزه بگيرد. (اين كفّاره هاى سه گانه) براى آن است كه جزاى كار خود را بچشد. خداوند از گذشته ى شما (كه قانون كفّاره نيامده بود) گذشت. و هر كس اين كار را تكرار كند، خداوند از او انتقام مى گيرد، و خداوند، شكست ناپذير و انتقام گيرنده است.

نكته ها:

كلمه ى «حُرُم» به معناى كسى است كه براى حج يا عمره، مُحرم شده است و كلمه ى «نَعَم» كه جمع آن «انعام» است، به شتر، گاو و گوسفند گفته مى شود.

كلمه ى «مسكين» از «سكن»، به كسى گفته مى شود كه به خاطر تهى دستى و فقر، از مسكن خود خارج نمى شود وبه اصطلاح فقر او را از پا در آورده و خانه نشين كرده است.

امام صادق عليه السلام فرمود: كفّاره ى شترمرغ، شتر و كفّاره ى الاغ وحشى، گاو و كفّاره ى آهو، گوسفند و كفّاره ى گاو وحشى، گاو اهلى است. (1) پيام ها:

1- خداوند، از مؤمنان انتظار ويژه اى دارد. «يا ايها الذين آمنوا لاتقتلوا ...»

2- امنيّت در حال احرام، حتّى براى حيوانات نيز بايد حفظ شود. «لاتقتلوا الصيد و انتم حُرُم»

3- فلسفه ى تحريم يا حلال ساختن، هميشه ذاتى و


1- تهذيب ج 5، ص 341. نورالثقلين، ج 1، ص 673. براى توضيح بيشتر در مورد كفّاره ى شكار و احكام و خصوصيّات آن، به كتب فقهى و توضيح المسائل مراجعه شود.

ص: 151

مربوط به خود موارد نيست، بلكه گاهى به اقتضاى شرايط زمانى ومكانى است، پس زمان ومكان، تاريخ و جغرافيا، در حكم الهى تأثير دارد. «و انتم حُرُم»

4- اسلام براى حالات خاص، دستورات ويژه اى دارد.

«و انتم حُرُم»

5- قوانين اسلام براى همه است. «و من قتله منكم»

6- خطرناكتر از عمل و تخلّف، انگيزه و هدف و سوء قصد آگاهانه است. «من قتله منكم متعمّداً»

7- كيفر، بايد عادلانه باشد. «مثل ما قتل»

8- پرداخت كيفر و جريمه بايد دقيق باشد. «يحكم به ذوا عدل»

9- اسلام به عدالت در همه جا توجّه دارد. «ذوا عدل منكم»

10- اسلام به هر مناسبتى به مسئله ى گرسنگان و فقرزدايى توجّه دارد. «طعام مسكين»

11- حيواناتى كه در مكّه ذبح مى شوند، هديه هستند.

«هدياً بالغ الكعبة»

12- دست مجرم را در انتخاب نوع جريمه (قربانى، اطعام، روزه) باز بگذاريم و شرايط مالى و توان جسمى او را ناديده نگيريم. «فجزاء مثل ما قتل ... او عدل ذلك صياماً»

13- كيفر قانون شكنى به قدرى سنگين است كه اطعام شصت فقير يا گرفتن شصت روزه تنها گوشه اى از آن است، نه تمام آن. «ليذوق» ( «يذوق» كه به معناى

ص: 152

چشيدن است، نشانه ى مقدار جريمه است)

14- اجراى قوانين، پس از ابلاغ رسمى آنهاست. «عفى اللّه عما سلف» قانون موارد قبلى را شامل نمى شود.

15- در تكرار شكار، علاوه بر جريمه، انتقام و قهر الهى نيز وجود دارد. «و من عاد فينتقم اللَّه»

16- اصرار بر گناه و تكرار آن، بسيار خطرناك وعقوبت سختى در پى دارد. «و من عاد فينتقم اللَّه منه و اللّه عزيز ذو انتقام»

17- تهديدات الهى را جدّى بگيريم. «فينتقم اللّه ...

عزيز ذو انتقام»

أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُالْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعاً لَّكُمْ وَلِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مَادُمْتُمْ حُرُماً وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (مائده، 96)

(البتّه) شكار دريا و خوراك آن براى شما حلال شده كه توشه اى براى شما و كاروانيان است، ولى تا وقتى مُحرم هستيد، صيد صحرايى بر شما حرام است. و از خداوندى كه به سوى او محشور مى شويد، پروا كنيد.

نكته ها:

تفسير مجمع البيان وبرخى تفاسير ديگر و كتب فقهى، از اين آيه استفاده كرده اند كه در حال احرام، صيد حيوانات دريايى و مصرف آن حلال است، امّا حيوانات صحرايى، شكار و مصرفشان حرام است.

ص: 153

البتّه مراد از حيوان دريايى، آبزيان و حيواناتى است كه در آب زندگى مى كنند، گرچه در رودخانه باشد.

امام صادق عليه السلام درباره «وطعامه متاعاً لكم و للسّيارة» فرمودند: مقصود ماهى نمك زده اى است كه مى خورند. (1) (كه براى مدّت طولانى و در سفرها به وسيله ى نمك زدن مانع فاسد شدن آن مى شدند.)

پيام ها:

1- براى افراد محرم، همه ى راه ها بسته نيست.

(خداوند در كنار منع شكار صحرايى، شكار دريايى را جايز دانسته است.) «احلّ ... حرم»

2- شكار آنگاه حلال است كه براى تغذيه باشد نه تفريح و لغو. «متاعاً لكم»

3- منافع و فرآورده هاى دريايى، تنها مخصوص ساحل نشينان نيست. «متاعاً لكم و للسّيارة»

4- ساحل نشينان، در بهره گيرى از دريا اولويّت دارند.

«لكم وللسيارة» (كلمه «لكم» قبل از كلمه «للسيارة» آمده است)

5- صيد حيوانات صحرايى يا خوردن آن در حال احرام، بى تقوايى است. «حرّم عليكم صيد البرّ ما دمتم حرماً و اتّقواللَّه»

6- به متخلّفان بايد هشدار داد. «واتّقواللَّه الّذى اليه تحشرون»

7- ايمان به قيامت ومحاسبه ى اعمال، عامل بازدارنده از گناه است. «واتّقوا اللَّه الّذى اليه تحشرون»


1- كافى، ج 4، ص 392.

ص: 154

يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ ءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَ لِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ (مائده، 94)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خداوند شمارا با چيزى از شكار كه دستها و نيزه هايتان به آن مى رسد مى آزمايد تا خداوند معلوم گرداند چه كسى در باطن از او بيم دارد (و تسليم فرمان اوست و از شكار مى گذرد) پس بعد از اين هر كه تجاوز كند، او را عذابى دردناك است.

نكته ها:

در ايّام حج و حالت احرام، حاجى حقّ شكار ندارد. همان ايّام گاهى شكار تا نزديكى انسان مى آيد و مى توان به راحتّى به آن دست يافت، ولى آزمايش الهى به اين است كه دست به شكار نزنيم. در حديث مى خوانيم: در عمره حُديبيه حيوانات شكارى فراوانى براى مسلمانان ظاهر شدند كه مسلمانان مى توانستند به راحتى آنان را صيد كنند. (1) در قرآن، مسأله ى شكم و غذا، به عنوان يكى از اسباب آزمايش الهى مطرح شده است به نمونه هاى زير توجّه كنيد:

الف: آدم و حوا در مسأله ى غذا شكست خوردند. «لا تقربا هذه الشجرة» (2)

ب: بنى اسرائيل در تحريم صيد ماهى در شنبه ها، شكست خوردند. «و لقد علمتم الّذين اعتدوا منكم فى السبت» (3)

ج: يكى از فرماندهان بنى اسرائيل هنگام عبور سربازانش از يك منطقه و رسيدن به نهر، فرمان داد كه از آب آن ننوشند،


1- تفسير نورالثقلين و كافى، ج 4، ص 396.
2- بقره، 35.
3- بقره، 65.

ص: 155

ولى يارانش جز اندكى خوردند. «فشربوامنه الّا قليلًا» (1)

د: روزه گرفتن، خود يك آزمايش بزرگ است.

ه: نزديك آمدن شكار به حجاج در حالت احرام، كه حقّ صيد ندارند. «تناله أيديكم»

سؤال: انسان كه چيزى را آزمايش مى كند، براى اطلاع و علم است، امّا خدا كه همه چيز را مى داند چرا آزمايش مى كند؟

پاسخ: حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه مى فرمايد: آزمايشات الهى براى آن است تا انسان در برابر حوادث تلخ و شيرين عكس العمل نشان دهد و در برابر آن، استحقاق كيفر يا پاداش داشته باشد. (2) آرى، خداوند بر اساس عمل، كيفر و پاداش مى دهد نه بر اساس علم خود، همان گونه كه ما نيز به خاطر علم به هنر و كارآيى فردى به او پاداش نمى دهيم، بلكه بايد براى ما كارى از خود نشان دهد تا مزد بگيرد.

سؤال: آيا مهمان وزائر خانه خدا، به خاطر شكار حيوانى بايد به عذاب دردناك گرفتار شود؟

پاسخ: خود شكاركردن، عذاب دردناك ندارد، بلكه عذاب به خاطر شكستن قداست حرم و احرام و قانون شكنى اوست.

«مَن اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم»

پيام ها:

1- آزمايش مؤمنان، يك سنّت قطعى پروردگار است.

«يا ايّها الّذين آمنوا ليبلونّكم» (حرف «لام» و فعل مضارع و نون تأكيد، نشانه ى قطعى بودن است)

2- خداترسى آنجا آشكار مى شود كه زمينه ى گناه فراهم باشد و انسان خطا نكند. «تناله أيديكم»


1- بقره، 249.
2- نهج البلاغه، خطبه 192.

ص: 156

3- نعمت هاى در دسترس، وسيله ى آزمايشند.

«ليبلونّكم اللّه بشى ء ... تناله ايديكم»

4- هر چيزى كه دست ما به آن مى رسد، رزق و حلال نيست. «تناله أيديكم»

5- ملاك تقوا، خوف باطنى است، نه تنها حياى ظاهرى. «يخافه بالغيب»

6- تكليف و مسئوليّت، بعد از ابلاغ است. «بعد ذلك»

7- حاجى كه فرسنگ ها در بيابان ها به عشق حقّ مى رود، گاهى يك شكاركوچك او را از پا درمى آورد و به نافرمانى مى كشد كه نتيجه ى آن عذاب الهى است. «مَن اعتدى بعد ذلك فله عذاب اليم»

ص: 157

مكّه

«... و من دخله كان آمناً ...»

«لا اقسم بهذا البلد»

«و هذا البلد الامين»

«... رب هذه البلدة الذى حرّمها ...»

«... اجعل هذا البلد آمناً ...»

«و لتنذر امّ القرى و من حولها ...»

«... بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم ...»

ص: 158

مكه

فِيهِ ءَايَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ ءَامِناً وَ لِلَّهِ عَلَى الْنَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِّىٌ عَنِ الْعَالَمِينَ (آل عمران، 97)

در آن (خانه) نشانه هاى روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است و هر كس به آن درآيد، درامان است وبراى خدا بر عهده مردم است كه قصد حج آن خانه را نمايند، (البتّه) هركه توانايى اين راه را دارد. وهركس كفر ورزد (وبا داشتن توانايى به حج نرود، بداند كه) همانا خداوند از همه ى جهانيان بى نياز است.

نكته ها:

مكّه وكعبه، نمايشگاهى از قدرت ونشانه هاى الهى، وتاريخ آن مملوّ از خاطرات و سرگذشت هايى است كه توجّه به آنها درس آموز و عبرت انگيز مى باشد. در ساختن آن ابراهيم عليه السلام بنّايى، واسماعيل عليه السلام كارگرى مى كرده اند.

سپاهيان فيل سوار ابرهه كه به قصد ويرانى آن آمده اند، به قدرت الهى توسط پرندگان ابابيل نابود شده اند. ديوار آن به هنگام تولّد علىّ عليه السلام براى مادرش شكافته مى شود تا در داخل آن، نوزادى متولد شود كه در آينده اى نه چندان دور، بت هاى داخل آن را فرو ريزد. بلال، برده سياهپوست حبشى، در برابر چشمان حيرت زده اشراف مكّه بر بالاى آن اذان مى گويد و روزى نيز مى رسد كه آخرين حجّت الهى به ديوار آن تكيه زده و نداى نجات انسان ها را سر مى دهد و عالم را به اسلام دعوت مى كند.

ص: 159

مكّه، شهر أمن الهى است كه هر كس در آن وارد شود، در امان است. حتّى اگر جنايتكار وارد مسجدالحرام شود، نمى توان متعرّض او شد، تنها مى توان او را در مضيقه قرار داد تا خود مجبور به خارج شدن شود. (1) در كنار كعبه، مقام ابراهيم است. به گفته روايات، مقام ابراهيم سنگى است كه به هنگام ساختن كعبه و بالا بردن ديوارهاى آن، زير پاى ابراهيم عليه السلام قرار داشت و اثر پاى آن حضرت بر روى آن مانده است. بقاى اين سنگ و اثر پا روى آن، از قرن ها پيش از عيسى وموسى عليهما السلام با آن همه تغيير وتحوّلى كه در كعبه واطراف آن در اثر حمله ها، سيل ها وخرابى ها بوجود آمده، خود نشانه اى از قدرت الهى است.

«حج» به معناى قصد همراه با حركت است و «مَحجّة» به راه صاف و مستقيم مى گويند كه انسان را به مقصد مى رساند. حج در اسلام به معناى قصد خانه خدا و انجام اعمال مربوط به آن است.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به علىّ عليه السلام فرمود: «تارك الحج و هو مستطيع كافر» هر توانمندى كه حج را انكار و ترك كند، كافر است. و كسى كه امروز و فردا كند تا بميرد، گويا يهودى و نصرانى از دنيا رفته است. (2) استطاعت مالى براى حج، لازم نيست از خود انسان باشد، بلكه اگر كسى ديگرى را ميهمان كند، يا هزينه ى حجّ او را بپردازد، او مستطيع شده وحج بر او واجب است. (3) امام صادق عليه السلام درباره ى «آيات بيّنات» فرمودند: مقصود مقام ابراهيم، حجرالاسود و حجر اسماعيل است. و از آن


1- كافى، ج 4، ص 226.
2- من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 368؛ كافى، ج 4، ص 265.
3- كافى، ج 4، ص 266.

ص: 160

حضرت پرسيدند مراد از «مَن دخله» كعبه است يا حرم؟

حضرت فرمودند: حرم. (1) شخصى از امام صادق عليه السلام درباره ى «مَن دخله كان آمنا» سؤال كرد: حضرت فرمودند: كسى كه اين خانه را قصد كند و بداند كه اين همان خانه اى است كه خداوند رفتن به آنرا فرمان داده، و اهل بيت عليهم السلام را نيز آنگونه كه بايد بشناسد، او در دنيا و آخرت درامان خواهد بود. (2) پيام ها:

1- در خانه ى خدا، نشانه هاى روشن بسيار است.

نشانه هاى قداست و معنويّت، خاطرات انبيا از آدم تا خاتم، مطاف بودن براى انبيا و قبله گاه براى همه ى نمازگزاران. «فيه آيات بيّنات»

2- ابراهيم عليه السلام مقامى دارد كه جاى پاى او، به مكّه ارزش داده است. «مقام ابراهيم»

3- بر خلاف تفكّر وهابيّت، اگر جماد در جوار اولياى خدا قرار گيرد، قداست مى يابد. «مقام ابراهيم»

4- از امتيازات اسلام آن است كه يك منطقه از زمين را منطقه ى امن قرار داده، تا ضعيف و قوى در كنار يكديگر مجتمع شوند. «مَن دخله كان آمنا»

5- واجبات، يك نوع تعهّد الهى برگردن انسان است.

«وللّه على النّاس حِجّ البيت»

6- حج، بايد خالصانه و تنها براى خدا باشد. «للّه على النّاس حِجّ البيت»

7- تكليف و وظيفه، به مقدار توان است. توان فرد از


1- كافى، ج 4، ص 223.
2- كافى، ج 4، ص 540.

ص: 161

نظر مالى و بدنى، وفراهم بودن شرايط بيرونى. «من استطاع اليه سبيلًا»

8- استطاعت شرط حج است. (1) «من استطاع اليه»

9- انكار حج و ترك آن، سبب كفر است. «و من كفر»

10- فايده ى انجام دستورات الهى، به خود انسان برمى گردد وگرنه خداوند نيازى به اعمال ما ندارد.

«فان اللّه غنىّ عن العالمين»

11- خداوند دعوت مى كند، ولى منّت نمى كشد. «على النّاس حِجّ البيت ... من كفر فانّ اللّه غنىّ عن العالمين»

لا اقسِمُ بِهذَا البَلَد وَ انتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد (بلد، 1- 2)

به اين شهر سوگند. در حالى كه تو در اين شهر ساكن هستى.

نكته ها:

در معناى آيه «و انت حلّ بهذا البلد» نيز مى توان چنين گفت: دست تو در اين شهر باز است و هر كار و تصميم كه روز فتح مكه در باره ى مخالفان بخواهى مى توانى بگيرى. يا اينكه: در مكه همه چيز محترم است ولى جان و مقام تو محترم نيست مردم مكه اهانت و قتل تو را حلال مى دانند.

در قرآن 8 بار جمله «لا اقسم» به كار رفته است و اهل تفسير و ترجمه و نحو به دو دسته تقسيم شده اند، گروهى معنا كرده اند كه قسم مى خورم (و حرف لا را زايد دانسته اند) و گروهى سوگند نمى خورم دانسته اند. يعنى به شهرى كه اهانت به تو را در آن حلال مى دانند سوگند نمى خورم.


1- كافى، ج 4، ص 267.

ص: 162

منظور از «بلد» مكه است كه قبل از اسلام مورد احترام بوده است.

پيام ها:

1- زمين و مكان ها هم مى توانند داراى قداست باشند.

مكه از قديم شهر مورد احترام و سوگند بوده است.

«لا اقسم بهذا البلد»

2- تكرار گاهى نشانه عزمت و عنايت است. «هذا البلد ... هذا البلد»

3- ارزش زمين و مكان ها به ارزش ساكنان آنهاست.

«و انت حل بهذا البلد» گاهى انسان چنان تقدس و ارزشى پيدا مى كند كه مكان را نيز با ارزش مى كند.

4- جلوى سوء تفاهم را بگيريد. (سوگند به مكه نه به خاطر اعراب جاهلى يا بت هاى گوناگون، بلكه به خاطر وجود پيامبر). «وانت حلّ بهذا البلد»

و هذا البلد الامين (تين، 3)

و به اين شهر امن (مكه) سوگند.

نكته ها:

در سوره تين خداوند به محل نزول كتاب آسمانى كه براى هدايت و پرورش انسان و رساندن او به اوج كمال است، سوگند ياد كرده هم به مكان نزول تورات، «طورسنين» و هم به مكان نزول قرآن. «و هذا البلد الامين»

از امتيازات اسلام داشتن سرزمين امن است، حتى براى

ص: 163

گياهان و حيوانات. حضرت ابراهيم در دعاى خود از خداوند درخواست نمود تا مكه را شهر امن قرار دهد، «ربّ اجعل هذا بلداً آمنا» (1)

، در اينجا خداوند با سوگند به شهر مكه، دعاى حضرت ابراهيم را مستجاب مى داند.

پيام ها:

1- قدرت و قداست وحى، به سرزمين ها نيز سرايت مى كند. «و هذا البلد الامين»

2- امنيت و آسايش از مهم ترين نيازهاى انسان است.

«البلد الامين»

إِنَّمَآ أُمْرِتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِى حَرَّمَهَا وَ لَهُ كُلُّ شَىْ ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (نمل، 91)

(اى پيامبر! بگو:) فقط مأمورم كه پروردگار اين شهرى كه خداوند آن را محترم شمرده پرستش كنم، و همه چيز تنها براى اوست و مأمورم كه از اهل تسليم و طاعت باشم.

نكته ها:

روزى كه مكّه به دست مسلمين فتح شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد كعبه شدند و بت ها را شكستند و آنگاه در آستانه ى در كعبه فرمودند: «انّ اللّه قد حرّم مكّة» خداوند از روز اوّل تا قيامت مكّه را محترم شمرده است. (2) پيام ها:

1- پيامبر، تحت فرمان الهى است. «امرت- وامرت»

2- مبلّغ بايد صلابت و قاطعيّت خود را به مردم اعلام


1- بقره، 126.
2- تفسير كنزالدقائق.

ص: 164

كند و بگويد: شما ايمان بياوريد يا نياوريد، من راه خود را ادامه خواهم داد. «امرتُ- وامرتُ»

3- هيچ كس در هيچ شرايطى از عبادت بى نياز نيست، حتّى پيامبر. «امرت أن أعبد»

4- عبادت بايد به امر الهى باشد، نه ساخته وبافته ى انسان. «امرت أن أعبد»

5- كسانى حقّ دارند مردم را به عبادت دعوت كنند كه خود پيشگام باشند. «امرت»

6- بندگى بايد با تسليم قلبى همراه باشد. «أعبد- من المسلمين»

7- فلسفه ى بندگى خدا، ربوبيّت ومالكيّت اوست.

«أعبد ربّ- وله كل شى ء»

8- هم خود را به كمال برسانيد و هم به كاملين ملحق شويد. «أعبد- من المسلمين»

9- همه چيز تحت تربيت اوست. «ربّ هذه البلدة»

10- مكّه، احترام و جايگاه خاصّى دارد «حرّمها»

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا بَلَداً ءَامِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الَّثمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (بقره، 126)

و (بياد آور) هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين (سرزمين) را شهرى امن قرارده و اهل آن را، آنان كه به خدا و روز آخرت ايمان آورده اند، از ثمرات (گوناگون) روزى ده.

ص: 165

(اما خداوند) فرمود: به آنهايى كه كافر شوند (نيز) بهره ى اندكى خواهم داد. سپس آنها را به قهر به سوى عذاب آتش مى كشانم و چه بد، سرانجامى است.

نكته ها:

در آيات قبل حضرت ابراهيم براى ذريّه خويش درخواست مقام امامت نمود، امّا خداوند در جواب فرمود: اين مقام و مرتبت به افراد ظالم نمى رسد. در اين آيه حضرت ابراهيم، رزق دنيا را تنها براى مؤمنان درخواست كرد، امّا خداوند اين محدويّت را نمى پذيرد واز اعطاى رزق مادّى به كفّار امتناع نمى ورزد. يعنى رزق مادّى مهمّ نيست، لذا به اهل و نااهل هر دو داده مى شود، امّا مقامات معنوى و اجتماعى و رهبرى، بسيار مهم است وبه هر كس واگذار نمى شود.

پيام ها:

1- انبيا علاوه بر ارشاد وهدايت، به نيازهاى مادّى مردم همانند امنيّت ومعيشت نيز توجّه داشته وبراى آن تلاش ودعا مى كنند. «ربّ اجعل هذا بلداً امناً»

2- بهره مندى از نعمت ها، زمانى لذيذ و گوارا است كه در فضاى امن، آرام و بى اضطراب باشد. «امناً وارزق»

3- در دعا، ديگران را فراموش نكنيم. به جاى «وارزقنا» فرمود: «وارزق اهله»

4- سنّت الهى آن است كه به همه مردم اعم از مسلمان و كافر، رزق دهد و اين سنّت حتّى با دعاى

ص: 166

ابراهيم عليه السلام خدشه بردار نيست. «ومن كفر فامتعه»

5- بهره مندى در دنيا، نشانه ى لطف خداوند به انسان نيست. «ومن كفر فامتعه»

6- در كمك رسانى به همنوع، كارى به مكتب او نداشته باشيد. «ومن كفر فامتّعه»

7- كاميابى هاى مادّى هرقدر باشد، نسبت به نعمت هاى آخرت اندك است. «قليلًا»

وَهذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مَبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ (انعام، 92)

و اين مبارك كتابى است كه نازل كرده ايم، تصديق كننده آنچه (از كتب آسمانى) كه پيش از آن آمده است، (تا مردم را به پاداش هاى الهى مژده دهى) و اهل مكّه و كسانى را كه اطراف آن هستند هشدار دهى و (البتّه) آنان كه به آخرت ايمان دارند به آن (قرآن) نيز ايمان خواهند آورد و همانان بر نمازهاى خود محافظت دارند.

نكته ها:

در اين آيه، «لتنذر» همراه با واو آمده است، «وَ لِتُنذِرَ» شايد اشاره به اين باشد كه قرآن، غير از انذار، هدف هاى ديگرى نيز دارد.

با آنكه انبيا مبشّران هدايت و نجاتند، ولى چون دفع ضرر مقدّم بر جلب منغعت است و نياز روحى انسان به انذار بيشتر

ص: 167

است، در قرآن كلمه «نذير» و مشتقّات آن، بيش از «بشير» و مشتّقات آن به كار رفته است.

پيام ها:

1- قرآن، در بردارنده ى همه بركات است. (همچون:

هدايت، عبرت، شفا، رشد، عزّت) «مبارك»

2- قرآن، هماهنگ با كتب آسمانى ديگر و تصديق كننده آنهاست و اين نشانه ى وحدت هدف و الهى بودن آنهاست. «مصدّق»

3- در تبليغ بايد از امّ القرى و مراكز مهم شروع كرد و سپس به اطراف پرداخت. «لتنذر امّ القرى و من حولها»

4- عقيده به قرآن و قيامت، در كنار هم است. «يؤمنون بالآخرة يؤمنون به»

5- روشن ترين مظهر ايمان، نماز است. «على صلاتهم يحافظون»

6- ايمان به آخرت، از عوامل مراقبت بر نماز است.

«يؤمنون بالاخرة ... على صلاتهم يحافظون»

رَبَّنَآ إِنّى أَسْكَنْتُ مِن ذُرّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مّنَ الَّثمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (ابراهيم، 37)

ص: 168

پروردگارا! من (يكى) از ذرّيّه ام را در وادى (و درّه اى بى آب و) بى گياه، در كنار خانه ى گرامى و با حرمت تو ساكن ساختم.

پروردگارا! (چنين كردم) تا نماز برپا دارند، پس دل هاى گروهى از مردم را به سوى آنان مايل گردان و آنان را از ثمرات، روزى ده تا شايد سپاس گزارند.

نكته ها:

وقتى خداوند در زمان پيرى ابراهيم، اسماعيل را به او عطا كرد، او را فرمان داد كه اين كودك و مادرش را در مكّه اسكان دهد. ابراهيم فرمان الهى را اطاعت نمود و سپس براى آنان دعا كرد.

در روايات مى خوانيم كه امام باقر عليه السلام فرمود: ما اهل بيت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، بقيه ذرّيّه ابراهيم هستيم كه دل هاى مردم به سوى ما گرايش دارد، سپس اين آيه را تلاوت فرمودند:

«ربّنا انى اسكنت ... فاجعل افئدة من الناس»

كعبه در منطقه اى بى آب و علف قرار گرفت تا مردم به واسطه ى آن آزمايش شوند. چنانكه حضرت على عليه السلام در خطبه ى قاصعه چنين بيان فرمود: اگر كعبه در جاى خوش آب و هوايى بود، مردم براى خدا به زيارت آن نمى رفتند.

دعاى انبيا مستجاب است. «وارزقهم من الثمرات»، «حَرَماً آمناً يجبى اليه ثمرات كل شى ء» (1)

حرمى امن كه همه گونه ثمرات در آن فراهم مى شود. امام باقر عليه السلام فرمود: هر ميوه اى كه در شرق و غرب عالم هست در مكّه يافت مى شود.


1- قصص، 57.

ص: 169

پيام ها:

1- انتخاب مسكن انبيا بر اساس نماز وعبادت بود.

«اسكنت- ليقيموا الصلوة»

2- ديندارى، گاهى با آوارگى، هجرت، دورى از خانواده و محروميّت از امكانات رفاهى همراه است.

«اسكنت من ذريّتى بواد غير ذى زرع»

3- كعبه واطراف آن در زمان حضرت ابراهيم نيز محترم و داراى محدوديّت و ممنوعيّت بوده است. «بيتك المحرّم»

4- محور و مقصد حركت ابراهيم نماز است. «ربّنا ليقيموا الصلوة»

5- اهل نماز، بايد محبوب باشد. «ليقيموا الصلوة فاجعل افئدة من الناس»

6- نماز در اديان قبل نيز بوده است. «ليقيموا الصلوة»

7- محبوبيّت و گرايش دل ها به دست خداست.

«فاجعل افئدة ...»

8- همه ى مردم لياقت دوست داشتن اولياى خدا را ندارند. «من الناس»

9- مردان خدا، دنيا را براى هدفى عالى مى خواهند.

«من الثمرات لعلّهم يشكرون»

ص: 170

ص: 171

مسجد الحرام و كعبه

«انّ أوّل بيت وضع للناس ...»

«واذ جعلنا البيت مثابة للناس و أمناً ...»

«... و ليطّوّفوا بالبيت العتيق»

«... عند المسجد الحرام ...»

«جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس ...»

«و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل»

«طهّرا بيتى للطّائفين والعاكفين والرّكّع السّجود»

«... حَرماً آمنا ...»

«فيه آيات بيّنات مقام ابراهيم ...»

ص: 172

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدىً لِّلْعَالَمِينَ (آل عمران، 96)

همانا اوّلين خانه اى كه براى (عبادت) مردم مقرّر شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه مايه ى بركت و هدايت جهانيان است.

در مباحث گذشته (ص 40) بيان شده است.

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (بقره، 125)

و (به يادآور) هنگامى كه خانه (ى كعبه) را محل رجوع و اجتماع و مركز امن براى مردم قرار داديم (وگفتيم:) از مقام ابراهيم، جايگاهى براى نماز انتخاب كنيد و به ابراهيم واسماعيل تكليف كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان وراكعان و ساجدان، پاك و پاكيزه كنيد.

نكته ها:

بعد از اشاره به مقام والاى ابراهيم عليه السلام در آيه ى گذشته، به يادگار او يعنى كعبه اشاره نموده ومى فرمايد: كعبه را براى مردم «مثابة» قرار داديم. كلمه «مثابة» از ريشه «ثوب» به معناى بازگشت به حالت اوّل است. كعبه محلّ بازگشت و ميعادگاه همه مردم است، ميعادگاهى امن و مقدّس.

مقام ابراهيم جايگاهى است با فاصله تقريبى 13 مترى

ص: 173

كعبه كه بر حاجيان لازم است پس از طواف خانه خدا، پشت آن دو ركعت نماز بگزارند و در آنجا سنگى قرار دارد كه ابراهيم عليه السلام براى بالا بردن ديوارهاى كعبه، بر آن ايستاده است و آن سنگ فعلًا در محفظه اى نگهدارى مى شود.

مراد از «عهد» در اين آيه دستور الهى است. «عهدنا» يعنى دستور داديم.

خداوند جسم نيست تا نيازمند خانه باشد. كلمه ى «بيتى» در اين آيه همانند «شهراللّه» درباره ماه رمضان است كه به منظور كرامت بخشيدن به مكان يا زمانى خاصّ، خداوند آنرا به خود منسوب مى كند. ودر عظمت كعبه همين بس كه گاهى مى فرمايد: «بيتى» خانه من. گاهى مى فرمايد: «ربّ هذا البيت» خداى اين خانه.

پيام ها:

1- شخصيّت حضرت ابراهيم، شخصيّتى جهانى است.

در آيه قبل، ابراهيم را امام براى همه ى مردم قرار داد و در اين آيه كعبه را ميعادگاه همه مردم قرار داده است. «جعلنا البيت مثابة للنّاس»

2- جامعه نيازمند امام و امنيّت است. در آيه ى قبل فرمود: «انّى جاعلك للناس اماماً» و در اين آيه مى فرمايد: «واذ جعلنا البيت مثابةً للناس وأمناً»

3- كسى كه در راه خداوند حاضر شود خود و همسر و فرزندش را تسليم نمايد، بايد تمام سرها در جاى پاى او براى خداوند به خاك برسد. «مصلّى» (1)

4- چون خانه از خداست؛ «بيتى» خادم آن نيز بايد از


1- مضمون حديثى از تفسير نورالثقلين، ج 1 ص 122.

ص: 174

اولياى او باشد. «طهّرا بيتى»

5- زائران بيت اللّه را همين كرامت بس كه ابراهيم و اسماعيل، مسئول طهارت و پاكى آن بيت براى آنها بوده اند. «طهّرا بيتى للطائفين ...»

6- عبادت با طهارت، پيوند دارد. «طهّرا ... الركع السجود»

7- عبادت و نماز به قدرى مهم است كه حتّى ابراهيم و اسماعيل براى انجام مراسم آن مأمور پاكسازى مى شوند. «طهّرا بيتى لِ ... الرّكّع السجود»

8- مسجدِ مسلمانان بايد پاكيزه و رغبت انگيز باشد.

«طهّرا ... الرّكّع السجود»

ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُواْ نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُواْ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (حج، 29)

(زائران خانه خدا در روز عيد قربان كه قربانى كردند) سپس بايد آلودگى خود را بر طرف سازند وبه نذرهاى خود وفا كنند و بر گرد خانه ى كهن و آزاد (كعبه) طواف نمايند.

در مباحث گذشته (ص 57) بيان شده است.

جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِّلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ الْهَدْىَ وَ الْقَلآئِدَ ذَ لِكَ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِى السَّموَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ (مائده، 97)

ص: 175

خداوند، كعبه ى بيت الحرام را وسيله ى سامان بخشى و قوام مردم قرار داده و نيز ماه حرام و قربانى هاى بى نشان و نشان دار را (وسيله ى برپايى مردم قرار داده است) اين براى آن است كه بدانيد خداوند آنچه (از اسرار) در آسمان ها و زمين است مى داند و خداوند به هر چيز آگاه است.

در مباحث گذشته (ص 52) آمده است.

وَإذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّآ إِنّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ (بقره، 127)

و (به ياد آور) هنگامى كه ابراهيم، پايه هاى خانه (كعبه) را با اسماعيل بالا مى برد (ومى گفتند:) پروردگارا از ما بپذير، همانا تو شنوا و دانايى.

نكته ها:

از آيات و روايات متعدّد استفاده مى شود كه خانه كعبه، از زمان حضرت آدم بوده و حضرت ابراهيم عليه السلام آنرا تجديد بنا نموده است. چنانكه آن حضرت در موقع اسكان همسر و فرزندش در سرزمين مكّه مى گويد: «ربّنا انّى اسكنتُ من ذرّيتى بوادٍ غير ذى زَرع عند بيتك المحرّم» (1)

خداوندا بعضى از خاندانم را در اين سرزمين خشك و بدون زراعت، در كنار خانه ى تو سكونت دادم. بنابراين در زمان شير خوارگى حضرت اسماعيل عليه السلام نيز اثرى از كعبه وجود داشته است. و در سوره ى آل عمران (2) نيز از كعبه به عنوان اوّلين خانه مردم ياد شده است. در آيه مورد بحث نيز


1- ابراهيم، 37.
2- آل عمران، 96.

ص: 176

سخن از بالا بردن پايه هاى خانه بدست ابراهيم عليه السلام است و اين تعبير مى رساند كه اساس خانه كعبه، قبلًا وجود داشته و ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام آنرا بالا برده اند. حضرت على عليه السلام نيز در خطبه قاصعه (1) مى فرمايد: خداوند تمام مردم را از زمان حضرت آدم تا ابد، با همين كعبه و سنگ هاى آن آزمايش مى نمايد.

ابراهيم واسماعيل عليهما السلام در كار مساوى نبودند. در حديث مى خوانيم: ابراهيم بنّايى مى كرد واسماعيل سنگ به دست پدر مى داد. شايد به همين سبب، ميان نام آن دو فاصله قرار گرفته است. «يرفع ابراهيم القواعد من البيت واسماعيل»

پيام ها:

1- بانيان كارهاى نيك را فراموش نكنيم. «اذيرفع» «اذ» يعنى گذشته را ياد كن.

2- در مسير اهداف الهى، كار بنّايى و كارگرى نيز عبادت است. لذا از خداوند قبولى آنرا مى خواهند.

«يرفع ابراهيم القواعد ... ربنّا تقبّل منّا»

3- كار مهم نيست، قبول شدن آن اهميّت دارد. حتّى اگر كعبه بسازيم، ولى مورد قبول خدا قرار نگيرد، ارزش ندارد. «ربّنا تقبّل»

4- كارهاى خود را در برابر عظمت خداوند، قابل ذكر ندانيم. حضرت ابراهيم نامى از كار و بنايى خود نبرد و فقط گفت: «ربّنا تقبّل منّا»

5- در روايات آمده است: از شرايط استجابت و آداب دعا، ستايش خداوند است. ابراهيم عليه السلام دعاى خود


1- نهج البلاغه، خطبه 192.

ص: 177

را با ستايش پروردگار همراه ساخته است. «انّك انت السميع العليم»

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (بقره، 125)

و (به يادآور) هنگامى كه خانه (ى كعبه) را محل رجوع و اجتماع و مركز امن براى مردم قرار داديم (وگفتيم:) از مقام ابراهيم، جايگاهى براى نماز انتخاب كنيد و به ابراهيم واسماعيل تكليف كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان وراكعان و ساجدان، پاك و پاكيزه كنيد.

در مباحث گذشته (ص 172) آمده است.

وَقَالُواْ إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَآ أَوَ لَمْ نُمَكّن لَّهُمْ حَرَماً ءَامِناً يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلّ شَىْ ءٍ رّزْقاً مّن لَّدُنَّا وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (قصص، 57)

و (كفّار مكّه) گفتند: اگر ما با (قبول برنامه هاى) تو، هدايت را بپذيريم، (بزودى) از سرزمينمان آواره خواهيم شد. (بگو:) آيا ما آنان را در حرم أمنى قرار نداديم كه بهره هاى هر چيزى به عنوان روزى از جانب ما به سوى آن سرازير مى شود؟

ولى بيشتر آنان نمى دانند!

ص: 178

نكته ها:

گروهى از مشركان مكّه به پيامبراسلام صلى الله عليه و آله اظهار داشتند كه اگر ما هدايت را به همراه تو پذيرا شويم، به سرعت از خانه و كاشانه خود رانده و آواره، و از زندگى و هستى خويش ساقط و درمانده مى گرديم.

خداوند با سه پاسخ بهانه ى آنان را ردّ مى فرمايد:

پاسخ اوّل كه در همين آيه مورد اشاره قرار گرفته است اين كه؛ همان خدايى كه مكّه را پايگاه أمن ومحلّ جلب و سرازير شدن روزى فراوان براى شما قرار داد، باز مى تواند آن را تداوم بخشد. (در اين جواب دلگرمى و بشارت است)

پاسخ دوّم كه در آيه ى بعد آمده است اينكه؛ بر فرض بخاطر حفظ رفاه و منافع خود، ايمان نياوريد، قهر خدا را چه خواهيد كرد؟ (در اين جواب انذار و هشدار است)

پاسخ سوّم كه در آيه 60 همين سوره مطرح شده است اين كه؛ مگر مال و متاع دنيا چقدر ارزش دارد كه به واسطه آن ايمان نمى آوريد بدانيد آنچه در نزد خداست، بهتر و پايدارتر است. پس عدم ايمان شما هيچ وجه و توجيهى ندارد.

پيام ها:

1- دين، تنها عقيده نيست، بلكه برنامه هاى عملى نيز دارد. «نتّبع الهُدى معك»

2- حساسيّت دشمنان تنها نسبت به راه حقّ و مسير الهى نيست كه آنها، هم به راه حقّ و هم به رهبرى حقّ اعتراض دارند. «ان نتّبع الهُدى معك»

3- ايمان آوردن، تنها به آگاهى داشتن نيست، بلكه به

ص: 179

جرأت هم نياز دارد. «ان نتّبع الهُدى معك نتخطّف» (آرى، گروهى حقّانيّت اسلام را مى فهمند، ولى بخاطر حفظ منافع شخصى از آن سرباز مى زنند.)

4- انسان، وطن دوست است. «من ارضنا»

5- ترس از دست دادن نعمت ها را با ياد الطاف الهى دفع كنيم. «أولم نمكّن لهم حرماً آمناً» (آرى ياد نعمت ها، عامل توكّل و رفع نگرانى هاست.)

6- بهبود، رونق و رشد اقتصادى در گرو امنيّت و آرامش اجتماعى است. «آمناً يُحبى اليه ثمرات»

7- امنيّت و رزق، دو نعمت تضمين شده ى حرم الهى (مكّه) است. «آمناً يُحبى اليه ثمرات كلّ شى ء»

8- برترى ايمان بر رفاه و آسايش، براى اكثر مردم پنهان است. «ولكنّ اكثرهم لا يعلمون»

ص: 180

ص: 181

مقام ابراهيم

«... و اتّخذوا من مقام ابراهيم مصلّى ...»

سعى صفا و مروه

«انّ الصّفا و المروة من شعائر الله ...»

عرفات و مشعر

«فاذا أفضتم من عرفات فاذكروااللّه عندالمشعر»

ص: 182

مقام ابراهيم

وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِىَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (بقره، 125)

و (به يادآور) هنگامى كه خانه (ى كعبه) را محل رجوع و اجتماع و مركز امن براى مردم قرار داديم (وگفتيم:) از مقام ابراهيم، جايگاهى براى نماز انتخاب كنيد و به ابراهيم واسماعيل تكليف كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان وراكعان و ساجدان، پاك و پاكيزه كنيد.

تفسير آيه در مباحث گذشته (ص 172) بيان شد.

سعى صفا و مروه

إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَآئِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ (بقره، 158)

همانا صفا ومروه، از شعائر خداست. پس هر كه حج خانه ى خدا ويا عمره به جاى آورد، مانعى ندارد كه بين صفا ومروه طواف كند. و (علاوه بر واجبات،) هر كس داوطلبانه كار خيرى انجام دهد، همانا خداوند سپاسگزار داناست.

ص: 183

نكته ها:

«شعائر» جمع «شعيرة» به نشانه هايى كه براى اعمال خاصّى قرار مى دهند، گفته مى شود و «شعائراللَّه» علامت هايى است كه خدا براى عبادت قرار داده است. (1) صفا و مروه نام دو كوه در كنار مسجدالحرام است كه با فاصله تقريبى 428 متر، روبروى يكديگر قرار دارند و امروزه به صورت خيابانى سرپوشيده در آمده است. زائران خانه خدا، وظيفه دارند هفت مرتبه فاصله ميان اين دو كوه را طى كنند. اين كار يادآور خاطره ى هاجر، همسر فداكار حضرت ابراهيم است كه براى پيدا كردن جرعه آبى براى كودك خود اسماعيل، هفت بار فاصله اين دو كوه را با اضطراب و نگرانى و بدون داشتن هيچ گونه ياور و همدمى طى كرد.

امام صادق عليه السلام فرمود: در روى زمين، مكانى بهتر از ميان اين دو كوه وجود ندارد، زيرا هر متكبّرى در آنجا سر برهنه و پابرهنه و كفن پوشيده بدون هيچ امتياز و نشانه اى بايد مسافت بين دو كوه را طى كند، گاهى با دويدن و گاهى با راه رفتن. كوه صفا علاوه بر اينها خاطره هايى از دعوت پيامبر اسلام دارد كه چگونه كفّار مكّه را به توحيد فرامى خواند و آنها گوش نمى دادند. (2) در عصر جاهليّت، مشركان در بالاى كوه صفا، بتى به نام «اساف» و بر كوه مروه، بت ديگرى به نام «نائله» نصب كرده بودند و به هنگام سعى، آن دو بت را به عنوان تبرّك، با دست مسح مى كردند. مسلمانان به همين جهت از سعى ميان صفا و مروه كراهت داشته وفكر مى كردند با توجّه به سابقه قرار


1- تفسير مجمع البيان.
2- تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 145.

ص: 184

داشتن بت بر بالاى آن دو كوه، نبايد سعى كنند. آيه فوق نازل شد كه صفا و مروه از شعائر الهى است و اگر مردم نادان آنها را آلوده كرده اند، دليل بر اين نيست كه مسلمانان آن را رها كنند. (1) حج وعمره، گاهى در كنار هم، مانند اذان واقامه بجا آورده مى شوند، و گاهى اعمال عمره، جداگانه وبه تنهايى انجام مى شود. در عمره پنج عمل واجب است: 1- احرام. 2- طواف.

3- نماز طواف. 4- سعى بين صفا ومروه. 5- كوتاه كردن مو يا ناخن. حج علاوه بر اينها، چند عمل ديگر دارد كه در جاى خود بدان اشاره شده است. به هر حال سعى بين صفا و مروه، هم در عمره مطرح است و هم در حج.

ديدن صفا ومروه، حضور در صحنه تاريخ است تا اينكه تصديق به جاى تصور، و عينيّت به جاى ذهنيّت قرار گيرد.

در صفا ومروه، كلاس خداشناسى است كه چگونه اراده او اين همه انسان را با آن همه اختلاف، در يك لباس و يك جهت جمع مى كند. كلاس پيامبر شناسى است كه چگونه ابراهيم، آن پيامبر الهى، براى انجام فرمان خداوند، زن و فرزند خويش را در آن بيابان تنها گذاشت. و هم كلاس انسان شناسى است كه مى آموزد چگونه انسان مى تواند در لحظاتى اعمالى را انجام دهد كه تا ابد آثار آن باقى بماند.

سعى صفا ومروه، ياد مى دهد اگر همه با هم حركت كنيم، روح الهى را در جامعه خود مى بينيم. سعى صفا ومروه، ياد مى دهد كه بايد تكبّر را به دور انداخته وهمراه ديگران حركت كنيم. سعى صفا و مروه، به ما مى آموزد كه در راه


1- تفسير تبيان، ج 1، ص 44.

ص: 185

احياى نام خداوند، زن و كودك هم سهم دارند.

در آيات قبل، سخن از بلا و آزمايش بود، در اين آيه نمونه اى از آزمايش هاجر، كودك، پدر او و ساير مسلمانان مطرح است. اثر كار خدايى و اخلاص تا آنجا پيش مى رود كه همه ى انبيا و اوليا، موظّف مى شوند به تقليد از هاجر همسر ابراهيم و با قيافه اى مضطرب و هروله كنان همچون او، اين مسافت را هفت بار طى كنند. و اين فرمان، تشكر خداوند از رنجهاى حضرت هاجر است. «فانّ اللّه شاكر عليم»

با اينكه سعى صفا ومروه واجب است، لكن مى فرمايد:

«فلاجناح عليه»، اين لحن بخاطر همان نگرانى از وضع پيشين است كه جايگاه بت ومحلّ عبور مشركان بود.

طواف، به معناى گردش دائره اى نيست، بلكه به هر حركتى كه انسان دوباره به جايگاه اوّليّه برگردد، خواه به صورت دورى باشد يا طولى، طواف گفته مى شود. لذا كلمه طواف، هم در مورد طوافِ دور كعبه كه حركت دايره اى است گفته شده؛ «و ليَطّوَّفوا بالبيت العتيق» (1)

و هم درباره حركت طولى بين صفا ومروه آمده است.

پيام ها:

1- توجّه خاصّ خداوند به برخى مكان ها يا زمان ها يا اشخاص، موجب مى شود كه آنها از شعائر الهى گردند. «انّ الصفا و المروة من شعائر اللَّه»

2- نيّت، به كارها ارزش مى دهد. مشركان براى لمس بت ها، سعى مى كردند، ولى اسلام رضاى خدا را شرط آن مى داند. (2) «فلاجناح عليه ان يطّوف بهما»


1- حج، 29.
2- بسيارى از كارها ظاهرى يكسان دارد، امّا انگيزه اى متفاوت. نظير دويدن يوسف و زليخا به سوى درهاى بسته، يوسف مى دود تا آلوده نشود، ولى زليخا مى دود كه آلوده شود. «فاستبقا»

ص: 186

3- اگر مراكز حقّ، توسط گروهى با خرافات آلوده شد، نبايداز آن دست كشيد، بلكه بايد با حضور در آن مراكز، آنجا را پاك سازى نموده ودست گروه منحرف را از آن كوتاه كرد. «فلا جناح عليه ان يطّوف بهما»

4- عبادت بايد عاشقانه و داوطلبانه باشد. «فمن تطوّع»

5- خداوند در برابر عبادات بندگان، شاكر است. «فان اللَّه شاكر» اين تعبير، بزرگترين لطف از جانب او نسبت به بندگان است.

عرفات و مشعر

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُواْ فَضْلًا مِنْ رَّبِّكُمْ فَإِذَآ أَفَضْتُمْ مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعِرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِّنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْضَّآ لِّينَ (بقره، 198)

گناهى بر شما نيست كه (به هنگام حج) به سراغ فضل پروردگارتان (وكسب و تجارت) برويد. پس چون از عرفات كوچ كرديد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد، و او را ياد كنيد از آن روى كه شما را با آنكه پيش از آن از گمراهان بوديد، هدايت كرد.

نكته ها:

عرفات، نام سرزمينى است در بيست كيلومترى مكّه كه بر زائران خانه خدا واجب است از ظهر روز نهم ذى الحجة تا غروب در آنجا بمانند و اگر قبل از غروب از آنجا خارج شوند

ص: 187

بايد يك شتر جريمه دهند. واژه ى «عرفات» از «معرفت» به معناى محلّ شناخت است. در آنجا آدم وحوا عليهما السلام يكديگر را شناختند و به گناه خود اعتراف كردند. به فرموده امام صادق و امام باقر عليهما السلام جبرئيل در اين مكان به حضرت ابراهيم گفت:

وظايف خود را بشناس و فراگير. (1)

در حديث مى خوانيم: حضرت مهدى عليه السلام هر سال در عرفات حضور دارند. زمين عرفات خاطراتى از ناله ها و اشك هاى اولياى خدا دارد.

در روايات مى خوانيم: غروب عرفه، خداوند تمام گناهان زائران خانه خود را مى بخشد. وبراى روز عرفه دعاهاى خاصّى از امام حسين و امام سجاد عليهما السلام نقل شده است. (2) از نشانه هاى جامعيّت اسلام آن است كه در كنار اعمال عبادى حج، به زندگى مادّى و كسب معاش نيز توجّه دارد.

همانگونه كه در سوره جمعه در كنار دستور به شركت در نماز جمعه، مى فرمايد: بعد از پايان نماز به سراغ كسب معاش برويد. (3) آرى، حج در عين عبادت، اقتصاد است.

امام صادق عليه السلام فرمودند: يكى از آثار حج، تشكيل يك اجتماع بزرگ از مسلمانان نقاط مختلف جهان و نقل و انتقال انواع تجربيات مى باشد و زمينه ى انجام مبادلات تجارى و اقتصادى است. (4) پيام ها:

1- مبارزه با تحجّر از برنامه هاى قرآن است. گروهى فكر مى كردند دين امرى يك بُعدى و حج يك عبادت خشك است، اسلام اين تفكّر را ردّ مى كند.


1- كافى، ج 4، ص 207.
2- براى تفصيل بيشتر به كتاب حج نوشته مؤلف مراجعه شود.
3- جمعه، 10.
4- وسائل، ج 8، ص 9.

ص: 188

«ليس عليكم جناح»

2- درآمد حلال، فضل الهى است. قرآن بجاى واژه «كسب»، كلمه ى «فضل» را بكار برده تا بگويد:

درآمد حلال فضل الهى است. «فضلا من ربّكم»

3- گرچه تلاش وطلب از شماست؛ «تبتغوا» امّا رزق، فضل خداوند است. «فضلًا من ربّكم»

4- رزق رسانى، از شئون ربوبيّت الهى است. «فضلًا من ربّكم»

5- در رزق رسانى، دست خداوند باز است. كلمه «فضل» نكره آمده است. «فضلًا من ربّكم»

6- انجام عبادات بايد طبق دستور باشد. «واذكروه كما هداكم»

7- توجّه به توفيق الهى از يك سو و خطاها و گناهان گذشته ى خود از طرف ديگر، عشق و علاقه انسان را به الطاف خداوند زياد مى كند. «هداكم و ان كنتم من قبله لمن الضالين»

8- سابقه خودتان را فراموش نكنيد، او بود كه شما را هدايت كرد. «ان كنتم من قبله لمن الضّالين»

ص: 189

ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ الْنَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (بقره، 199)

سپس از همانجا كه مردم كوچ مى كنند، كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خداوند آمرزنده ى مهربان است.

نكته ها:

در آيه ضمن دستور به حركت دسته جمعى همراه مردم، به اهل مكّه تذكّر مى دهد مبادا خيال كنيد كه چون اهل حرم يا از قبيله ى قريش و امثال آن هستيد بايد حركات عبادى شما با ديگران فرقى داشته باشد، اين خودبزرگ بينى ها را كنار گذاشته و همچون عموم مردم باشيد. اساساً يكى از آثار و فلسفه هاى حج، كنار زدن امتيازات پوشالى است. در آنجا انسان از كفش، كلاه، لباس، همسر و مسكن خود مى گذرد و قطره اى مى شود كه به دريا ملحق شده است.

در اين آيه، دو بار و در آيه قبل يك مرتبه كلمه «افاضة» بكار رفته كه به معناى حركت دسته جمعى است، اين تكرار و اصرار نشان مى دهد كه حركت دسته جمعى در انجام عبادات ارزشمند است.

استغفار و ذكر خداوند، بهترين اعمال عرفات و مشعر است.

گرچه در اين سرزمين ها اصل توقف، شرط است و هيچ عمل ديگرى واجب نيست، امّا در اين آيات، قرآن ما را به ذكر خدا و ياد سوابق پرخطا و اشتباه خود و طلب آمرزش درباره گذشته ى خويش دعوت مى كند. مگر مى توان در سرزمينى كه اولياى خدا اشك ريخته اند بى تفاوت نشست.

ص: 190

پيام ها:

1- امتيازطلبى، تحت هر نام وعنوانى، ممنوع است.

«افيضوا من حيث افاض النّاس»

2- حركت دسته جمعى، ارزش دارد. «افيضوا من حيث افاض الناس»

3- هرگز مأيوس نشويم، گذشته ها هرچه باشد استغفار چاره ساز است. زيرا او غفور و رحيم است. «و استغفروا انّ اللَّه غفور رحيم»

ص: 191

منى و قربانى و حلق

«و اذكروا الله فى أيّام معدودات ...» (1)

«ذلك و من يعظّم شعائر الله ...» (2)

«... و أطعموا القانع و المعتر ...» (3)

«و البُدن جعلناها لكم من شعائر الله ...» (4)

«لن ينال الله لحومها و لا دماؤها ...» (5)

«... محلّقين رؤوسكم ...» (6)


1- بقره، 8.
2- حج، 32.
3- حج، 36.
4- حج، 36.
5- حج، 37.
6- فتح، 27.

ص: 192

وَاذْكُرُوا اللَّهَ فِى أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِى يَوْمَيْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (بقره، 203)

و خدا را در روزهاى معيّنى ياد كنيد، (روزهاى 11 و 12 و 13 ماه ذى الحجّه كه به ايام تشريق معروف است.) پس هر كس تعجيل كند (و اعمال مِنى را) در دو روز (انجام دهد،) گناهى بر او نيست و هر پرهيزكارى كه تأخير كند (و اعمال را در سه روز انجام دهد نيز) گناهى بر او نيست. و از خدا پروا كنيد و بدانيد شما به سوى او محشور خواهيد شد.

نكته ها:

در حديثى كه در تفسير نورالثقلين آمده، توصيه شده است:

در پشت سر پانزده نماز كه آغازش نماز ظهر روز عيد و انجامش، نماز صبح روز سيزدهم است، اين دعا خوانده شود:

«اللَّه اكبر، اللَّه اكبر، لااله الااللّه واللَّه اكبر، وللّه الحمد، اللَّه اكبر على ما هَدانا، اللَّه اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام» خداوند بزرگتر است، خداوند بزرگتر است و معبودى جز او نيست، خداوند بزرگتر است و حمد و سپاس مخصوص اوست، خداوند بزرگتر است به خاطر آنكه ما را هدايت كرد، خداوند بزرگتر است به خاطر آنكه از گوشت چهار پايان به ما روزى داد.

اين آيه مى فرمايد: كسى كه در خارج شدن از سرزمين مِنى عجله كند و روز دوازدهم بعد از ظهر بيرون آمده و به مكّه

ص: 193

رود، گناهى بر او نيست، چنانكه اگر كسى شب سيزدهم را نيز در مِنى بماند، گناهى بر او نيست.

پيام ها:

1- زمان در دعا اثر دارد. «فى أيّام معدودات»

2- خداوند در سايه لطف خود، راه را بر مردم تنگ نمى كند. «فمن تعجّل ... ومن تأخّر»

3- اساس كار، تقوى است. «لمن اتّقى» به فرموده روايات مراد از «تقوى» در اينجا دورى كردن از محرّمات در حال احرام مى باشد.

4- تعجيل در خروج از سرزمين منى در روز 12 ذى الحجة يا تأخير تا روز 13، بايد همراه تقوا باشد.

«لمن اتّقى»

اگر عجله براى نشان دادن زرنگى يا هدف فاسدى باشد و يا اضافه ماندن در آن سرزمين جهت خودنمايى و شهرت باشد، عمل فاسد مى شود.

5- كارِ مقدّس و سرزمينِ مقدّس به تنهايى كافى نيست، انسان نيز بايد مقدّس و با تقوا باشد. دوبار كلمه «تقوى» در كنار هم براى زائران خانه ى خدا آن هم در سرزمين منى، نشانه ى نفوذ شيطان در همه جاست.

6- ايمان به معاد، قوى ترين عامل تقواست. «واتّقوا اللَّه ... انّكم اليه تحشرون»

ص: 194

ذلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَآئِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ (حج، 32)

اين است (دستورات خداوند درباره ى حج) و هر كس شعائر خدا را گرامى بدارد، پس اين از تقواى دل هاست.

نكته ها:

قرآن كريم در آيات ديگر، با صراحت دو مورد از مراسم و برنامه هاى حج را جزء شعائر الهى شمرده است: يكى «صفا و مروه» و ديگر «شتران قربانى»، ولى شعائر الهى در اين دو خلاصه نمى شود و تمام عبادت هاى دسته جمعى از شعائر خداوند است، مانند نمازجمعه وجماعت وهمه مراسم حج.

تقوا، از حالت هاى روحى است كه از آثار و نشانه ها به وجود آن پى برده مى شود، زيرا در كارهاى ظاهرى، بين گناه و ثواب فرق چندانى نيست، مثلًا: نماز خالصانه با نماز رياكارانه در ظاهر يكى است وآنچه يكى را ارزشمند وديگرى را ضدارزش مى كند، همان روح وباطن كار است كه مربوط به قلب هاست. «تقوى القلوب»

پيام ها:

1- تقواى درونى بايد آثار بيرونى هم داشته باشد، هر كس به شعائر بى اعتنا باشد، در حقيقت تقواى قلبى او كم است. «مَن يُعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوى القلوب»

2- بزرگداشت ها بايد بر اساس تقوا باشد، نه رقابت.

«مَن يُعظّم ... تقوى القلوب»

ص: 195

قربانى

وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُم مِّن شَعَآئِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُواْ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَآفَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُواْ مِنْهَا وَأَطْعِمُواْ الْقَانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (حج، 36)

و (قربانى كردن) شترهاى چاق را براى شما از شعائر الهى قرار داديم، در آنها براى شما خير است، پس (هنگام قربانى) نام خدا را بر شتران در حالى كه ايستاده اند ببريد، پس چون به پهلو افتادند (و جان دادند) از (گوشت) آنها بخوريد و به فقير قانع و فقيرى كه روى سؤال ندارد اطعام كنيد، بدين گونه حيوانات قربانى را براى شما (رام و) مسخّر كرديم، تا شايد شكرگزارى كنيد.

نكته ها:

كلمه ى «بُدن» جمع «بُدنَة» است به معناى شتر سالم و فربه، و «صَوافّ» حيوانى است كه زانوى خود را صاف نگاه داشته است.

جمله ى «وَجَبتْ جنوبها» يعنى استقرار به پهلو و كنايه از جان دادن حيوان است.

«قانع» فقيرى است كه قانع است و «مُعتَرّ» فقيرى را گويند كه نيازمند است، امّا حرفى به زبان نمى آورد، ولى به قصد كمك گرفتن از كنار شما عبور مى كند. (1)


1- تفسير نورالثقلين؛ كافى، ج 3، ص 499.

ص: 196

در اسلام، هر جا مسأله خوردن مطرح است، در كنارش وظيفه ديگرى نيز ذكر شده است:

«كُلوا ... ولاتسرفوا» (1)

بخوريد ولى اسراف نكنيد.

«كُلوا ... واطعموا» (2)

بخوريد و به ديگران بخورانيد.

«كُلوا ... واعلموا» (3)

بخوريد و عمل صالح انجام دهيد.

«كُلوا ... واشكروا» (4)

بخوريد و سپاس گزاريد.

پيام ها:

1- در بزرگداشت شعائر الهى، سخاوت مندانه خرج كنيد. «والبُدن» ( «بُدن» به معناى شتر چاق است)

2- عرب جاهلى مى پنداشت كه از گوشت قربانى نبايد استفاده كند. «فكلوا»

3- در تعظيم شعائر دينى، مهم توجّه وعنايت الهى است، خواه نسبت به جماد باشد، خواه نسبت به حيوان. «انّ الصفا و المروة من شعائر اللّه»، «والبُدن ... من شعائر اللّه»

4- احكام دينى بايد از طريق وحى معيّن شود. «جعلنا»

5- در شعائر الهى، منافع انسان ها نيز تأمين است.

«لكم» (برخلاف قربانى در راه بت ها و يا ريخت وپاش هاى مسرفانه)

6- در مكتب تربيتى اسلام، در تغذيه نيز خدا مطرح است. «فاذكروا اسم اللّه»

7- بهترين روشِ قربانىِ شتر، نحر آن در حال ايستاده است. «صَوافّ»

8- تا جان در بدن حيوان هست، مصرف گوشتش


1- اعراف، 31.
2- حج، 36.
3- مؤمنون، 51.
4- سبأ، 15.

ص: 197

ممنوع است. «فاذا وَجَبت جُنوبها فكلوا»

9- گوشت قربانى بايد تقسيم شود. (بين خود و ديگران) «كلوا- اطعموا»

10- به تمام گروه هاى بى بضاعت رسيدگى كنيد.

«القانع- المعترّ»

11- قربانى در مكانى انجام گيرد كه محل عبور فقرا باشد. «المعترّ»

12- رام بودن و مسخّر بودن حيوانات، خوردن گوشت قربانى واطعام به ديگران، ذِبح ونَحر حيوانات در مراسم حج واخلاص ورنگ الهى داشتن، نعمت هايى است كه بايد شكرگزارى شود. «لعلّكم تشكرون»

لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ (حج، 37)

هرگز گوشت و خون حيوانات قربانى، به خداوند نمى رسد، بلكه آنچه از طرف شما به او مى رسد تقواست، اين گونه خداوند حيوانات را براى شما مسخّر نمود، تا خدا را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است به بزرگى ياد كنيد، و به نيكوكاران بشارت ده.

پيام ها:

1- خداوند به تكاليفى كه انجام مى دهيم، نيازى ندارد.

ص: 198

«لن يَنالَ اللّه لُحومها»

2- در وراى مسائل ظاهرى دين، اهداف والاترى وجود دارد. (به ظاهر دستورات دينى بسنده نكنيم، داشتن اخلاص و روح تعبّد و تسليم در برابر فرمان خداوند، باطن احكام الهى است). «و لكن يَنالُه التّقوى»

3- رابطه ى انسان با خداوند از راه تقواست. «يَنالُه التّقوى منكم»

4- خدا را به بزرگى يادكردن، يك نوع شكر الهى است.

«لتكبّروا اللّه على ماهداكم»

5- نعمت هدايت، از نعمت هايى است كه براى شكر آن سفارش ويژه اى شده است. «على ما هداكم»

6- اگر لطف خداوند نباشد، همه گمراه خواهيم شد.

«هداكم»

7- حج و مناسك آن جلوه آشكار هدايت است. «على ما هداكم»

8- انجام مناسك حج، انسان را در زمره محسنين قرار مى دهد. «وبَشّر المحسنين»

ص: 199

حلق

لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَاتَخَافُونَ فَعَلِمَ مَالَمْ تَعْلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً (فتح، 27)

همانا خداوند، رؤياى پيامبرش را به حق تحقق بخشيد (رؤيا اين بود كه) شما مسلمين ان شاء الله آسوده خاطر و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد قطعاً به مسجد الحرام داخل خواهيد شد. پس خداوند چيزى را (از صلاح كارتان تا صلح حديبيه) دانست كه شما نمى دانستيد و غير از اين، پيروزى نزديكى (فتح خيبر) براى شما قرار داد.

نكته ها:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خواب ديدند كه مسلمانان آسوده خاطر وارد مسجد الحرام شده و درحالى كه سرهاى خود را تراشيده و كوتاه كرده اند، مراسم عمره انجام مى دهند.

بعد از بيان اين خواب، مسلمانان شادمان به قصد انجام مراسم، همراه حضرت حركت كردند، كفار مكه، از ماجرا آگاه شده و راه را بر آنان بستند و تصميم به قتل و كشتار مسلمانان گرفتند، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از مسلمانان در زير درخت پيمان وفادارى گرفتند و آمادگى هجوم به مكه مهيا شد، اما

ص: 200

خداوند براى مسلمانان، صلح (صلح حديبيه) پيش آورد، زيرا در اين هجوم، بعضى از مسلمانان مقيم مكه كه ناشناخته بودند به ناحق، كشته مى شدند و ناخواسته گرفتار برادركشى و پرداخت ديه مى شدند و علاوه بر زخم زبان كفّار، بسيارى در آتش فتنه مى سوختند. در اين صلح حديبيه، بركاتى بود كه ده سال هيچ يك از كفار و مسلمانان دست به شمشير نبرند و در اين مدت گروه زيادى به اسلام ملحق شدند.

در اين ماجرا، بعضى از مسلمانان نگران بودند كه خواب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چه شد؟ چرا ما را به مكه راه ندادند؟ كه حضرت صلى الله عليه و آله فرمودند: لازم نيست اين خواب در اين سال تعبير و محقق شود و در واقع از آينده خبر مى دهد. مسلمانان در سال هاى بعد مكه را بدون خونريزى فتح كردند.

مقصود از فتح قريب مى تواند فتح خيبر يا مكه باشد و مى تواند همين صلح باشد كه در حقيقت براى مسلمين، يك پيروزى به حساب مى آمد.

پيام ها:

1- خواب انبيا، حقيقى و از خواب هايى است كه در آينده محقق مى شود. «لقد صدق الله الرؤيا»

2- وعده دخول در مسجد الحرام قطعى است، ورود در حال امن و در حال انجام مناسك عمره كه تراشيدن سر يا كوتاه كردن مو است. «لتدخلن»

3- با اينكه رؤيا از پيامبر است، اما نسبت به هر حادثه اى كه در آينده واقع مى شود گفتن «انشاء الله» لازم است.

ص: 201

4- امنيت مستمر ارزش دارد، لذا به مسلمانان مى فرمايد: هم هنگام ورود مانعتان نمى شوند و هم در مكه، پس از آينده و برگشت نگرانى نداشته باشيد. «آمنين- لا تخافون»

5- انسان معمولًا از عواقب و آثار و بركات، يا خطرات و عوارض تلخ حوادث و تصميم هاى خود و بازتاب آن آگاه نيست، مسلمين به فكر هجوم به مكه بودند ولى خداوند مى داند آثار و بركات صلح در حديبيه، بيشتر و بهتر بود. «فعلم ما لم تعلمون»

ص: 202

ص: 203

بازگشت به مكه

«... فاذكروا الله كذكركم آباءكم ...»

ص: 204

فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابآءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ الْنَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فِي الْدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِى الْأَخِرةِ مِنْ خَلَاقٍ

(بقره، 200)

پس چون مناسك (حج) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانگونه كه پدران خويش را ياد مى كنيد، بلكه بيشتر و بهتر از آن. پس بعضى از مردم كسانى هستند كه مى گويند: خداوندا! به ما در دنيا عطا كن. آنان در آخرت بهره اى ندارند.

نكته ها:

گروهى از اهل مكّه، بعد از پايان مراسم حج در محلّى اجتماع كرده و با ياد كردن پدران و نياكان خود به آنان افتخار و مباهات مى كردند. قرآن دستور مى دهد به جاى تفاخر به پدران و نياكان، خدا را ياد كنيد (1) و از نعمت ها و توفيقات او سخن بگوييد و در اين كار جدّى تر باشيد.

ياد هر كس يا هر چيز، نشانه ى حاكميّت آن بر فكر انسان است. كسى كه ياد نياكان را دارد و به آنان افتخار مى كند، فكر و فرهنگ آنان را پذيرفته است و اين يادكرد مى تواند فرهنگ جاهلى را بر جامعه حاكم كند. به همين دليل حضرت موسى گفت: من گوساله طلائى و پر قيمت سامرى را آتش مى زنم و خاكسترش را به دريا مى ريزم. زيرا تماشاى آن، فرهنگ و تفكّر شرك را در انسان زنده مى كند.


1- تفسير مجمع البيان، ج 2، ص 529؛ نورالثقلين، ج 1، ص 198.

ص: 205

پيام ها:

1- جهت دهى به ايام فراغت، يكى از وظايف مربّى است. «فاذا قضيتم ... فاذكروا اللَّه»

2- ياد خدا، هم از نظر كمّيت بايد كثير باشد؛ «واذكروا اللّه كثيراً» و هم از نظر كيفيّت، عاشقانه و خالصانه.

«اشدّ ذكراً»

3- سطحى نگر نباشيم. گروهى در بهترين زمان ها و مكان ها، تنها دعاى آنها رسيدن به زندگى كوتاه مادّى است. «ربّنا اتنا فى الدنيا وما له فى الاخرة من خلاق»

ص: 206

پايان حج

ألْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَ لَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِى الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الْزَّادِ الْتَّقْوى وَ اتَّقُونِ يَآ أُوْلِى الْأَلْبَابِ (بقره، 197)

(موسم عمره و) حج (در) ماههاى معيّنى است (شوّال، ذى القعده، ذى الحجة)، پس هر كه در اين ماه ها فريضه ى حج را ادا كند، (بداند كه) آميزش جنسى و گناه وجدال در حج روا نيست و آنچه از كارهاى خير انجام دهيد خدا مى داند. و زاد و توشه تهيه كنيد كه البتّه بهترين زاد و توشه، پرهيزگارى است. اى خردمندان! تنها از من پروا كنيد.

وَإذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ القَوَاعِدَ مِنَ البَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّآ إِنّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ العَلِيمُ (بقره، 127)

و (به ياد آور) هنگامى كه ابراهيم، پايه هاى خانه (كعبه) را با اسماعيل بالا مى برد (ومى گفتند:) پروردگارا از ما بپذير، همانا تو شنوا و دانايى.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109